فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

در پاسخ افسانه شهادت...!16

حضرت فاطمه(علیها السلام) در بستر

وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مظلومیت همسر، از دست رفتن حق و آن گاه هجوم به خانه اش، روح و جسم حضرت فاطمه(علیها السلام) را به شدت رنجور و آزرده ساخت.

تاریخ هیچگونه نشانه و سخنى از بیمارى خاص قبل از این حوادث در مورد او نیاورده است. امّا همان گونه که دیدیم او را در حالى که حامله به جنینى بود در میان دیوار و در خانه فشردند. و در نزاع و کشاکش دستگیرى همسرش او را مورد اصابت سیلى و تازیانه و ضرب لگد قرار دادند تا آن که با پهلویى شکسته جنین درون رحمش سقط شد و رنجور و نالان در بستر بیمارى افتاد.

در یکى از همین روزها زنان مهاجر و انصار به عیادت او آمدند. از جمله قدیمى ترین منابع اهل سنت که سخنان حضرت فاطمه(علیها السلام) با آنان را نقل کرده کتاب «بلاغات النساء» از «احمد بن ابى طاهر طیفور ـ متوفاى 280 هـ  .ق ـ» است. او مى نویسد که حضرت فاطمه(علیها السلام)خطاب به آنان چنین فرمود:

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!15

دفاعیات حضرت على(علیه السلام) در برابر ابوبکر

قبلا دیدیم که چگونه حضرت على(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را با دست بسته و ریسمان برگردن کشان کشان براى بیعت اجبارى نزد ابوبکر آوردند.

حضرت على(علیه السلام) در مواجهه با ابوبکر و حزب او برحقانیت و سزاوارى خود بر مسند خلافت تأکید مى کرد، اما گروه سرکوب و فشار او را تهدید به قتل مى کردند. این موضوع را در میان منابع مختلف بررسى مى کنیم.

 

منابع اهل سنت:

«بلاذرى» در کتاب «انساب الاشراف» مى نویسد:

«فلمّا اتى به جرى بینهما کلام فقال: احلب حلباً لک شطرة و الله ماحرصک على امارته الیوم الا لیؤثرک غداً».(1)

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!14

دستگیرى حضرت على(علیه السلام)

حادثه هجوم به درون خانه و مضروب ساختن حضرت فاطمه(علیها السلام)در چند لحظه و به سرعت اتفاق افتاد به استناد منابع معتبر اهل سنت خروج حضرت على(علیه السلام) از خانه به صورت عادى و مسالمت آمیز صورت نپذیرفته بلکه همراه با یورش جمعى در مرحله دستگیرى در میان خانه و قهر، اجبار و تهدید در هنگام کشاندن حضرت على(علیه السلام) به بیرون خانه بوده است. این حادثه را در میان منابع مختلف پى مى گیریم:

منابع اهل سنت:

«بلاذرى» در کتاب «انساب الاشراف» مى نویسد:

«بعث ابوبکر عمر بن الخطاب الى علّى حین قعد عن بیعته و قال ایتنى به باعنف العنف».(1) چون على(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچى نمود، ابوبکر به عمر دستور داده بود که برود و على(علیه السلام) را با خشونت هر چه تمام تر بیاورد.

«ابن قتیبه» در کتاب «الامامة و السیاسة» مى نویسد:

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!13

حملات مهاجمان به حضرت فاطمه(علیها السلام)

از میان کسانى که به خانه هجوم آوردند نام دو نفر به عنوان ضاربین و حمله کنندگان به حضرت فاطمه(علیها السلام) در تاریخ ذکر شده است، «عمربن خطاب» و «قنفذ»، و در بعضى منابع از «مغیرة بن شعبه»نیز نام برده اند. روایتهاى تاریخى نشان مى دهد که از لحظه هجوم و ورود مهاجمان به خانه تا زمانى که حضرت على(علیه السلام) را دستگیر و از خانه بیرون کشاندند، حضرت فاطمه(علیها السلام) در تمام این مدت در مقام دفاع از حضرت على(علیه السلام) در برابر مهاجمان ایستادگى مى کرد تا به هر وسیله ممکن از این اقدام آنان جلوگیرى نماید. این تلاش و ممانعت او باعث مى شد که مورد ضربات متعدد مهاجمان قرار گیرد. این موضوع را در منابع تاریخى پیگیرى مى کنیم.

