فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

در پاسخ افسانه شهادت...!15

دفاعیات حضرت على(علیه السلام) در برابر ابوبکر

قبلا دیدیم که چگونه حضرت على(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را با دست بسته و ریسمان برگردن کشان کشان براى بیعت اجبارى نزد ابوبکر آوردند.

حضرت على(علیه السلام) در مواجهه با ابوبکر و حزب او برحقانیت و سزاوارى خود بر مسند خلافت تأکید مى کرد، اما گروه سرکوب و فشار او را تهدید به قتل مى کردند. این موضوع را در میان منابع مختلف بررسى مى کنیم.

 

منابع اهل سنت:

«بلاذرى» در کتاب «انساب الاشراف» مى نویسد:

«فلمّا اتى به جرى بینهما کلام فقال: احلب حلباً لک شطرة و الله ماحرصک على امارته الیوم الا لیؤثرک غداً».(1)


... چون عمر نزد على(علیه السلام) آمد، گفتگویى میان آن دو درگرفت و على(علیه السلام) به عمر گفت: شیرى از پستان خلافت مى دوشى که نیمى از آن براى خودت مى باشد، به خدا قسم این جوش و خروشى که تو امروز، براى خلافت ابوبکر از خود نشان مى دهى، فقط براى این است که فردا تو را بر دیگران مقدم بدارد.

«ابوبکر جوهرى» در کتاب «السقیفة» آورده است:

«زبیر و على(علیه السلام) را آوردند و بنى هاشم همراه آنان بودند. على(علیه السلام)مى گفت: من بنده خدا و برادر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) هستم تا این که او را نزد ابوبکر آوردند. به على(علیه السلام) گفتند: بیعت کن، على(علیه السلام) در جواب گفت: من به این کار از شما سزاوارترم، هرگز باشما بیعت نمى کنم. عمر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص587.


 

گفت: تو باز داشتى تا بیعت کنى و على(علیه السلام) فرمود: اى عمر! از  پستان خلافت شیرى مى دوشى که بخشى از آن سهم خودت مى باشد. امروز پایه هاى قدرت او را محکم کن که فردا به خودت باز  مى گرداند...»(1)

«ابن قتیبه» در کتاب «الامامة و السیاسة» تمامى روایت قبل را آورده و مى افزاید:

«... به او گفتند: بیعت کن، على(علیه السلام) فرمود: اگر بیعت نکنم چه؟ آنها گفتند: در این صورت به خدایى که جز او خدایى نیست، گردنت را خواهیم زد، على(علیه السلام) اظهار داشت: بنابراین بنده خدا و برادر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را خواهید کشت! عمر گفت: اما اینکه بنده خدایى، مورد قبول است، اما برادریت را با رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نمى پذیریم، ابوبکر ساکت بود و سخن نمى گفت. سپس عمر رو به ابوبکر کرد و گفت: آیا دستور خود را صادر نمى کنى؟ و او گفت: تا وقتى فاطمه زهرا(علیها السلام) در کنار اوست برکارى اجبارش نمى کنم...»(2)

 

منابع شیعه:

در منابع شیعه نظیر «کتاب سلیم بن قیس»، «الاحتجاج طبرسى»، «عوالم العلوم بحرانى» و «بحارالانوار مجلسى» و... مشابه روایات مذکور آمده است.(3)

همان گونه که از سخنان حضرت على(علیه السلام) برمى آید او در مواجهه با غاصبان خلافت، پیوسته بر حق مسلم خویش تأکید مى کرد. امّا وى دستیابى به این حق را به هر قیمتى حتى به قیمت نابودى اسلام طلب نمى کرد. هنگامى که مشاهده کرد، سیاستهاى رعب و تهدید، به همراه تعصبات قبیله اى و کینه هاى پیشین موجب روى گردانى بخش بزرگى از جامعه از وى شده است، حقیقتاً تصمیم به انزوا و صبرگرفته بود اما جنجال آفرینان و قدرت طلبان حتى سکوت و خانه نشینى او را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ السقیفة، ابوبکر جوهرى، به نقل ابن ابى الحدید، ج6، ص11 و 12.

2 ـ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج1، ص11 و 12.

3 ـ کتاب سلیم بن قیس، ترجمه انصارى، صفحات230 ـ 233 ; الاحتجاج، طبرسى، ج1، 105 ;

عوالم العلوم، بحرانى، ج11، ص220 ; بحار الانوار، مجلسى، ج28، صفحات270 ـ 274.


