فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

در پاسخ افسانه شهادت...!22

ـ ازدواج عمربن خطاب با دختر حضرت على(علیه السلام)

از جمله موارد دیگرى که نویسنده مقاله مورد نقد، در اثبات ادعاى ارتباط صمیمانه عمربن خطاب با حضرت على(علیه السلام) ذکر نموده است موضوع «ازدواج عمر بن خطاب با ام کلثوم دختر حضرت على(علیه السلام)» است.

اگر چه عقیده شیعه در این خصوص مختلف است و بسیارى از بزرگان شیعه از جمله «شیخ مفید»(1)، وقوع این ازدواج را از اساس منکر شده و در این موضوع به طور مفصل بحث کرده و دلایل خویش را نیز ارایه کرده اند،(2) اما با فرض وقوع این ازدواج به طور قاطع و به استناد روایت امام صادق(علیه السلام) مى گوییم: این ازدواج که گفته اند در سال 17 هجرى و در زمان خلافت عمربن خطاب صورت پذیرفته یک ازدواج تحمیلى و از موضع قدرت خلیفه بوده است.

«شیخ کلینى» در کتاب «اصول الکافى» روایتى ذکر کرده که امام صادق(علیه السلام) درباره این ازدواج فرمود:

«ان ذلک فرج غُصبناه».(3)

همانا این ناموسى بود که از ما به غصب و ستم بردند.


همه مستنداتى که در مقاله مورد نقد در این موضوع از منابع شیعى ارایه شده تنها در باب وقوع این ازدواج است و نویسنده روایات مربوط به کیفیت و شرایط ازدواج را کتمان کرده است امّا ماجراى ازدواجهاى خلیفه دوم به دلیل تندخویى و طبیعت خشن وى قابل توجه است.

1 ـ همان گونه که قبلا ذکر شد او از حضرت فاطمه(علیها السلام)خواستگارى کرد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مسائل السّرویّة، المسألة العاشرة فى تزویج ام کلثوم...، شیخ مفید، ص 86.

2 ـ رسالة تزویج على(علیه السلام) بنته من عمر، شیخ مفید.

3 ـ الکافى، کلینى، ج5، ص350.


 

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) چون موافق با این ازدواج نبود فرمود:

«انّها صغیرة» فاطمه هنوز خردسال است.

امّا متعاقب آن چون على(علیه السلام) به خواستگارى آمد، پذیرفت و حضرت فاطمه(علیها السلام) به ازدواج حضرت على(علیه السلام) در آمد.

2 ـ وقتى عمر بن خطاب در سال 17 هجرى و در زمان خلافتش به خواستگارى ام کلثوم دختر حضرت على(علیه السلام) اقدام کرد. چون على(علیه السلام)موافق با این ازدواج نبود، عیناً با همان بیانى که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پاسخ داده بود فرمود: «ام کلثوم هنوز خردسال است» مورخین و محدثین اهل سنت نوشته اند:

«خطب عمربن خطاب ام کلثوم بنت على فقال: أنها  صغیرة».(1)

عمر بن خطاب نزد على بن ابیطالب(علیه السلام) از دخترش ام کلثوم خواستگارى کرد فرمود: او هنوز خردسال  است...

و یا نوشته اند که فرمود:

«انما حبست بناتى على بنى جعفر». من دخترانم را براى پسران برادرم جعفر بن ابیطالب نگهداشته ام.(2)

راز این اکراه و امتناع در مسایل دیگرى نهفته است که مهمترین آنها همان سابقه سوء وى در رفتار با خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و بخصوص نسبت به حضرت فاطمه(علیها السلام) و على(علیه السلام) است. علاوه بر این او به خشونت و تندخویى معروف بود.

3ـ «تاریخ طبرى» و بسیارى از منابع دیگر اهل سنت نوشته اند:

«عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى ام کلثوم دختر ابوبکر رفت، عایشه ـ ام المؤمنین ـ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انساب الاشراف، بلاذرى، ج2، ص913 ; اسد الغابة، ابن اثیر، ج5، ص489 ; الاصابة، ابن حجر، ج8، ص465 ; منتخب کنزالعمال، متقى هندى، ج5، ص274. «فاعتل بصغرها»، خرد سالى دخترش را عذر آورد...»

2 ـ العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج6، ص90 ; الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج8، ص340 ; منتخب کنز العمال، متقى هندى، ج5، ص274 ; الاصابة، ابن حجر، ج8، ص465.


 

این پیشنهاد را با خواهرش مطرح کرد در پاسخ گفت: «لاحاجة لى فیه» مرا با او کارى نیست. عایشه گفت: «اترغبین عن امیرالمؤمنین؟» آیا امیرالمؤمنین را نمى خواهى؟ گفت: «نعم، انه خشن العیش، شدید على النساء». آرى نمى خواهم، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است. عایشه کسى را نزد «عمرو عاص» فرستاد و ماجرا را به او گفت عمرو عاص گفت: من ماجرا را درست مى کنم، آن گاه نزد عمر رفت و گفت: اى امیر مؤمنان خبرى شنیده ام که خدا نکند، عمر گفت: چیست؟ گفت: ام کلثوم دختر ابوبکر را به زنى خواسته اى؟ گفت: بله، مرا براى او نمى پسندى یا او را براى من نمى پسندى؟ گفت: هیچکدام، ولى او نوسال است و در سایه ام المؤمنین عایشه باملایمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخویى و ما از تو مى ترسیم و نمى توانیم هیچیک از عادات تو را بگردانیم... و من بهتر از او را به تو نشان مى دهم: ام کلثوم دختر على بن ابیطالب  را...»(1)

عمرو عاص تندخویى و درشتى را بر دختر ابوبکر و آزار و اذیت او را روا نمى داند، امّا تندخویى و اذیت و آزار را بر ذریه رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)روا مى داند و عمربن خطاب را به ازدواج با ام کلثوم دختر حضرت فاطمه و على(علیه السلام) تحریص مى کند! مى بینید که این پیشنهاد حرمت شکن از جانب «عمرو عاص» است!

باز هم «تاریخ طبرى» نوشته است: عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى کرد آن دختر نمى پذیرفت و مى گفت:

«یغلق بابه و یمنع خیره، و یدخل عابسا و یخرج عابسا».(2)

درش را مى بندد، خیرش به کسى نمى رسد، عبوس مى آید و عبوس  مى رود.

براساس مدارک معتبر شیعى ازدواج عمربن خطاب با ام کلثوم دختر على بن ابیطالب(علیه السلام) با میل و رغبت و رضایت آنها صورت نپذیرفته و عمر بن خطاب این

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاریخ طبرى، ج3، ص421 ; العقد الفرید، ابن عبدربه، ج6، ص91 ; کامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص213 ; البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج7، ص157.

2 ـ تاریخ طبرى، ج3، ص421 ; کامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص213 ; البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج7، ص157.


 

بار نیز چون همیشه با تکیه برقدرت و موقعیت خلافت و روشهاى تهدیدآمیز کار خویش را پیش برد، جدیت او در انجام تهدیداتش نشان مى داد که وى تا رسیدن به مقصود خویش از ارتکاب هیچ عملى فروگذار نیست زیرا برانجام آن سوگند یاد  مى کرد.

در کتاب «المستدرک على وسایل الشیعة» آمده است:

عمربن خطاب، توسط عباس بن عبدالمطلب از على بن ابیطالب(علیه السلام) درخواست ازدواج با دخترش ام کلثوم را نمود. على بن ابیطالب(علیه السلام)این تقاضا را نپذیرفت چون این پاسخ به عمر رسید گفت: «ایانف من تزویجى و الله لئن لم یزوجنى لاقتلنه» آیا این ازدواج را ننگ مى دارد و زشت مى داند به خدا قسم اگر نپذیرد او را خواهم کشت!...(1)

«شیخ طبرسى» در کتاب «اعلام الورى» آورده است:

«انما زوجها بعد مدافعة کثیرة و امتناع شدید و اعتدال علیه بشئ بعد شئ حتى الجأته الضرورة الى ان رد امرهاالى العباس بن عبد المطلب فزوجها ایاه».(2)

ازدواج ام کلثوم با عمربن خطاب پس از مخالفت فراوان خوددارى شدید على(علیه السلام) صورت پذیرفت و در جلوگیرى از انجام آن عذرهاى متعددآورد تا این که به تهدید و ستم به ناچار این امر را به عباس بن عبدالمطلب واگذار کرد و او ام کلثوم را به ازدواج عمربن خطاب در  آورد.

«شیخ کلینى» در کتاب «الاصول کافى» و «شیخ حرعاملى» در کتاب «وسایل الشیعة» روایتى مستند به نقل از امام صادق(علیه السلام) آورده اند که:

«عن زرارة، عن ابى عبدالله(علیه السلام) فى تزویج ام کلثوم فقال: ان ذلک فرج  غصبناه».(3)

زراره از امام صادق(علیه السلام) در موضوع ازدواج ام کلثوم نقل مى کند که فرمود: همانا این ناموسى بود که از ما به غصب و ستم بردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المستدرک على وسایل الشیعة، محدث نورى، ج14، ص443 ; الشافى، شریف مرتضى، ج3، ص272 ; الصراط المستقیم، بیاضى عاملى، ج3، ص129.

2 ـ اعلام الورى، شیخ طبرسى.

3 ـ اصول الکافى، کلینى، ج5، ص350 ; وسایل الشیعه، حرعاملى، ج20، ص561.


 

این نوع ستم و تعدى از غم انگیزترین و دردناکترین جفاها بر خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)است. بیهوده نیست که على بن ابیطالب(علیه السلام) در همین سالهاى رنج و صبورى، غریبانه سر درون چاه مى کرد، و دردهاى جانکاهش را این گونه بروز مى داد. عمل او حاکى از شدت داغ ظلمها و ستمهایى است که برسینه اش سنگینى مى نمود.

البته تاریخ از این گونه ازدواجها نمونه هاى متعددى را نشان مى دهد. و از همین نمونه است ازدواج غاصبانه حجاج بن یوسف ثقفى با دختر «عبدالله بن جعفربن ابیطالب» که به منظور توهین به خاندان بنى هاشم مبادرت به غصب این ناموس هاشمى کرد.

«ابن جوزى» محدث و فقیه بزرگ اهل سنت در کتاب «اخبار النساء» مى نویسد:

«و تزوج الحجاج ابنة عبدالله بن جعفر، فلما دخلت علیه نظر الیها و عبرتها تجود على خدها، فقال لها: بابى و امى، مم تبکین؟ فقالت: من شرف اتضع، و من ضعة شرفت».(1)

حجاج بن یوسف که دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج خود درآورد چون بر او وارد شد دید اشک بر گونه هایش جارى است. گفت: پدر و مادرم فدایت چرا گریانى؟ گفت: از شرافتى که خوار و حقیر شد و از پستى که بزرگى یافت.

آیا پس از آن همه ظلم و جنایت حجاج بن یوسف نسبت به خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و بنى هاشم که صفحات تاریخ از آن انباشته است، مى توان به استناد این ازدواج تجاهل کرد که روابط حجاج بن یوسف با اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دوستانه بوده و او مرتکب هیچ ظلم و جنایتى نسبت به آنها نشده است؟!

چرا به جنایت خالد بن ولید اشاره نکنیم که برصحابى پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) «مالک بن نویره» حمله برد و او را به قتل رساند و همان شب با همسر او ازدواج نمود ـ و در  واقع زنا کرد ـ و چون شکایت و اعتراض به جانب خلیفه اول ـ ابوبکر ـ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار النساء، ابن جوزى، ص65.


 

بردند  و  گفتند:

«ان خالداً قد زنى فارجمه»، خالدبن ولید مرتکب زنا شده است او را سنگسار کن. گفت: (اشکالى ندارد) «تاؤل فاخطأ».(1) او تاویل و اجتهادى نموده اما در اجتهاد خود دچار اشتباه شده است!!!

و از این نمونه ها فراوان است اما بعضى مورخین و محدثین متعصب یا وابسته که مسؤولیت تنزیه و تطهیر آنها را بر عهده گرفته اند به تحریف و کتمان این وقایع تلخ دست زده اند. از همه رسواتر سلسله جعلیاتى است که برخى براى عادى جلوه دادن ازدواج عمربن خطاب با ام کلثوم پرداخته اند که ما پاره اى از آنها را جهت آگاهى شما ذکر مى کنیم:

«ابن حجر عسقلانى» در کتاب «الاصابه» و «ابن عبدالبر قرطبى» در کتاب «الاستیعاب»  آورده اند:

چون عمربن خطاب از على ابن ابیطالب دخترش ام کلثوم را خواستگارى کرد او خردسالى دخترش را عذر آورد. چون دوباره تقاضا کرد على(علیه السلام) گفت: او را نزد تو مى فرستم اگر پسندیدى همسر تو بشود. آن گاه دخترش را نزد او فرستاد و عمر ساق پاى این دختر  را  برهنه کرد! ام کلثوم گفت: «مه لولا انک امیرالمؤمنین للطمت  عینک».(2)

بایست! (دستت را کوتاه کن). اگر تو امیرالمؤمنین نبودى همانا بر چشمت سیلى مى زدم.

و یا نوشته اند که گفت:

«اتفعل هذا لولا انک امیرالمؤمنین لکسرت انفک»(3) آیا با من چنین میکنى؟ اگر تو امیرالمؤمنین نبودى بینى ات را مى شکستم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاریخ ابى الفداء، ج1، ص222 ; تاریخ طبرى، ج2، ص502 ; کنز العمال، متقى هندى، ج3، ص32 ح228 ; اسدالغابه، ابن اثیر، ج4، ص295.

2 ـ الاصابه، ابن حجر، ج8، ص465 ; الاستیعاب، ابن عبد البر قرطبى، ج4، ص490 ; تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج6، ش74873.

3 ـ اسد الغابه، ابن اثیر، ج5، ص489 ; الاستیعاب، ابن عبد البر قرطبى، ج4، ص490.


 

چقدر بى پروایى و دروغ پردازى؟! آیا على ابن ابى طالب(علیه السلام) که در برابر تهدیدات آشکار عمر بن خطاب و در اثر کراهت از این ازدواج به ناچار انجام آن را به عباس بن عبدالمطلب واگذار نمود، دخترش را قبل از ازدواج و محرمیت به چنین دیدار شرم آورى مى فرستد؟

آن گاه در حالى که همه مذاهب اسلامى لمس مرد نامحرم به بدن زن نامحرم را حرام مى دانند چگونه این دروغ پردازان مى نویسند: «ساق پاى او را برهنه کرد» رسواتر این که خودشان اضافه مى کنند که این دختر چون این عمل زشت و قبیح را مشاهده کرد با عصبانیت تهدید کرد که چشم خلیفه را کور مى کند و بینى اش را  مى شکند.

سؤال:

چگونه است که یک دختر کوچک قبح این عمل بسیار زشت را درک مى کند اما خلیفه مسلمین آن را درک نمى کند؟

«ابن جوزى» در کتاب «المنتظم» به زشتى این عمل اشاره کرده مى نویسد:

«ان علیاً بعثها الى عمر لینظرها و ان عمر کشف ساقها و لمسها  بیده».(1)

على(علیه السلام) دخترش را فرستاد تا عمر او را ببیند ولى عمر ساق پاى او را برهنه کرد و بربدن او دست زد.

اصلا دست گذاردن بر بدن زن نامحرم فعل منکر و قبیحى است و انجام آن توسط خلیفه مسلمین بعید است، قطعاً باید گفت نه چنین دیدارى حقیقت داشته و نه خلیفه مرتکب چنین فعل حرامى شده است.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المنتظم، ابن جوزى، ج4، ص133.

 
نظرات 4 + ارسال نظر
مهرداد شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:54 ب.ظ

شیر خدا چرا اجازه داد که دخترش با زور همسر خلیفه شود؟از خلیفه ترسید یا گفته اسلام را که دختر در امر ازدواج باید راضی باشد را فراموش کرده بود؟

تو اول اثبات بکن که دختر حضرت علی(ع) با عمر ازدواج کرده، بعد بیا ادعا کن!
اخوی ندونسته و نسنجیده نظر نده!

مهرداد یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ

اگه منظورت از خوندن کتاب فقط کتابهای اهل تشیع باشه خوب کسی که یه طرفه به قاضی بره خوش حال برمیگرده.مشلک شیعیان اینه که در زمینه تحقیق فقط کت بخودشون رو قبول دارن. کتب تاریخی باید سندیتشون ثابت بشه .برو دنبال سندیت کتب ببین کتب شیعه معتبره یا اهل سنت.

پاسخ شما در این پست داده شد:
http://antisonni.blogsky.com/1390/02/06/post-186/

مهرداد یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ

به قول شیخ کلینی ناموس علی رو به غصب بردن و شیر خدا از زور و مقام خلیفه ترسید.حضرت علی ما که میگیم این حرف ها دروغه ولی اینهایی که این حرف ها رو میزنن به تو تهمت میزنن که با چه جراتی یا از چه ترسیدی که اجازه دادی دختر معصوم تو رو به زور ببرن فردای قیامت روت میشه تو چشم دخرت نگاه کنی شیر خدا ابوتراب حیدر کرار

پاسخ در این آدرس داده شد:
http://antisonni.blogsky.com/1390/02/23/post-187/

عبدالله دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:03 ب.ظ

این هم یه جوک واسه شیعه ها : کسی حق ندارد با دختر سادات سیغه کنه؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد