محمد(ص) و على(ع) از دیدگاه شیعیان به ویژه ایرانیان
پاسخ: اگر مطالب فوق در یکى از کتب شیعیان نوشته شده بود و یا یکى از علماى شیعه
در جائى بیان کرده بود، طرح این اتهام مناسبت داشت، بر اساس آنچه در کتب اعتقادى
شیعه ثبت شده و مطابق روایات نبوى و اهل بیت پیامبر، شیعیان امیرالمؤمنین(علیه
السلام)جملگى بندگان حق تعالى هستند.
على(علیه السلام) را امیرالمؤمنین و محمد(صلى الله علیه وآله) را نیز پیامبر و عبد
صالح او دانسته، مطیع و فرمانبردار پروردگار متعال هستند.
عقیده آن ها درباره على ابن ابى طالب(علیه السلام) چیزى جز آنچه پیغمبر درباره او
فرموده، نیست.
آن ها على(علیه السلام) را عبد صالح پروردگار، وصى و خلیفه بلافصل رسول الله(صلى
الله علیه وآله) مى دانند.
بنابراین هر عقیده دیگرى از نظر شیعیان مردود است.
البته غلات را نیز از مسلمین ندانسته و آن ها را کافر، مرتد و نجس مى دانند.
لذا هر کس که با وسوسه شیطان غلو نماید، از شیعیان نمى باشد.
حتى خود آن حضرت آنان را مستحق کیفر مى دانست.
براى مثال وقتى که جمعى از اهالى سودان و هند نزد ایشان آمدند و اقرار به الوهیت
آن حضرت نمودند; امام على(علیه السلام) آن ها را پند داد و موعظه نمود.
امام على(علیه السلام)خود مى فرماید: «پروردگارا! همانطور که عیسى از نصارى بیزارى
جست من نیز از طایفه غلات بیزارم.
پروردگارا آن ها را براى همیشه مخذول و منکوب فرما و احدى از آنان را یارى
مفرما(1)».
در جاى دیگر نیز مى فرماید: «دو طایفه هلاک مى شوند و (چون به عمل آن ها راضى نمى
باشم) از براى من تقصیر و گناهى نیست.
طایفه اول کسانى هستند که در محبت من افراط نموده و بسیار غلو مى کنند.
طایفه دیگر، آن هایى هستند که بغض و عداوت بى جهت نسبت به من دارند.
دلایل توجه ویژه ایرانیان به تشیع
پرسش:
چرا ایرانیان توجه خاصى به تشیع دارند؟
پاسخ: بعد از فتح ایران به دست قواى مسلمین، ایرانیان آزادى نسبى داشتند و اکراه و
اجبارى هم در پذیرش دین مقدس اسلام نداشتند.
ولى بر اثر معاشرت با مسلمین، به حقانیت اسلام پى بردند و دین چندین هزار ساله خود
را، ناقص تشخیص داده و به اسلام گرویدند.
ایرانیان تنها در زمان خلافت هارون و مأمون به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به
دلیل تشریف فرمایى حضرت رضا و امامزادگان همراه علاقمند نشدند، بلکه از زمان خود
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) این مودت در دل ایرانیان ریشه دوانید.
به طورى که هر ایرانى، پس از آن که به مدینه مسلمان وارد مى شد، حق و حقیقت را در
على(علیه السلام) مى یافت و به امر و راهنمایى پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) به
حبل متین و ریسمان ولایت آن حضرت چنگ مى زد.
نمونه آن ها هم سلمان فارسى بود که بنا به روایت علماى همه فرقه ها، پیغمبر
خدا(صلى الله علیه وآله)درباره وى فرمود: «سلمان از ما اهل بیت است(1)» و از همان
ابتدا به سلمان محمدى معروف شد.
بدان جهت سلمان از شیعیان خالص على(علیه السلام) گردید که مکرر از پیامبر خدا
شنیده بود: «کسى که على(علیه السلام) را اطاعت نماید، مرا اطاعت نموده و کسى که
مرا اطاعت نماید خدا را اطاعت نموده است.
کسى هم که با على(علیه السلام) مخالفت نماید، مرا مخالفت نموده و کسى که مرا
مخالفت نماید خدا را مخالفت نموده است(2)».
به همین جهت سلمان از مخالفان سرسخت سقیفه بود.
قدمت
شیعه از زمان پیغمبر گرامى اسلام(ص)
پرسش: آیا مذهب شیعه یک مذهب سیاسى است که به دست عبدالله بن سباى یهودى در زمان
عثمان ـ خلیفه سوم ـ ابداع شد، سپس ایرانیان که با عربها سابقه بدى داشتند با این
سلاح در مقابل اعراب مسلمان ایستادند.
آنگاه تشیع در زمان دیالمه تقویت گردید و سپس در زمان صفویه مذهب رسمى ایران شد.
در صورتى که در زمان نبى مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله) نامى از شیعه وجود نداشته
است؟
پاسخ: اولاً باید گفت که از دید شیعیان، عبدالله بن سبأ(1) یک یهودى و ملعون است و
در اخبار شیعه از وى مذمت بسیار شده است.
ثانیاً شیعه یک حزب سیاسى نیست که در زمان خلافت عثمان درست شده باشد، بلکه سیر
طبیعى اسلام است که در آن به دستورات حضرت خاتم الانبیاء(صلى الله علیه وآله)
دقیقاً عمل شده است.
شیعه در لغت به معنى پیرو مى باشد و این کلمه براى این مورد اولین بار بر زبان خود
صاحب وحى جارى شده است; بر زبان کسى که خداوند در قرآن کریم درباره او فرموده است:
} وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى{; «هرگز با هواى نفس
سخن نمى گوید و سخن او غیر از وحى خدا نیست(2)».
و در قرآن این لفظ چند بار آمده است } وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لاَِبْراهِیمَ{.(۳)
جمع
بین نمازها برخلاف سنت پیامبر است؟
پرسش: چرا بر خلاف سنّت پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)، شیعیان نمازهاى ظهر و عصر
را با هم و نمازهاى مغرب و عشا را هم زمان مى خوانند؟
پاسخ: نخست آن که نماز جزء فروع دین است و در مسائل فرعى بین علماى همه مذاهب
اختلافات زیادى است، همانطور که پیشوایان و علماى اربعه اهل سنت با هم اختلاف
زیادى در این مسائل دارند.
ثانیاً جمع خواندن نمازهاى ظهر و عصر یا مغرب و عشا، بر خلاف سنّت رسول الله(صلى
الله علیه وآله) نمى باشد; چون ایشان گاهى این نمازها را جمع و گاهى جداگانه مى
خوانده اند.
مثلا در صحیح مسلم در باب «الجمع بین الصلاتین فی الحضر» از ابن عباس نقل شده که
گفت: «بدون خوف و ترس و در غیر سفر، رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نمازهاى ظهر و
عصر را جمع و نمازهاى مغرب و عشا را جمع ادا مى کردند.»(صحیح
مسلم، ج2، شبهاى پیشاور، ص109 : «صلّى رسول الله(صلى الله علیه وآله) الظهر والعصر
جمعاً والمغرب والعشاء جمعاً فی غیر خوف و لا سفر».)مجدّداً در همان صحیح مسلم و نیز امام حنبل در جزء اوّل مسند از ابن عباس نقل
کرده اند: «با پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) هشت رکعت نماز ظهر و عصر و هفت رکعت
نماز مغرب و عشا را به طور جمع ادا نمودیم.»(سبل
السلام، ج2، ص43 ; معجم الکبیر، ج12، ص65 ; شبهاى پیشاور، ص109: «صلّیت مع النبیّ
ثمانیاً جمعاً و سبعاً جمعاً».)
بالاخره چندین حدیث از ابن عباس درباره جمع خواندن نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و
عشا نقل شده است.
براى مثال: «پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) در حال اقامت در مدینه، نه در حال
مسافرت، هفت رکعت (نماز مغرب و عشا با هم) و هشت رکعت (نماز ظهر و عصر با هم) نماز
گزارد.»(صحیح
مسلم، ج2، ص153 ; شبهاى پیشاور، ص109: «صلى رسول الله(صلى الله علیه وآله) فی
الْمَدینةِ مُقِیماً غَیر مُسافر سَبعاً وَ ثَمانیاً».)
سادات
منسوب به پیامبر(ص) هستند یا امیر المؤمنین(ع)؟
پرسش: چرا در بین شیعیان، سادات خود را منتسب به پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) و
از اولاد ایشان مى دانند.
در حالى که شجره آن ها در نهایت به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) برمى گردد.
بنابراین سادات از بستگان امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى باشند، نه از ذرّیه و نسل
رسول الله(صلى الله علیه وآله)؟
پاسخ: بر اساس شجره نامه اى که معمولا سادات شیعه دارند، نسب آن ها به یکى از ائمه
معصومین مى رسد.
واضح است که چون بقیه امامان، فرزندان على و فاطمه(علیهما السلام)هستند، این شجره
به راحتى به امام اول شیعیان و حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)متصل مى گردد.
اما این استدلال که «چون عقبه و نسل هر فرد از طرف اولاد مذکر است و اولاد اناث،
آدمى را به اجداد و نسل هاى قبلى وصل نمى کند، از طرفى چون حضرت محمد(صلى الله
علیه وآله)نیز نسلى از اولاد ذکور نداشته است، لذا سادات از نوادگان ایشان
نیستند»، یک اعتقاد نادرست و یک شبهه است.
براى پاسخ به این شبهه، ابتدا به نقلِ یک مناظره تاریخى بین امام موسى کاظم(علیه
السلام) و هارون الرشید خواهیم پرداخت.
دلیل اوّل:
امام موسى کاظم(علیه السلام) مى فرماید: روزى در مجلس هارون الرشید ـ خلیفه عباسى
ـ وارد شدم.
از من سؤالاتى را پرسید که یکى از آن ها همین سؤال بود، چنین پاسخ دادم: خداوند در
قرآن مجید مى فرماید: } وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا
وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ
أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * وَ
زَکَرِیّا وَ یَحْیى وَ عِیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ{;(انعام
(6): 84 و 85) از این
آیات نتیجه مى شود: اولاد نوح و ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و
هارون و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس، همگى از صالحین اند.
سخن آخر
باتوجه به احساسات و تعصبات موجود در میان مذاهب مختلف اسلامى، معتقدیم که:
اولا) طرح و تحلیل موضوعاتى از این قبیل نیاز به سعه صدر و آزاداندیشى محققانه و عالمانه دارد. این شرایط را باید ابتدا عالمان و اندیشمندان اسلامى در میان خود فراهم ساخته و سپس در جامعه خویش بسط و گسترش دهند. و براى همیشه تکلیف خویش را در روش برخورد با تاریخ و حوادث آن روشن سازند و بپذیرند که با تاریخ و درشتیها و تلخى هایش همان گونه که هست باید مواجه شد نه این که مطابق میل و سلیقه و تعصب در آن تصرف نمود، کارى که متأسفانه بسیارى از مورخین بدان مبادرت کرده و در دام آن گرفتار آمده اند.
ثانیاً) شخصیتهاى تاریخى و از جمله صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را باید در همان اندازه و شأن واقعى آنها شناخت و تحلیل کرد. فراتر نهادن آنها به قصد تنزیه و تطهیر، و یا فروتر کشیدن آنها به قصد توهین و تحقیر به هیچ روى عادلانه و عالمانه نیست.
اساسى ترین مانع در حصول به یک تحقیق و تحلیل علمى در حوزه تاریخ صدر اسلام که به شدت دست و پاگیر بسیارى از محققین تاریخ شده فرضیه «عدالت مطلق صحابه» است. کسانى که با این پیش فرض به مطالعه و نقل و تحقیق تاریخ پرداخته و مى پردازند، ناچار مى شوند:
ادامه مطلب ...کتاب الامامة و السیاسة
این کتاب بارها با نام مؤلف آن «ابن قتیبه دینورى» در مصر و سایر کشورها چاپ شده. چندین نسخه خطى از این کتاب در سراسر دنیا از جمله در کتابخانه هاى مصر، پاریس، لندن، ترکیه و هند موجود است. علاوه بر این بسیارى از علماى اهل سنت به تألیف این کتاب و صحت انتساب آن به «ابن قتیبه» تصریح داشته و در نقل روایات تاریخى به آن استناد کرده اند. این کتاب که در باره تاریخ خلافت اسلام و شرایط و حوادث آن نگاشته شده از جمله معروفترین کتابها در موضوع تاریخ اسلام است.
ـ «ابن عربى» ـ متوفاى 543 هـ .ق ـ در کتاب «العواصم من القواصم» ضمن نقل مطالبى از این کتاب به صحت انتساب آن به «ابن قتیبه» تصریح دارد. که ما متعاقباً سخن ابن عربى را در این باره خواهیم آورد.(1)
ـ «نجم الدین عمر بن محمد مکى» مشهور به «ابن فهد» در کتاب «اتحاف الورى باخبار ام القرى» در ذکر حوادث سال 93 هـ .ق مى نویسد: «و قال ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة فی کتاب الامامة و السیاسة...»(2) و سپس حکایت دستگیرى «سعیدبن جبیر» را به نقل از آن کتاب ذکر مى کند.
ادامه مطلب ...تسمیه به نام معاویه:
ـ معاویة بن عبدالله بن جعفربن ابیطالب از بنى هاشم;
ـ معاویة بن حارث و معاویة بن صعصعه از شیعیان و اصحاب حضرت على(علیه السلام);
ـ معاویة بن عمار و معاویة بن وهب از شیعیان و اصحاب امام باقر(علیه السلام);
ـ معاویة بن سعید، معاویة بن سلمه، معاویة بن سواده، معاویة بن صالح، معاویة بن طریف، معاویة بن عبدالله، معاویة بن العلاء، معاویة بن کلیب و معاویة بن میسره، همگى از شیعیان و اصحاب امام صادق(علیه السلام);
ـ معاویة الجعفرى از شیعیان و اصحاب امام موسى کاظم(علیه السلام);
ـ معاویة بن حکیم و معاویة بن یحیى از اصحاب امام رضا(علیه السلام)و ....
تسمیه به نام یزید:
ـ یزید بن معاویة بن عبدالله بن جعفر (مادرش فاطمه بنت حسین بن حسن بن على(علیه السلام));
ـ یزید بن احنف، یزیدبن جبله، یزید بن طعمه، یزید بن قیس، یزید بن نویره، یزید بن هانى از شیعیان و اصحاب حضرت على(علیه السلام);
ادامه مطلب ...3ـ نامگذارى فرزندان حضرت على(علیه السلام) به نامهاى خلفا
از جمله دیگر دلایلى که نویسنده مقاله مورد نظر در توجیه ادعاى روابط صمیمانه ابوبکر و عمر با حضرت على(علیه السلام) بدان تمسک جسته، نامگذارى فرزندان حضرت على(علیه السلام) به نامهاى ابوبکر، عمر و عثمان است.
این قبیل دلایل آن هم براى اثبات ادعایى که روند تحولات صدر اسلام و سیر تاریخى حوادث و سرنوشت سیاسى، اجتماعى خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و همچنین بسیارى شواهد مسلم تاریخى خلاف آن را گواهى مى دهند، چیزى جز «ساده انگارى» مخاطب نیست و با عرض پوزش باید گفت در آن نوعى عوام فریبى احساس مى شود.
ـ ازدواج عمربن خطاب با دختر حضرت على(علیه السلام)
از جمله موارد دیگرى که نویسنده مقاله مورد نقد، در اثبات ادعاى ارتباط صمیمانه عمربن خطاب با حضرت على(علیه السلام) ذکر نموده است موضوع «ازدواج عمر بن خطاب با ام کلثوم دختر حضرت على(علیه السلام)» است.
اگر چه عقیده شیعه در این خصوص مختلف است و بسیارى از بزرگان شیعه از جمله «شیخ مفید»(1)، وقوع این ازدواج را از اساس منکر شده و در این موضوع به طور مفصل بحث کرده و دلایل خویش را نیز ارایه کرده اند،(2) اما با فرض وقوع این ازدواج به طور قاطع و به استناد روایت امام صادق(علیه السلام) مى گوییم: این ازدواج که گفته اند در سال 17 هجرى و در زمان خلافت عمربن خطاب صورت پذیرفته یک ازدواج تحمیلى و از موضع قدرت خلیفه بوده است.
«شیخ کلینى» در کتاب «اصول الکافى» روایتى ذکر کرده که امام صادق(علیه السلام) درباره این ازدواج فرمود:
«ان ذلک فرج غُصبناه».(3)
همانا این ناموسى بود که از ما به غصب و ستم بردند.
ادامه مطلب ...پاسخ چند شبهه
1ـ نقش ابوبکر و عمر در ازدواج حضرت على و فاطمه(علیهما السلام)
نویسنده مقاله مورد نقد، در اثبات ادعاى ارتباط صمیمانه ابوبکر و عمر با حضرت على(علیه السلام) و نفى هرگونه اختلاف و نزاع میان آنها به «همکارى ابوبکر و عمر در امر ازدواج حضرت على(علیه السلام)» استدلال کرده است. در پاسخ به این ادعا باید گفت:
اولا ـ ازدواج حضرت على(علیه السلام) با حضرت فاطمه(علیها السلام) در سال دوم هجرى و سالها قبل از ماجراى سقیفه و بروز منازعات مربوط به خلافت صورت پذیرفته، بنابراین استناد به آن در اثبات این موضوع کاملا غلط و بى مورد است.
ثانیاً ـ در موضوع ازدواج حضرت على و فاطمه(علیهماالسلام) بسیارى از بزرگان اهل سنت با سند معتبر از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت کرده اند که فرمود:
«ان الله أمرنى أن أزوج فاطمة من على».(1)
همانا خداوند متعال مرا فرمان داد که دخترم فاطمه(علیها السلام) را به ازدواج على(علیه السلام) درآورم.
ادامه مطلب ...
راویان شیعه و سنى متفق اند که جنازه حضرت فاطمه(علیها السلام) را شبانه به خاک سپردند و این مطابق وصیت حضرت زهرا(علیها السلام) بود که ستم کنندگان به او در نماز و تدفینش نباشند. چون شب فرارسید، حضرت على(علیه السلام) جنازه همسرش را غسل داد، هنگام غسل جز حسن و حسین، زینب، ام کلثوم(علیهم السلام) و فضه و اسماء بنت عمیس هیچ کس دیگر حاضر نبود.
اسماء بنت عمیس مى گوید: فاطمه(علیها السلام) به من وصیت کرد که هیچ کس جز على(علیه السلام) و من او را غسل ندهد، من على(علیه السلام) را در غسل دادن جنازه فاطمه(علیها السلام)کمک کردم.(1) آنگاه که پاسى از شب گذشت، حضرت على(علیه السلام) همراه عده اى اندک چون عمار، مقداد، عقیل، ابوذر و سلمان بر جنازه مطهر حضرت فاطمه(علیها السلام)نماز خواندند و در نیمه هاى شب، آن را به خاک سپردند.
حضرت على(علیه السلام) چون بدن را در قبر مى نهاد، ناباورانه همسر رنج کشیده و ستم دیده را وداع کرد و خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) گفت:
ادامه مطلب ...شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام)
گفتیم که تاریخ هیچ سابقه اى نشان نداده است که حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) قبل از این حوادث بیمارى داشته باشد. اگر به حوادث پس از سقیفه به دقت و انصاف توجه کنیم، و از قبل تصمیم به تبرئه مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام) نداشته باشیم در مى یابیم تنها دو حادثه سقط جنین و شکستن پهلوى حضرت فاطمه(علیها السلام)کافى است که یک بانوى مصیبت دیده حامله را که به زیر تازیانه و لگد عده اى قرار گرفته دچار چنان آسیبهایى بکند که منجر به بیمارى و شهادت او گردد.
امّا متأسفانه بسیارى از آنها که به نقل و ثبت تاریخ پرداخته اند همانها تصمیم داشتند تا به هر طریق ممکن بر فضاحت و رسوایى این جنایت سرپوش گذاشته و این واقعیت تلخ را کتمان کنند.
چه ساده اندیشى است که ما بخواهیم بر شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام) گواهى ضاربین او را طلب کنیم و یا انتظار داشته باشیم که مورخین و محدثینى که دفاع از مهاجمین و ضاربین حضرت فاطمه(علیها السلام) را بر خود فرض و لازم دانند، به زشتى رفتار و جنایت آنها اقرار کنند. اگر آنها گرفتار نظریه «عدالت مطلق کلیه صحابه» نبودند و در تعصب جانبدارى و دفاع بى دلیل از آنان دچار نبودند و آنها را در هاله اى از تقدس فرو نمى بردند و به قصد تنزیه و تبرئه آنها به حق پوشى و حق کشى نمى پرداختند و به تحریف و کتمان مبادرت نمى کردند، اینک متون تاریخ و حدیث آنها این گونه متناقض و تاریک نبود و جوامع اسلامى در دستیابى به حقایق دچار سرگردانى و تفرقه نمى شدند.
ادامه مطلب ...وصیت حضرت فاطمه(علیها السلام)
از جمله وصیتهاى حضرت فاطمه(علیها السلام) به على(علیه السلام) این بود که: بدنش را شبانه غسل داده و کفن کند و به خاک بسپارد و هیچیک از کسانى که بر او ستم کرده اند در نماز و تدفینش حاضر نباشند.
این موضوع را در میان منابع مختلف بررسى مى کنیم.
منابع اهل سنت:
در کتاب «صحیح بخارى» آمده است:
«... فوجدت فاطمة على ابى بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلمه حتى توفیت و عاشت بعد النبى(صلى الله علیه وآله وسلم) ستة اشهر، فلما توفیت دفنها زوجها علّى لیلا و لم یؤذن بها ابابکر و صلى علیها».(1)
... فاطمه(علیها السلام) بر ابابکر خشمگین و از او متنفر بود و با او سخن نگفت تا وفات نمود. او پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)شش ماه زنده ماند. هنگامى که وفات یافت على(علیه السلام) او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را مطلع نساخت و خود بر بدنش نماز گذارد».
ادامه مطلب ...عیادت ابوبکر و عمر از حضرت فاطمه(علیها السلام)
در آخرین روزهاى زندگى حضرت فاطمه(علیها السلام) ابوبکر و عمر به فکر افتادند تا شاید با عیادت از حضرت فاطمه(علیها السلام) و عذر خواهى از او و با جلب رضایت حضرت فاطمه(علیها السلام) از تبعات منفى رفتارهاى گذشته بکاهند. آنها به هر طریق ممکن و با اصرار زیاد حضرت على(علیه السلام) را متقاعد ساختند تا این ملاقات صورت پذیرد.
از جمله منابع اهل سنت که به نقل مشروح جریان این ملاقات پرداخته اند مى توان کتب «کفایة الطالب» و «الامامة و السیاسة» و «اعلام النساء» را نام برد.
ادامه مطلب ...