 

نیز نمى توانستند تحمل کنند. تنها جرمش این بود که به بیعت تحمیلى تن نمى دهد و سخنش این است که من از شما بر مسند خلافت سزاوارترم او تنها به حقانیت خویش استدلال و احتجاج مى کرد، آن هم به صورتى که به تشتت و تفرقه امت نینجامد و مجال سوء استفاده دشمن را فراهم نسازد. اما در مقابل قدرت طلبان و غاصبان حق او هرگز این مصلحت اندیشى را نداشتند. آنها فقط به قدرت و حکومت خویش مى اندیشیدند و از هیچ عملى در این راه ابایى نداشتند تا آنجا که حتى خود را براى آتش زدن خانه حضرت فاطمه(علیها السلام) به همراه ساکنانش مصمم و آماده کرده بودند.

امام على(علیه السلام) خود مى فرماید:

«... و ایم الله لولامخافة الفرقة بین المسلمین، و أن یعود الکفر، و یبور الدین، لکنّا على غیر ماکنّا لهم فولّى الامر ولاة لم یألو الناس خیراً».(1)

به خدا سوگند که اگر ترس تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و نابودى دین در میان نبود، برخورد ما با غاصبان حکومت به نحو دیگرى بود. زمام حکومت در دست کسانى قرار گرفته بود که از هیچ چیزى نسبت به امت باک نداشتند.

و در جایى دیگر مى گوید:

«فرأیت أن الصبر على هاتا احجى، فصبرت و فى العین قذى، و فى الحلق شجاً و ارى تراثى نهباً».(2)

پس دیدم که صبر کردن خردمندى است پس همچون خار در چشم افتاده و استخوان در گلو مانده صبر کردم در حالى که، حق مسلّم خویش را به غارت رفته مى دیدم.

حضرت على(علیه السلام) خود به سوى بیعت با ابوبکر نشتافت بلکه در خانه اش نشست تا این که او را به زور و اجبار، خارج نمودند و بدینوسیله با اختیار انزواى  متعهدانه هم مخالفتش را نشان داد و هم بر حقانیت خویش استدلال نمود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج1، ص307 ; خطبة على بالمدینه فى اول امارته.

2 ـ نهج البلاغه، خطبه 3.


 

و در عین حال هوشیارانه از هرگونه عکس العملى که به جنگ و جدال بینجامد اجتناب کرد.

«عبدالفتاح عبدالمقصود» در اینجا تعبیر ظریفى دارد. او مى گوید:

«على(علیه السلام) در موضع مؤاخذه و کیفر خواهى بود ولى در صدد این نبود که بساط خلافت را از زیر پاى بدهکارانش درکشد و خود روى آن بنشیند. البته نه آن که ترسى داشته باشد و یانتواند این کار را بکند;  بلکه شدیداً خواستار حفاظت از کیان اسلام و وحدت مسلمین  بود».(1)

این گونه صبورى در مقابل شدیدترین اهانتها، و صدمات و لطمات تنها از الگوى اخلاص و ایثار امیرالمؤمنین على(علیه السلام) برمى آید و همین رفتار فداکارانه اوست که همه تاریخ را به شگفتى وامى دارد، و در قیاس با دیگران شخصیت او را بسیار عظیم و دست نیافتنى مى نمایاند.

عده اى براساس قیاس به نفس و در قالبهاى حقیر ذهن خویش در مواجهه با این حماسه صبر، اخلاص، و ایثار آگاهانه امّا به ظاهر ناباورانه به تکذیب این حوادث دردآلود دلخوش مى پردازند. از جمله آقاى عبدالعزیز نعمانى مى نویسد:

«چگونه امکان پذیراست که حضرت على مرتضى باشجاعت و توانایى که از خود در جنگ خیبر نشان داد... در خانه حضور داشته باشد و همسرگرامى او مورد اهانت قرار گیرد تا آنجا که پهلویش بشکند و سقط جنین نماید؟! و حضرت على به خاطر حفظ وحدت اسلامى، هیچگونه واکنشى از خود نشان ندهد; شگفت تر از همه آن که شخصیت حضرت على(علیه السلام) نیز مورد تعرض قرار گیرد و با زور و سرنیزه به مسجد برده شود...»

