فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

در پاسخ افسانه شهادت...!11

هجوم به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام)

منابع اهل سنت:

«بلاذرى» در کتاب «انساب الاشراف» مى نویسد:

«چون على(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچى کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را با خشونت هر چه تمام تر بیاورد...»(1)

بلاذرى در ادامه مى نویسد:

«عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(علیها السلام) رفت. فاطمه(علیها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آیا تویى که مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! این کار آنچه را که پدرت آورده محکم تر مى سازد».(2)

«تاریخ طبرى» نوشته است که عمر گفت:

«و لله لاحرقنّ علیکم او لتخرجنّ الى البیعة».(3)

به خدا قسم یا خانه را بر شما مى سوزانم یا این که جهت بیعت خارج مى شوید.

«ابن عبدربه» در کتاب «العقد الفرید» آورده است:



«ابوبکر به عمر بن خطاب مأموریت داد که برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بیرون آمدن خوددارى کردند، با آنان جنگ کن. عمر با شعله آتشى که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(علیها السلام)برداشته بود، به سوى آنها حرکت کرد. فاطمه(علیها السلام)گفت: یابن الخطاب اجیت لتحرق دارنا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر این که  به آنچه امت در آن داخل شده اند (بیعت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586.

2 ـ همان.

3 ـ تاریخ طبرى، ج2، ص443.


 

با ابوبکر) شما هم  داخل  شوید...»(1)

این عبارت را «تاریخ ابوالفداء» نیز ذکر کرده است.(2)

«ابن شحنه» نوشته است:

«ثم ان عمر جاء الى بیت فاطمة لیحرقه على من فیه...».(3) عمر به سوى خانه فاطمه(علیها السلام)آمد تا خانه را بر ساکنان آن آتش بزند...

مشابه این روایت در «کنز العمال»، «المغنى» و «السقیفة» آمده است.(4)

«ابن قتیبه» در کتاب «الامامة و السیاسة» آورده است:

«... عمر سر رسید آنان را صدا کرد، ولى آنها اعتنایى نکرده و از خانه خارج نشدند. عمر هیزم خواست و گفت: و الذى نفس عمربیده لتخرجنّ او لاحرقنّها على من فیها». به همان خدایى که جان عمر در دست اوست، سوگند یاد مى کنم که بیرون بیایید و گرنه خانه را با کسانى که در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اى اباحفص! فاطمه(علیها السلام) در این خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!(5)

این عبارت در «الریاض النضرة» و «تاریخ الخمیس» نیز ذکر شده.(6)

«ابن قتیبه» مى افزاید:

«... فاطمه(علیها السلام) چون صداى آنها را شنید، باصداى بلند ندا کرد: یا ابت یا رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ العقد الفرید، ابن عبدربه، ج3، ص64.

2 ـ تاریخ ابوالفداء، ج1، ص156.

3 ـ تاریخ ابن شحنه، ذیل کامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج7، ص164.

4 ـ کنز العمال، متقى هندى، ج3، ص140 ; المغنى، قاضى عبد الجبار، ج2، ص335 ; السقیفة، ابوبکر جوهرى، به نقل ابن ابى الحدید، ج2، ص45-46.

5 ـ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج1، ص12; اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج4، ص114.

6 ـ الریاض النضرة، محب طبرى، ج1، صفحات167 و 241 ; تاریخ الخمیس، دیار بکرى، ج1، ص178.


 

ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه...».(1) اى پدر! اى رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)! ما پس از تو چه ها که از (عمر) بن خطاب و (ابوبکر) ابن ابى قحافه دیدیم...

«مقاتل بن عطیه» در کتاب «الامامة و الخلافة» مى نویسد:

«ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(علیهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(علیها السلام) و احرق باب الدار».(2)

هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(علیهما السلام) فرستاد، و عمر هیزم فراهم کرد و در خانه را آتش زد.

«مسعودى» در کتاب «اثبات الوصیه» آورده است:

«... پس قصد خانه على کردند و بر او هجوم آوردند و در خانه اش را آتش زدند و او را به زور از خانه بیرون آوردند».(3)

 

منابع شیعه:

«سلیم بن قیس» به نقل از «سلمان فارسى» آورده است:

«... حضرت زهرا(علیها السلام) فرمود: اى عمر، ما را با تو چه کار است؟ جواب داد: در را باز کن و گرنه خانه تان را به آتش مى کشیم! فرمود: اى عمر، از خدا نمى ترسى که به خانه من وارد مى شوى؟! ولى عمر ابا کرد از این که برگردد. عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد...»(4)

این حادثه در سایر منابع معتبر شیعه از جمله در کتب «شیخ مفید»، «سید بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج1، ص12.

2 ـ الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطیه، ص160 و 161 با مقدمه دکتر حامدداود.

3 ـ اثبات الوصیه، مسعودى، ص117.

4 ـ کتاب سلیم بن قیس، ترجمه و تحقیق اسماعیل انصارى، ص226.


 

طاووس»، «ابن شهرآشوب» و ... آمده است.(1)

بیعت از روى اجبار، همراه با تهدیـد به سوزاندن و کشتن روشى است که در سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) سابقه نداشته، نه تنها نسبت به مسلمین که حتى نسبت به کفار و مشرکین نیز چنین رفتارى دیده نشده که اگر کسانى از قبول نبوت یا بیعت با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) تعلل و تأخیر یا امتناع کنند دستور دهد که آنها را به آتش بسوزانند. در حالى که میان نبوت الهى و خلافت آن هم از این نوع، تفاوت بسیار است، آنها نه تنها وصیتهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در خصوص احترام و مراعات اهل بیت(علیهم السلام) را نادیده  گرفتند، بلکه به قصد جنگ با آنها برخاستند و آنها را به کشتن و آتش زدن  تهدید کردند!

«عبدالفتاح عبدالمقصود» دلایل و انگیزه هاى این هجوم به خانه وحى را چنین تحلیل مى کند:

«وه که على(علیه السلام) از دست قریش چه ستمها کشید! قریش در چهره على(علیه السلام)هاشم را مى دید، عبد المطلب را مى دید، محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) را پیش از آن که در برابر آیینش مغلوب شود مى دید، با حسدى که به او داشت حسد نسبت بدین سروران بزرگ هم ضمیمه شده بود، به او حسد مىورزیدند چون پرچم برافراشته اى بود بالاى سر آنها، نام بلند او باعلم، بافضل، باشجاعت قلب و زبان با هم برده مى شد. باز هم در حال شکست و گوشه گیرى از او دست برنداشت و آن مردم کینهورز و حسود این آرامش را براى او نمى توانستند دید. نمى خواستند در میان این طوفان او را در ساحل سلامت بنگرند; زیرا آنان از سلامت و راحت او ناراحت بودند. مردمى را جمع کردند و به راه انداختند و نفوس را به هیجان آوردند تا آرامش او را برهم زنند و به محیط غوغایش کشانند. اکنون در نظر عمر، على(علیه السلام)چرا مانند سعد بن عباده سزاوار قتل نباشد تا فتنه و اختلاف از میان برخیزد؟! این گونه نظر و اندیشه با سرسختى و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الجمل، شیخ مفید، ص117 ; الطرایف، سیدبن طاووس، ج1، ص228; مناقب ابن شهرآشوب، ج3، ص407.


 

خوى تندروى عمر سازگارتر بود، از غیرت و دلسوزى او براى وحدت اسلام».(1)

هر انسان منصف و آگاه به تاریخ اسلام مى تواند یقین کند که این صبر و شکیبایى حضرت على(علیه السلام) بود که همه درشتى ها، اهانتها، تهاجمها، تحقیرها، تهدیدها و لطمه ها را بر خود و بر همسرش پاره تن رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) فاطمه زهرا(علیها السلام)تحمل کرد تا شاهد نابودى اساس اسلام و آنچه که خود در رکاب پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با جهاد و تلاش فراهم ساخته بود نباشد، و الاّ گروه مهاجم هیچ ابایى نداشتند که کار را به آنجا بکشانند که پنجاه سال بعد در کربلا با ذریه رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) سید جوانان بهشت حسین بن على(علیهما السلام) انجام دادند. اینجا بیعت گرفتن اجبارى از على(علیه السلام) براى خلافت ابوبکر است و آنجا بیعت گرفتن اجبارى از امام حسین(علیه السلام) براى یزید بن معاویه است.

 

سؤال:

لحظه اى فکر کنید، چه چیزى مى توانست مانع این مهاجمان خشن و بى پروا از کشتن و سوزاندن حضرت فاطمه(علیها السلام) و ساکنان خانه اش باشد؟ مگر عمر بن خطاب سوگند نمى خورد که: به خدا قسم خانه را با اهلش آتش مى زنم اگر چه فاطمه(علیها السلام) در آن خانه است؟!

او سوگند به دروغ نمى خورد بلکه براى پیش رفتن تا این مرحله واقعاً آماده و مصمّم بود.(2) آن گاه برادر ما آقاى «نعمانى» از این قبیل رفتارها به «روابط دوستانه حضرت على(علیه السلام) و عمر» یاد مى کند!!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الامام على بن ابى طالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سیدمحمود طالقانى، ج1، صفحات321 تا 328.

2 ـ الاستیعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج3، ص975; نهایة الارب، نویرى، ج12، ص40 ; کنز العمال، متقى هندى، ج5، ص651 ; المصنف، ابن ابى شیبه، ج7، ص432. «و ایم الله لیمضین لما حلف علیه».

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد