فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

در پاسخ افسانه شهادت...!23

3ـ نامگذارى فرزندان حضرت على(علیه السلام) به نامهاى خلفا

از جمله دیگر دلایلى که نویسنده مقاله مورد نظر در توجیه ادعاى روابط صمیمانه ابوبکر و عمر با حضرت على(علیه السلام) بدان تمسک جسته، نامگذارى فرزندان حضرت على(علیه السلام) به نامهاى ابوبکر، عمر و عثمان است.

این قبیل دلایل آن هم براى اثبات ادعایى که روند تحولات صدر اسلام و سیر تاریخى حوادث و سرنوشت سیاسى، اجتماعى خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و همچنین بسیارى شواهد مسلم تاریخى خلاف آن را گواهى مى دهند، چیزى جز «ساده انگارى» مخاطب نیست و با عرض پوزش باید گفت در آن نوعى عوام فریبى احساس مى شود.


ادامه مطلب ...

خطبه شماره 32

و من خطبه له علیه السلام [7] و فیها یصف زمانه بالجور ، و یقسم الناس فیه خمسه اصناف ، ثم یزهدفی الدنیا معنی جور الزمان [8] ایها الناس ، انا قد اصبحنا فی دهر عنود ، و زمن کنود ، [9] یعد فیه المحسن مسیئا ، و یزداد الظالم فیه عتوا ، لا ننتفع بما علمنا ، [10] و لا نسال عما جهلنا ، و لا نتخوف قارعه حتی تحل بنا اصناف المسیئین [11] و الناس علی اربعه اصناف : منهم من لا یمنعه الفساد فی الارض [12] الا مهانه نفسه ، و کلاله حده ، و نضیض وفره ، و منهم المصلت لسیفه ، [1] و المعلن بشره ، و المجلب بخیله و رجله ، قد اشرط نفسه ، [2] و اوبق دینه لحطام ینتهزه ، او مقنب یقوده ، [3] او منبر یفرعه و لبئس المتجر ان تری الدنیا لنفسک ثمنا ، [4] و مما لک عند الله عوضا و منهم من یطلب الدنیا بعمل الاخره ، [5] و لا یطلب الاخره بعمل الدنیا ، قد طامن من شخصه ، و قارب من خطوه ، [6] و شمر من ثوبه ، و زخرف من نفسه للامانه [7] و اتخذ ستر الله ذریعه الی المعصیه و منهم من ابعده عن طلب الملک ضؤوله نفسه [8] و انقطاع سببه ، فقصرته الحال علی حاله ، فتحلی باسم القناعه ، [9] و تزین بلباس اهل الزهاده ، و لیس من ذلک فی مراح و لا مغدی [10] الراغبین فی الله [11] و بقی رجال غض ابصارهم ذکر المرجع ، و اراق دموعهم خوف المحشر ، [12] فهم بین شرید ناد ، و خائف مقموع ، و ساکت مکعوم ، [13] و داع مخلص ، و ثکلان موجع قد اخملتهم التقیه [14] و شملتهم الذله ، فهم فی بحر اجاج افواههم ضامزه ، [15] و قلوبهم قرحه ، قد وعظوا حتی ملوا ،[16] و قهروا حتی ذلوا ، و قتلوا حتی قلوا [1] التزهید فی الدنیا [2] فلتکن الدنیا فی اعینکم اصغر من حثاله القرخ ، و قراضه الجلم ، [3] و اتعظوا بمن کان قبلکم ، قبل ان یتعظ بکم من بعدکم ، [4] وارفضوها ذمیمه ، فانها قد رفضت من کان اشغف بها منکم [5] قال الشریف رضی الله عنه : اقول : و هذه الخطبه ربما نسبها من لا علم له الی معاویه ، وهی من کلام امیر المؤمنین علیه السلام الذی لا یشک فیه ، و این الذهب من الرغام و این العذب من الاجاج و قد دل علی ذلک الدلیل الخریت و نقده الناقد البصیر عمرو بن نحر الجاحظ ، فانه ذکر هذه الخطبه فی کتاب [[ البیان و التبیین ] ] و ذکر من نسبها الی معاویه ، ثم تکلم من بعدها بکلام فی معناها ، جملته انه قال : و هذا الکلام بکلام علی علیه السلام اشبه ، و بمذهبه فی تصنیف الناس ، و فی الاخبار عما هم علیه من القهر و الاذلال ، و من التقیه و الخوف ، الیق قال : و متی و جدنا معاویه فی حال من الاحوال یسلک فی کلامه مسلک الزهاد ، و مذاهب العباد

ادامه مطلب ...

خالدبن سعید

آنچه دانشمندان در مورد «عامل وراثت» و «تأثیر محیط خانواده» در روحیه فرزندان گفته‏اند، عامل صددرصد نیست زیرا بالاتر از عوامل وراثت، تربیت، و خانواده، عامل دیگرى نیز وجود دارد، و آن، عبارت از «اراده و خواست» خود انسان براى پاک زیستن است!

درست است که معمولا رجال بزرگ و با شخصیت، در آغوش خانواده‏هاى پاک و با فضیلت رشد مى‏کنند و معمولا محصول خانواده‏هاى کثیف و آلوده، فرزندان منحرف و آلوده است.

درست است که به حکم قانون و راثت، صفت پدر و مادر از طریق «ژن» به فرزندان منتقل مى‏شود، ودانش «ژنتیک» نیز این مسأله راثابت کرده است.

همه اینها درست است، امانه صددر صد!

کودکى که در خانواده پلید و کثیف به وجود مى‏آید، بسان فرزندى است که از پدر و مادر مسلول متولد مى‏شود که طبعاً مزاج او براى پذیرش این بیمارى آماده‏تر خواهد بود، ولى چنین نیست که قابل علاج نبوده و به صورت یک سرنوشت قطعى در آمده باشد/

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 31

و من کلامه له علیه السلام [1] لما انفذ عبد الله بن عباس الی الزبیر یستفیئه الی طاعته قبل حرب الجمل [2] لا تلقین طلحه ، فانک تلقه تجده کالثور عاقصا قرنه [3] یرکب الصعب و یقول : هو الذلول و لکن الق الزبیر ، [4] فانه الین عریکه ، فقل له : یقول لک ابن خالک : عرفتنی بالحجاز [5] و انکرتنی بالعراق ، فما عدا مما بدا [6] قال السید الشریف : و هو علیه السلام اول من سمعت منه هذه الکلمه ، اعنی : [[ فما عدا مما بدا ] ]

ترجمه

[1] یکی از سخنان امام ( ع ) که در روز جنگ جمل قبل از آغاز جنگ به هنگامی که ابن عباس را به سوی زبیر فرستاد و از او دعوت به اطاعت کرد فرموده است . [2] با طلحه ملاقات مکن که اگر ملاقاتش کنی وی را همچون گاوی خواهی یافت که شاخهایش اطراف گوشهایش پیچ خورده باشد [3] او بر مرکب سرکش هوا و هوس سوار می شود و می گوید : مرکبی رام است . [4] بلکه با زبیر ارتباط بگیر که نرمتر است به او بگو پسر دائیت می گوید : در حجاز مرا شناختی [5] و در عراق نشناخته انگاشتی چه شد که از پیمان خود بازگشتی ؟ [6] سیدرضی می گوید : جمله کوتاه و پرمعنای . فماعدا ممابدا . [ چه شد که از گذشته برگشتی ؟ ] برای نخستین بار از امام شنیده شده است و پیش از او از کسی این سخن شنیده نشده است

در پاسخ افسانه شهادت...!22

ـ ازدواج عمربن خطاب با دختر حضرت على(علیه السلام)

از جمله موارد دیگرى که نویسنده مقاله مورد نقد، در اثبات ادعاى ارتباط صمیمانه عمربن خطاب با حضرت على(علیه السلام) ذکر نموده است موضوع «ازدواج عمر بن خطاب با ام کلثوم دختر حضرت على(علیه السلام)» است.

اگر چه عقیده شیعه در این خصوص مختلف است و بسیارى از بزرگان شیعه از جمله «شیخ مفید»(1)، وقوع این ازدواج را از اساس منکر شده و در این موضوع به طور مفصل بحث کرده و دلایل خویش را نیز ارایه کرده اند،(2) اما با فرض وقوع این ازدواج به طور قاطع و به استناد روایت امام صادق(علیه السلام) مى گوییم: این ازدواج که گفته اند در سال 17 هجرى و در زمان خلافت عمربن خطاب صورت پذیرفته یک ازدواج تحمیلى و از موضع قدرت خلیفه بوده است.

«شیخ کلینى» در کتاب «اصول الکافى» روایتى ذکر کرده که امام صادق(علیه السلام) درباره این ازدواج فرمود:

«ان ذلک فرج غُصبناه».(3)

همانا این ناموسى بود که از ما به غصب و ستم بردند.

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 30

و من کلام له علیه السلام [11] فی معنی قتل عثمان و هو حکم له علی عثمان و علیه و علی الناس بما فعلوا و براءه له من دمه [12] لو امرت به لکنت قاتلا ، او نهیت عنه لکنت ناصرا ، [13] غیر ان من نصره لا یستطیع ان یقول : خذله من انا خیر منه ، [14] و من خذله لا یستطیع ان یقول : نصره من هو خیر منی و انا جامع لکم امره ، [15] استاثر فاساء الاثره ، و جزعتم فاساتم الجزع ، [16] و لله حکم واقع فی المستاثر و الجازع

ترجمه

[11] از سخنانی است که امام ( ع ) در مورد قتل عثمان فرموده است [12] اگربه کشتن او فرمان داده بودم قاتل محسوب می شدم و اگر آنها را بازمی داشتم از یاورانش به شمار می آمدم [13] اما کسی که او را یاری کرده نمی تواند بگوید از کسانی که دست از یاریش برداشتند بهترم [14] و کسانی که دست از یاریش برداشتند نمی توانند بگویند یاورانش از ما بهترند من جریان عثمان را برایتان خلاصه می کنم : [15] استبداد ورزید چه بد استبدادی و شما ناراحت شدید و از حد گذراندید [16] و خداوند در این مورد حکمی دارد که درباره مستبدان و افراط گران جاری می شود [ و هر کدام به واکنش اعمال نادرست خود گرفتار می شوند

جابر بن عبدالله انصارى

هنوز آغاز کار اسلام بود، پیامبر اسلام(ص) در مکه آئین اسلام را تبلیغ مى‏نمود. در یکى از همان روزها، در موسم حج باشش تن از قبیله «خزرج» ملاقات کرد و آنان را به آئین اسلام دعوت نمود. سخنان پیامبر(ص) تأثیر عجیبى در آنان بخشید، این عده در همان مجلس ایمان آوردند و وعده دادند که پس از بازگشت به «یثرب» آئین اسلام را به مردم عرضه نمایند این عده پس از بازگشت به «یثرب فعالیت پى‏گیرى را براى گسترش اسلام در میان یثربیان آغاز کردند و نداى اسلام را به گوش آن رساندند.

تبلیغات پى گیر این شش تن کار خود را کرد و گروهى از مردم یثرب به آئین نو خاسته اسلام گرویدند.

در سال دوازدهم «بعثت» گروهى مرکب از دوازده تن، از مدینه به سوى مکه حرکت کردند و در «عقبه» (گردنه نزدیک منى) با پیامبر اسلام ملاقات نموده با او پیمان بستند. این نخستین پیمان اسلامى بود. این گروه با دلى لبریز از ایمان، به سوى «یثرب» بر گشتند و فعالیت‏هاى خود را براى پیشرفت اسلام افزایش دادند و نامه‏اى به پیامبر(ص) نوشتند که یک نفر مبلغ براى آنان بفرستد تا قرآن را به آنان تعلیم کند.

پیامبر اسلام(ص)، «مصعب بن عمیر» را براى تعلیم آئین اسلام به «یثرب» اعزام فرمود.

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 29

و من خطبه له علیه السلام [4] بعد غاره الضحاک بن قیس صاحب معاویه علی الحاج بعد قصه الحکمین وفیها یستنهض اصحابه لما حدث فی الاطراف [5] ایها الناس ، المجتمعه ابدانهم ، المختلفه اهواؤهم ، [6] کلامکم یوهی الصم الصلاب ، و فعلکم یطمع فیکم الاعداء [1] تقولون فی المجالس : کیت و کیت ، فاذا جاء القتال قلتم : حیدی حیاد [2] ما عزت دعوه من دعاکم ، و لا استراح قلب من قاساکم ، [3] اعالیل باضالیل ، و سالتمونی التطویل ، دفاع ذی الدین المطول [4] لا یمنع الضیم الذلیل و لا یدرک الحق الا بالجد [5] ای دار بعد دارکم تمنعون ، و مع ای امام بعدی تقاتلون ? [6] المغرور والله من غررتموه ومن فاز بکم فقد فاز- والله - بالسهم الاخیب ،[7] ومن رمی بکم فقد رمی بافوق ناصل اصبحت والله لا اصدق قولکم ، [8] و لا اطمع فی نصرکم ، و لا اوعد العدو بکم ما بالکم ? [9] ما دواؤکم ? ما طبکم ? القوم رجال امثالکم اقولا بغیر علم [10] و غفله من غیر ورع و طمعا فی غیر حق ?

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!21

پاسخ چند شبهه

1ـ نقش ابوبکر و عمر در ازدواج حضرت على و فاطمه(علیهما السلام)

نویسنده مقاله مورد نقد، در اثبات ادعاى ارتباط صمیمانه ابوبکر و عمر با حضرت على(علیه السلام) و نفى هرگونه اختلاف و نزاع میان آنها به «همکارى ابوبکر و عمر در امر ازدواج حضرت على(علیه السلام)» استدلال کرده است. در پاسخ به این ادعا باید گفت:

اولا ـ ازدواج حضرت على(علیه السلام) با حضرت فاطمه(علیها السلام) در سال دوم هجرى و سالها قبل از ماجراى سقیفه و بروز منازعات مربوط به خلافت صورت پذیرفته، بنابراین استناد به آن در اثبات این موضوع کاملا غلط و بى مورد است.

ثانیاً ـ در موضوع ازدواج حضرت على و فاطمه(علیهماالسلام) بسیارى از بزرگان اهل سنت با سند معتبر از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت کرده اند که فرمود:

«ان الله أمرنى أن أزوج فاطمة من على».(1)

همانا خداوند متعال مرا فرمان داد که دخترم فاطمه(علیها السلام) را به ازدواج على(علیه السلام)  درآورم.

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 28

و من خطبه له علیه السلام [5] و هو فصل من الخطبه التی اولها [[ الحمد لله غیر مقنوط من رحمته ] ]و فیه احد عشر تنبیها [6] اما بعد ، فان الدنیا ادبرت ، و آذنت بوداع ، [7] و ان الاخره قد اقبلت و اشرف باطلاع ، الا و ان الیوم المضمار ، [8] و غدا السباق ، و السبقه الجنه ، و الغایه النار ، افلا تائب من خطیئته قبل منیته [9] الا عامل لنفسه قبل یوم بؤسه [10] الا و انکم فی ایام امل من ورائه اجل ، فمن عمل فی ایام امله قبل حضور اجله [11] فقد نفعه عمله ، و لم یضرره اجله و من قصر فی ایام امله قبل حضور اجله ، [12] فقد خسر عمله ، و ضره اجله الا فاعملوا فی الرغبه کما تعملون فی الرهبه ، [13] الا و انی لم ار کالجنه نام طالبها ، [14] و لا کالنار نام هاربها ، الا و انه من لا ینفعه الحق یضره الباطل ، [15] و من لا یستقیم به الهدی ، یجر به الضلال الی الردی [16] الا و انکم قد امرتم بالظعن ، و دللتم علی الزاد ، و ان اخوف ما اخاف علیکم اثنتان : [1] اتباع الهوی ، و طول الامل ، فتزودوا فی الدنیا من الدنیا [2] ما تحرزون به انفسکم غدا [3] قال السید الشریف رضی الله عنه و اقول : انه لو کان کلام یاخذ بالاعناق الی الزهد فی الدنیا ، و یضطر الی عمل الاخره لکان هذا الکلام ، و کفی به قاطعا لعلائق الامل ، و قادحا زناد الاتعاخ و الازدجار ، و من اعجبه قوله علیه السلام : [[ الا و ان الیوم المضمار و غدا السباق ، و السبقه الجنه و الغایه النار ] ] فان فیه مع فخامه اللفظ ، و عظم قدر المعنی ، و صادق التمثیل ، و واقع التشبیه سرا عجیبا ، و معنی لطیفا ، و هو قوله علیه السلام : [[ السبقه النار ] ] کما قال : [[ السبقه الجنه ] ] ، لان الاستباق انما یکون الی امر محبوب ، و غرض مطلوب ، و هذه صفه الجنه و لیس هذا المعنی موجودا فی النار ] ] نعوذ بالله منها فلم یجز ان یقول :[[ و السبقه النار ] ] بل قال : [[ و الغایه النار ] ] : لان الغایه قد ینتهی الیها من لا یسره الانتهاءالیها ومن یسره ذلک فصلح ان یعبر بها عن الامرین معا فهی فی هذا الموضع کالمصیر و المال ، قال الله تعالی : [[ قل تمتعوا فان مصیرکم الی النار ] ] و لا یجوز فی هذا الموضع ان یقال : سبقتکم بسکون الباء الی النار ، فتامل ذلک ، فباطنه عجیب ، و غوره بعید لطیف و کذلک اکثر کلامه علیه السلام و فی بعض النسخ : و قد جاء فی روایه اخری [[ و السبقه الجنه ] ] بضم السین و السبقه عندهم : اسم لما یجعل للسابق اذا سبق من مال او عرض ، و المعنیان متقاربان ، لان ذلک لا یکون جزاء علی فعل الامر المذموم و انما یکون جزاء علی فعل الامر المحمود

ادامه مطلب ...

بلال بن رباح

جوانى بود لاغر اندام و سیه فام و قد بلند که دست تقدیر او را از سر زمین حبشه به مکه آورده بود، و پس از حوادثى سر انجام غلام مردى شده بود که ازنظر سنگدلى و دشمنى با اسلام، میان قریش، ضرب المثل بود.

او اگر چه ظاهرى دل آرا و قیافه‏اى گیرا نداشت، و مانند حبشى‏هاى دیگر، مورد خشم طبیعت!! قرار گرفته بود، ولى دلى روشن و فکرى روشن تر از آن داشت.

هنوز امواج گسترش اسلام، از سرزمین مکه تجاوز نکرده بود که او با کمال میل و رغبت اسلام آورد و از خدایان مصنوعى که ملت‏هاى عرب، آنها را معبود خود مى‏پنداشتند، ابراز تنفر نمود.

شهادت قابل تحسین و ستایش وى در این بود که او ریز دست و برده مردى به نام «امیه بن خلف» بود که از سران قریش به شمار مى‏رفت ؛ و با تمام قوا در کوبیدن اسلام و محو آثار توحید کوشش مى‏کرد هر گاه برده چنین مردى، به محمد (ص) ایمان آورد، و توحید و اسلام در دل زیر دستان او راه یابد، باید طرز رفتار ظالمانه و مبارزه ناجوانمردانه او را را زیر دستانش حدس زد!

«امیه» براى بر گردانیدن بلال از پیروى اسلام، او را با وضع بسیار خشنى شکنجه مى‏داد، ما دو نمونه از شکنجه‏هاى وى را در اینجا مى‏آوریم که از جهاتى مشابه شکنجه‏هاى قرون وسطاى اروپا است:

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 27

و من خطبه له علیه السلام [1] و قد قالها یستنهض بها الناس حین ورد خبر غزو الانبار بجیش معاویه فلم ینهضوا و فیها یذکر فضل الجهاد ، و یستنهض الناس ، و یذکر علمه بالحرب ، و یلقی علیهم التبعه لعدم طاعته فضل الجهاد [2] اما بعد ، فان الجهاد باب من ابواب الجنه ، فتحه الله لخاصه اولیائه ، [3] و هو لباس التقوی ، و درع الله الحصینه ، و جنته الوثیقه [4] فمن ترکه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل ، و شمله البلاء ، [5] ودیث بالصغار و القماءه ، و ضرب علی قلبه بالاسهاب [6] و ادیل الحق منه بتضییع الجهاد ، و سیم الخسف ، و منع النصف استنهاض الناس [7] الا و انی قد دعوتکم الی قتال هؤلاء القوم لیلا و نهارا ، و سرا و اعلانا [8] و قلت لکم : اغزوهم قبل ان یغزوکم ، فوالله ما عزی قوم قط فی عقر دارهم الا ذلوا [9] فتواکلتم و تخاذلتم حتی شنت علیکم الغارات ، [10] و ملکت علیکم الاوطان و هذا اخو غامد و قد وردت خیله الانبار ، [11] و قد قتل حسان بن حسان البکری ، و ازال خیلکم عن مسالحها ، [12] و لقد بلغنی ان الرجل منهم کان یدخل علی المراه المسلمه ، و الاخری المعاهده ، [13] فینتزع حجلها و قلبها و قلائدها ورعثها ، [1] ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام [2] ثم انصرفوا وافرین ما نال رجلا منهم کلم ، و لا اریق لهم دم ، [3] فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما ، [4] بل کان به عندی جدیرا، فیا عجبا عجبا و الله یمیت القلب [5] و یجلب الهم من اجتماع هؤلاء القوم علی باطلهم ، و تفرقکم عن حقکم [6] فقبحا لکم و ترحا ، حین صرتم غرضا یرمی : یغار علیکم و لا تغیرون ، [7] و تغزون و لا تغزون ، و یعصی الله و ترضون [8] فاذا امرتکم بالسیر الیهم فی ایام الحر قلتم : هذه حماره القیظ ، [9] امهلنا یسبخ عنا الحر ، و اذا امرتکم بالسیر الیهم فی الشتاء [10] قلتم : هذه صباره القر ، امهلنا ینسلخ عنا البرد ، [11] کل هذا فرار من الحر و القر ، فاذا کنتم من الحر و القر تفرون [12] فانتم و الله من السیف افر البرم بالناس [13] یا اشباه الرجال و لا رجال حلوم الاطفال ، و عقول ربات الحجال ، [14] لوددت انی لم ارکم و لم اعرفکم معرفه و الله جرت ندما ، و اعقبت سدما [15] قاتلکم الله لقد ملاتم قلبی قیحا ، و شحنتم صدری غیظا ، [16] و جرعتمونی نغب التهمام انفاسا ، [17] و افسدتم علی رایی بالعصیان و الخذلان ، حتی لقد قالت قریش : [1] ان ابن ابی طالب رجل شجاع و لکن لا علم له بالحرب [2] لله ابوهم و هل احد منهم اشد لها مراسا و اقدم فیها مقاما منی [3] لقد نهضت فیها و ما بلغت العشرین ، و هانذا قد ذرفت علی الستین [4] و لکن لا رای لمن لا یطاع

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!20

تدفین خاموش و غریبانه حضرت فاطمه(علیها السلام)

راویان شیعه و سنى متفق اند که جنازه حضرت فاطمه(علیها السلام) را شبانه به خاک سپردند و این مطابق وصیت حضرت زهرا(علیها السلام) بود که ستم کنندگان به او در نماز و تدفینش نباشند. چون شب فرارسید، حضرت على(علیه السلام) جنازه همسرش را غسل داد، هنگام غسل جز حسن و حسین، زینب، ام کلثوم(علیهم السلام) و فضه و اسماء بنت عمیس هیچ کس دیگر حاضر نبود.

اسماء بنت عمیس مى گوید: فاطمه(علیها السلام) به من وصیت کرد که هیچ کس جز على(علیه السلام) و من او را غسل ندهد، من على(علیه السلام) را در غسل دادن جنازه فاطمه(علیها السلام)کمک کردم.(1) آنگاه که پاسى از شب گذشت، حضرت على(علیه السلام) همراه عده اى اندک چون عمار، مقداد، عقیل، ابوذر و سلمان بر جنازه مطهر حضرت فاطمه(علیها السلام)نماز خواندند و در نیمه هاى شب، آن را به خاک سپردند.

حضرت على(علیه السلام) چون بدن را در قبر مى نهاد، ناباورانه همسر رنج کشیده و ستم دیده را وداع کرد و خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) گفت:

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 26

و من خطبه له علیه السلام [1] و فیها یصف العرب قبل البعثه ثم یصف حاله قبل البیعه له العرب قبل البعثه [2] ان الله بعث محمدا صلی الله علیه و آله و سلم نذیرا للعاملین ، [3] و امینا علی التنزیل ، و انتم معشر العرب علی شر دین ، و فی شر دار ، [4] منیخون بین حجاره خشن ، و حیات صم ، تشربون الکدر [5] و تاکلون الجشب و تسفکون دماءکم ، و تقطعون ارحامکم [6] الاصنام فیکم منصوبه ، و الاثام بکم معصوبه [7] و منها صفته قبل البیعه له [8] فنظرت فاذا لیس لی معین الا اهل بیتی ، فضننت بهم عن الموت ، [9] و اغضیت علی القذی ، و شربت علی الشجا ، [10] و صبرت علی اخذ الکظم ، و علی امر من طعم العلقم [11] و منها : و لم یبایع حتی شرط ان یؤتیه علی البیعه ثمنا ، [12] فلا ظفرت ید البائع ، و خزیت امانه المبتاع ، فخذوا للحرب اهبتها ، [13] و اعدوا لها عدتها ، فقد شب لظاها ، و علا سناها . [14] واستشعروا الصبر ، فانه ادعی الی النصر

ادامه مطلب ...

بریده بن خضیب اسلمى

پیامبر اسلام زیر فشار مشرکان و بت پرستان، ناگزیر شد شهر مکه، زادگاه و محل رشد و پرورش خود را ترک گوید، پیامبر (ص) دلبستگى خاصى به شهر مکه داشت، زیرا علاوه بر آنکه کعبه، مقدس‏ترین پرستشگاه خدا، در ان شهر قرار داشت پنجاه و سه سال از عمر حضرت در آن شهر سپرى شده بود. از این رو، هنگامى که بر خلاف میل باطنى خود، مجبور به ترک آن شهر گردید، قلب پر مهرش به شدت فشرده شد و غبارى از غم و اندوه عمیق، چهره آن حضرت را فرو پوشانید.

موقعى که آخرین خانه‏ها و دیوارهاى مکه از نظر پیامبر (ص) ناپدید مى‏شد، اشک دردیدگان حضرت حلقه زد و نگاه پر حسرتى به دور نماى شهر مکه انداخت و از پروردگار خود در خواست نمود که او را دوباره به موطن اصلى خود (مکه) باز گرداند///

پیامبر حق داشت این چنین دستخوش اندوه و تأثر گردد، زیرا او از موطن مألوف خود بریده، به سوى سر نوشت تاریک و مبهمى پیش مى‏رفت، ولى چه کسى مى‏توانست پیش بینى کند که سر انجام این سفر چه خواهد شد؟ چه کسى مى‏دانست که قلم قضا و مشیت الهى، فرجام این هجرت را چگونه نقشبندى نموده است؟

آرى آن روز هیچ کس نمى‏توانست نیایج درخشان هجرت پیامبر (ص) را تصور نماید، آن روز کسى پیش بینى نمى‏کرد که هجرت پیامبر (ص)، فصل نوین و بزرگى در تاریخ جهان خواهد گشود، فصلى آن چنان بزرگ، که آثار آن تا ابد باقى خواهد ماند.

ادامه مطلب ...