 

منابع اهل سنت:

«شهرستانى» در کتاب «الملل و النحل» به نقل از «ابراهیم بن سیار بصرى»(1) معروف به نظام مى نویسد:

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!12

گشودن در خانه حضرت فاطمه(علیها السلام)

به هر حال پس از آن که مهاجمان و در رأس آنها خلیفه دوم آن درشتیها و تهدیدها را از پشت در به حضرت على(علیه السلام) و فاطمه (علیهماالسلام) کردند و بر درب خانه وحى آتش افروختند، آن گونه که حوادث پس از آن نشان مى دهد و مقاومتهایى که حضرت على(علیه السلام) و سایر متحصنان درون خانه کردند، حاکى است که این در از درون باز نشده بلکه به تعبیر «عبدالفتاح عبدالمقصود» با مشت و لگد و با هر چه توانستند کوفتند(1) و در خانه فاطمه(علیها السلام) را گشودند. در حالى که حضرت فاطمه(علیها السلام) در پشت در سعى داشت از باز شدن آن جلوگیرى کند.

 

منابع اهل سنت:

بسیارى از مورخان و محدثان بزرگ اهل سنت از جمله «طبرى»، «ذهبى»، «ابن عبدربه»، «مسعودى»، «متقى هندى»، «سلیمان طبرانى»، «قاضى عبدالجبار»، «هیثمى» و «ابن ابى الحدید» نوشته اند:

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!11

هجوم به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام)

منابع اهل سنت:

«بلاذرى» در کتاب «انساب الاشراف» مى نویسد:

«چون على(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچى کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را با خشونت هر چه تمام تر بیاورد...»(1)

بلاذرى در ادامه مى نویسد:

«عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(علیها السلام) رفت. فاطمه(علیها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آیا تویى که مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! این کار آنچه را که پدرت آورده محکم تر مى سازد».(2)

«تاریخ طبرى» نوشته است که عمر گفت:

«و لله لاحرقنّ علیکم او لتخرجنّ الى البیعة».(3)

به خدا قسم یا خانه را بر شما مى سوزانم یا این که جهت بیعت خارج مى شوید.

«ابن عبدربه» در کتاب «العقد الفرید» آورده است:


ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!10

حصن در خانه حضرت فاطمه(علیها السلام)

برخى منابع معتبر اهل سنت از افرادى نام برده اند که براى بیعت با على بن ابیطالب(علیه السلام) جلوى خانه او اجتماع کرده بودند. آنها شامل تمامى بنى هاشم و جمعى دیگر از مهاجرین و انصار بودند.(1) اما غالباً کتب سیره و تاریخ نوشته اند که عده اى از مخالفین بیعت با ابوبکر در خانه حضرت فاطمه(علیها السلام) متحصن شده بودند. اسامى این عدّه به جز على بن ابیطالب(علیه السلام) عبارت است از: زبیر بن عوام، عباس بن عبدالمطلب، عتبة بن ابى لهب، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، عمار بن یاسر، مقداد بن اسود، براء بن عازب، ابى بن کعب، سعدبن ابى وقاص، طلحة بن عبد الله.

عمربن خطاب، خود، موضوع این تحصن را چنین گزارش مى دهد:

«و انّه کان من خبرنا حین توفّى رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) أن علیاً و الزبیر تخلّفا عنّا فى بیت فاطمه و من معهما».(2)

هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) وفات کرد، به ما خبر رسید که على(علیه السلام)و زبیر وعده اى دیگر از ما روى برگردانده و در خانه فاطمه(علیها السلام) گرد آمده اند.

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!9

مخالفین بیعت با ابوبکر

عده اى از مهاجرین و انصار از بیعت با ابوبکر سرپیچى نمودند و به على بن ابیطالب(علیه السلام) متمایل شدند. از جمله: عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، خالدبن سعید اموى، عمار بن یاسر، مقداد بن عمرو، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، براء بن عازب، ابى بن کعب، زبیر بن عوام که همه از بزرگان صحابه  بودند.(1)

«عبدالفتاح عبدالمقصود» نوشته است:

«تعداد فراوانى از صحابه مقرب رسول خدا و مؤمنان برگزیده با فضیلت و صاحب نظر از بیعت غایب بودند و یا بیعت از آنان پنهان بود و از اول تا آخر با نتیجه اى که از آن بیعت به دست آمد مخالفت  داشتند.»(2)

و باز در جایى دیگر مى نویسد:

«اینان جمعى از اصحاب رسول خدا بودند که از همه برگزیده تر و به او نزدیک تر و در قلب بزرگش محبوب تر بودند. یک تن از این افراد هم در بیعت سقیفه بنى ساعده حاضر نشد. اگر هم اینها حاضر مى شدند زمام خود را به دست پیر بنى تمیم نمى دادند و دستشان را به دست او نمى مالیدند، همان وقت که آن پیر به مسجد آمد و گروه عامى انصار با او بیعت کردند، اینان حاضر نشدند. چنانچه بسیارى از مهاجرین نخستین نیز حاضر نشدند. چون اینها خوب مى دانستند که سزاوارترین مردم کیست»(3)

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!8

اجتماع سقیفه

همان روز و یا روز بعد در حالى که على بن ابیطالب(علیه السلام) به جدیت مشغول تجهیز جنازه رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) بود، عمر بن خطاب به صورت مخفیانه و رمزآلود به طورى که حاضرین در خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) خصوصاً على ابن ابیطالب(علیه السلام) مطلع نشوند، ابوبکر را از درون خانه فراخواند و خبراجتماع انصار را در سقیفه بنى ساعده به او رساند و آنها به جانب سقیفه رفتند «تاریخ طبرى» این موضوع را چنین نوشته است:

«چون عمر خبر اجتماع انصار در سقیفه را شنید به سوى خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد که ابوبکر آنجا بود و على بن ابیطالب(علیه السلام) به جدیت در تلاش تجهیز جنازه رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) بود پیغام فرستاد که به ابوبکر بگویید بیرون آید، ابوبکر گفت: بگو من مشغول کارى هستم. عمر پیغام داد: اتفاقى افتاده است که باید حتماً تو را ببینم. ابوبکر از خانه بیرون آمد و عمر به او گفت: نمى دانى که انصار در سقیفه اجتماع  کرده اند؟».(1)

غرض از این گونه پیام رسانى فقط این بود که کسانى چون «على بن ابیطالب(علیه السلام)» و «عباس بن عبدالمطلب» و... مطلع نشوند تا آنها بتوانند در غیاب اینان برنامه خود را اجرا کنند.

«عبدالفتاح عبدالمقصود» در این باره مى نویسد:

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!7

رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در ظهر روز دوشنبه رحلت فرمود. طبرى و دیگر مورخان بزرگ اهل سنت مى نویسند:

در آن روز عمر در مدینه بود و ابوبکر در «سنح».(1) عمر هر کس را که سخن از مرگ رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)مى گفت تهدید به قتل مى کرد و مى گفت: مردمى از منافقین گمان مى کنند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفته است، چنین نیست و رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نمرده است...(2) و مى گفت: هرکس بگوید او مرده است، با این شمشیرسرش را از تنش جدا خواهم نمود(3)رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به آسمان رفته است(4) مانند موسى بن عمران که چهل روز از چشم مردم غایب شد و به میقات پروردگارش رفت اما درباره اش گفتند که مرده است، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نیز به نزد پروردگارش رفته و به خدا سوگند که باز مى گردد و دست و پاى آنان را که گمان مى کنند مرده است قطع خواهد نمود.(5) عباس بن عبد المطلب عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى گفت: «رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به طور حتم مرده است و من در چهره اش علایمى را مشاهده نمودم که همیشه هنگام مرگ در چهره فرزندان عبد المطلب دیده ام.»(6) ولى عمر همچنان فریاد مى زد


ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!6

پنجشنبه مصیبت بار

در همان روزهاى آخر حیات رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) باز هم شاهد نمونه اى دیگر از تحرک و اقدام این نیروى جدید در مخالفت با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) هستیم.

روز پنجشنبه سه روز قبل از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است، حضرت در بستر بیمارى افتاده، افرادى چون ابوبکر و عمر و دیگران به جاى آن که در سپاه اسامه باشند، هنوز در مدینه اند. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از اینکه مى بیند علیرغم تأکید فراوانش باز هم عده اى از همراهى سپاه اسامه خوددارى مى کنند سخت نگران و ناراحت است. در این روز اصحاب و از جمله متخلفین را فراخواند. آن حضرت به انگیزه هشدار و دفع خطر گمراهى امت پس از خویش، که اینک تهدید آنرا کاملا احساس مى کند  فرمود:

«هلم اکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعده ابداً»(1)

بیاورید تا وصیتى را براى شما بنگارم که بعد از آن گمراه نشوید.

اما باز همان گروه به رهبرى عمربن خطاب در اینجا نیز به مخالفت برخاستند و مانع از نوشتن وصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شدند. آن هم وصیتى که به تصریح آن حضرت هدایت و رستگارى امت اسلام در گرو انجام آن است. آنها گفتند:

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!5

سپاه اسامة بن زید

در ماه محرم یا صفر سال 11 هجرى که بیمارى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آغاز شد، آن حضرت خبر نگران کننده وقوع رحلت خویش را به مردم مى داد(1) در عین حال در همین روزها دستور عزیمت سپاه مسلمین را به مرزهاى غربى و به سوى فلسطین به فرماندهى «اسامة بن زید» صادر فرمود و سران مهاجر و انصار و مشخصاً ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح، سعدبن ابىوقاص و دیگران را فرمان داد تا بااین سپاه از مدینه خارج شوند. اما على بن ابیطالب(علیه السلام) را نزد خویش در مدینه نگاه داشت.

عده اى به بهانه هایى واهى از همراهى و عزیمت با این لشکر که در چند فرسخى بیرون مدینه اردو زده بود خوددارى مى کردند. بهانه بعضى از آنها این بود که اسامة بن زید هنوز خیلى جوان است و لیاقت فرماندهى بر بزرگان مهاجر و انصار را ندارد(2) و بعضى نیز مى گفتند که چون وضعیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نگران کننده است، به مصلحت نیست که مدینه را ترک کنیم(3) پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) باشنیدن خبر مخالفت و امتناع سران از همراهى سپاه اسامه به شدت خشمگین شد و در حال

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!4

نخستین نشانه هاى مخالفت

از آنجا که نفى و انکار شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام) مهمترین بخش مقاله مورد نقد است، بحث اصلى ما نیز پاسخ به این شبهه و تبیین همین موضوع خواهد بود.

درک و تحلیل صحیح از یک حادثه تاریخى مستلزم قرار گرفتن در شرایط و فضاى وقوع آن حادثه و حوادث پیش تر و پیرامونى آن است. فاجعه شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام) پیوندى قطعى باحوادث مربوط به موضوع خلافت و جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دارد.

به طور مسلم اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و در رأس آنها حضرت على(علیه السلام)خلافت و هدایت و رهبرى جامعه اسلامى را حق خویش مى دانستند. «ابن قتیبه» به نقل از امیر المؤمنین على(علیه السلام) خطاب به ابوبکر و دیگران آورده است که فرمود:

«انا احق بهذا الامر منکم، و تأخذونه منا اهل البیت غصباً»(1) من بر این مسند ـ خلافت ـ از شما سزاوار ترم و شما این حق ما اهل بیت را به غصب و ستم تصاحب مى کنید».

«صحیح بخارى» نیز آورده که آن حضرت مى فرمود:

«و لکنا کنا نرى ان لنا فى هذا الامر حقاً، فاستبددتم به علینا»(2) ولى ما این امر خلافت را حق خویش مى دانیم اما شما نسبت به ما استبداد و ستم نمودید.

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!3

ناقض در گفتار و رفتار

مقاله آقاى نعمانى باذکر مناقب و فضایل صدیقه اطهر حضرت فاطمه(علیها السلام) آغاز مى شود. اگرچه اقرار و اعتراف به شخصیت و منزلت والاى این بانوى یگانه جهان اسلام در میان تمامى فرق اسلامى امرى مسلم و قطعى است، اما در همین جا مناسب مى دانم به پاره اى از تناقضات در گفتارها و رفتارهایى که نسبت به این شخصیت ممتاز معمول شده اشاره اى داشته باشم و مخاطبین محترم را به این نکته توجه دهم که متأسفانه این تعریف ها و تمجیدها پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)تنها در حد همان حرف و سخن باقى ماند و عده اى در عمل به گونه اى نشان دادند که گویى اعتقادى به این فضایل و مناقب نداشتند.

اینک به ذکر نمونه هایى از آن مى پردازیم:

نویسنده مقاله مورد نقد، روایتى از کتاب «صحیح بخارى» آورده است:

حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «فاطمة بضعة منى، فمن اغضبها  اغضبنى».(1)

فاطمه(علیها السلام) پاره تن من است، هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!۲

مقدمه

 

چندى قبل مقاله اى با عنوان «حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) از ولادت تا افسانه شهادت!» به قلم آقاى عبدالعزیز نعمانى در نشریه «نداى اسلام» وابسته به حوزه علمیه برادران اهل سنت شهرستان زاهدان منتشر شد.(1)

در ابتدا لازم مى دانم از این نویسنده محترم حداقل از این جهت که به نوعى علاقمندى خویش و احیاناً بخشى از جامعه علما و فضلاى اهل سنت رابه مطالعه و بررسى تحلیلى موضوعات علمى و تاریخى نشان داده اند تقدیر کنم. اگر جامعه ما به آن حد از رشد و کمال فکرى رسیده باشد که بتواند ضرورت وحدت عملى در عرصه اجتماعى به عنوان «امت واحده» را با نیازهاى طبیعى نقد و تحلیل در عرصه عقیده و نظر از هم تفکیک کند، قطعاً موفقیت بزرگى حاصل شده است، و اگر این استعداد و آمادگى براى آقاى عبدالعزیز نعمانى و سایر فضلاى اهل سنت فراهم آمده، این رویکرد علمى را به ایشان تبریک مى گویم.

ادامه مطلب ...