اولا: صبر و تحمل على(علیه السلام) از حیث منطقى دلیلى بر نفى حوادث مورد بحث نمى شود. ما مدارک و مستندات این حوادث را به نقل از منابع اهل سنت آوردیم. تازه، آنها این حوادث را به لحاظ تعلقات و تعصبات خود هزاران مرتبه رقیق کرده و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه دکتر افتخارزاده، ص305.


 

تخفیف داده اند تا نسبتاً قابل تحمل و دفاع گردد.

ثانیاً: آنچه در آن روز بر حضرت زهرا(علیها السلام) گذشت بسیار سریع و غیر منتظره اتفاق افتاده است. اهل بیت این قدر شقاوت و بى رحمى و جسارت را نسبت به محبوبه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) حضرت فاطمه(علیها السلام)انتظار نداشتند و تصور نمى کردند که آنها به یکباره در خانه را بشکنند و برحضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) هجوم آورند که در این صورت قطعاً حضرت فاطمه(علیها السلام) را از مواجهه با این مهاجمان جسور و حرمت  شکن برحذر و برکنار مى داشتند امّا مع الاسف در چند لحظه این حوادث اتفاق افتاد.

ثالثاً: آنچه که نسبت به شخص حضرت على(علیه السلام) نیز رفتار کردند، علاوه بر این که هجوم دسته جمعى آنها به یک خانه محقر و کوچک صورت پذیرفته حقیقت این است که على(علیه السلام) از چیزى پروا داشت که مهاجمان هرگز پرواى آن را نداشتند در همه این ساعات و روزهاى پر التهاب که مهاجمان بى پروا و خشمگین تا کشتن و آتش زدن «اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)» مهیا شدند، هیچ چیزى جلودارشان نبود; امّا مانع بزرگ حضرت على(علیه السلام) احساس مسؤولیت سنگین او در پرهیز از برافروخته شدن آتش جنگ و خونریزى و جدال در مدینه است که نتیجه آن جز محو کامل اسلام  نمى توانست باشد، چیزى که دیگران پرواى آن را نداشتند و لذا آن گونه رفتار کردند.

این همان «خار در چشم» و «استخوان در گلو» است که تحمل آن فقط از ایمان مجسم و اسوه صبر و تحمل و اخلاص یعنى حضرت على(علیه السلام)برمى آید. آنها که نمى توانند باور کنند یا روح باعظمت على(علیه السلام) و ظرفیت او را درک نکرده اند و یا تعصب، آنها را از راهیابى به این حقیقت باز داشته است.

تحلیل«عبدالفتاح عبدالمقصود»از این صبر شگفت انگیز على(علیه السلام) چنین است:

«على که درباره ربودن حقش صبر گزیده و جامه درکشیده و به گوشه اى آرمیده است، چگونه خشم سراپاى او را نگیرد که مى نگرد ربایندگان حقش آرام نمى گیرند جز آن که او را از


 

هر راه که مى توانند وادار به تسلیم کنند؟! همان سکوت او براى پیشرفت کارشان بس بود; دیگر نیازى بدین نداشتند که گاهى از او ببرند و گاهش بیازارند. او پیش از این راهى براى خود جز سکوت نمى دید و بر سر آن نبود که پس از بیعت مردم با ابوبکر با توسل به قدرت حق از دست رفته اش را بازگرداند. این روش از جهت ناتوانى و زبونى او نبود; این روش و منطق کسى است که از چشم واقع بینى به امور مى نگرد; نه از چشم خیال و هوس».(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الامام على بن ابیطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سیدمحمود طالقانى، ج1، ص308.

نظرات 1 + ارسال نظر
ایلیا یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:30 ب.ظ

سلام
خوبیند؟
منم یه وبلاگ مذهبی در باره شیعه وسنی دارم
و از مطالب شما هم استفاده می کنم
خجالت کشیدم وبم رو براتون بذارم
به هرحال امیدوارم منو ببخشید
و راضی باشید
راستی من زیاد به شما سر میزنم و شمارو هم لینک کردم
بازم شرمنده

علیک سلام
چرا خجالت؟ هر کی برای حضرت امیر زحمت می کشه، کارش قابل تقدیره! ممنون که مطالب رو گسترش می دید!
دفعه دیگه که نشریف آوردید حتماً آدرستون رو بذارید تا من هم شما ر =و لینک کنم.
در پناه حق موفق و مؤید باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد