فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

در پاسخ افسانه شهادت...!8

اجتماع سقیفه

همان روز و یا روز بعد در حالى که على بن ابیطالب(علیه السلام) به جدیت مشغول تجهیز جنازه رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) بود، عمر بن خطاب به صورت مخفیانه و رمزآلود به طورى که حاضرین در خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) خصوصاً على ابن ابیطالب(علیه السلام) مطلع نشوند، ابوبکر را از درون خانه فراخواند و خبراجتماع انصار را در سقیفه بنى ساعده به او رساند و آنها به جانب سقیفه رفتند «تاریخ طبرى» این موضوع را چنین نوشته است:

«چون عمر خبر اجتماع انصار در سقیفه را شنید به سوى خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آمد که ابوبکر آنجا بود و على بن ابیطالب(علیه السلام) به جدیت در تلاش تجهیز جنازه رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) بود پیغام فرستاد که به ابوبکر بگویید بیرون آید، ابوبکر گفت: بگو من مشغول کارى هستم. عمر پیغام داد: اتفاقى افتاده است که باید حتماً تو را ببینم. ابوبکر از خانه بیرون آمد و عمر به او گفت: نمى دانى که انصار در سقیفه اجتماع  کرده اند؟».(1)

غرض از این گونه پیام رسانى فقط این بود که کسانى چون «على بن ابیطالب(علیه السلام)» و «عباس بن عبدالمطلب» و... مطلع نشوند تا آنها بتوانند در غیاب اینان برنامه خود را اجرا کنند.

«عبدالفتاح عبدالمقصود» در این باره مى نویسد:

«آنچه نمى توان از آن چشم پوشید و باید عمر را در باره آن مورد بازخواست قرار داد این بود که ابوبکر را از میان خانه پیامبر براى چنین کارى به مسجد خواست و یک تن از اهل بیت را دعوت نکرد. پس عمر بر طبق اشاره رفیقش با رأى خود اقدام کرد و بدون مشورت با کسى جز ابوعبیده، ابوبکر را بر دیگران برگزید. مگر او وکیل قلوب مسلمانان بود که خواست آنان را بخواهد و یا وکیل زبان آنان بود که از جانبشان سخن گوید؟! با آنکه بابسیارى از مسلمانان که در اسلام بیش از عمر سابقه داشتند مشورت نکرد. مگر در آن لحظه هاى حساس، مشورت با اهل بیت و نزدیکان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) لازم نبود؟ چرا یک تن از آنان را هم براى این کار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاریخ طبرى، ج2، ص456 ; کامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص13 ; «و اتى عمر الخبر، فاقبل الى منزل النبى(صلى الله علیه وآله وسلم)، فارسل الى ابى بکر و ابوبکر فى الدار و على ابن ابى طالب دائب فى جهاز رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) ; فارسل الى ابى بکر أن أخرج الى، فارسل الیه انى مشتغل ; فارسل الیه انه قد حدث امر لابد لک من حضوره، فخرج الیه، فقال: اما علمت ان الانصار قد اجتمعت فى سقیفة بنى ساعدة.»


 

نخواند؟! «شاید على را از یاد برد» شاید هم به یادش بود و خواست او را فراموش کند»!(1)

در سقیفه باز هم حضور همان گروه باهمان شیوه تهدید و ارعاب و جنجال مشهود است.

«حباب بن منذر» با اشاره به عمربن خطاب و گروهش خطاب به انصار گفت:

«فانه بأسیافکم دان لهذا الدین من دان ممّن لم یکن یدین»(2) اینان همان افرادى هستند که حاضر نبودند سر اطاعت در مقابل این دین فرود آورند و از ترس شمشیرهاى شما بود که تسلیم شدند.

ابتدا بین حباب بن منذر و عمر بن خطاب مشاجره لفظى صورت گرفت.

عمر گفت:

«خدا تو رابکشد و حباب بن منذر گفت: بلکه خدا تو را بکشد.»(3) آن گاه عمر او را گرفت و لگدى بر شکمش زد و دهان وى را پر از خاک  کرد.(4)

«طبرى» در جایى دیگر مى نویسد:

«فحامله عمر فضرب یده، فندر السیف، فأخذه ثم وثب على سعد و وثبوا على سعد و تتابع القوم على البیعة»(5) آن گاه عمر به جانب حباب بن منذر حمله برد، بردست او ضربه اى زد که شمشیرش افتاد، پس عمر شمشیر او را برداشت و از روى سعدبن عباده (که برزمین نشسته بود) پرید و دست بیعت به ابوبکر داد، دیگران نیز از روى سعد بن عباده مى پریدند و چنین مى کردند.

«طبرى» و «ابن اثیر» هر دو نوشته اند:

«هنگامى که عمر و دیگران (گروهش) با ابوبکر بیعت نمودند، انصار مى گفتند: ما جز با على(علیه السلام) بیعت نخواهیم کرد.(6) اما همین که یک نفر از قبیله خزرج (بشیربن سعد) در مخالفت و رقابت با پسر عمویش (سعدبن عباده) براى بیعت با ابوبکر برخاست،(7) عده اى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الامام على بن ابیطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج1، صفحات243 و 244.

2 ـ تاریخ طبرى، ج2، ص443 ; کامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص3.

3 ـ همان.

4 ـ السقیفه، ابوبکر جوهرى، به نقل ابن ابى الحدید، ج6، ص40 ; «فاخذ و وطىء فى بطنه و دسوا فى فمه التراب».

5 ـ تاریخ طبرى، ج2، ص459.

6 ـ تاریخ طبرى، ج2، ص443 ; کامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص10. «فبایعه عمر و بایعه الناس، فقالت الانصار: لانبایع الا علیاً».

7 ـ تاریخ طبرى، ج2، ص458. «فلما ذهبا لیبایعاه، سبقهما الیه بشیر بن سعد فبایعه، فناداه الحباب بن المنذر: یابشیربن سعد! عقتک عقاق، مااحوجک الى ماصنعت، انفست على ابن عمک الامارة؟».


 

از قبیله اوس نیز که نگران برترى موقعیت خزرجیان نسبت به خود بودند، آنها نیز از جا برخاستند و با ابوبکر بیعت کردند.(1) جمعى که اطراف سعدبن عباده بودند فریاد زدند: مواظب باشید که سعد را لگدمال نکنید! عمر پاسخ داد: او را بکشید که خدا او را بکشد. آن گاه بربالین سعد ایستاد و گفت: مى خواهم چنان تو را پایمال کنم که اعضایت درهم شکند.(2)

بالأخره نیز سعدبن عباده به همین جرم یعنى امتناع از بیعت ترور شد.

«بلاذرى» و «ابن عبد ربه» آورده اند:

«عمر شخصى را به شام فرستاد و به وى دستور داد که از سعد بن عباده به هر نحو ممکن بیعت بگیر و چنانچه بیعت نکرد، از خداوند یارى بخواه و آن مأمور به طرف شام حرکت کرد، سعد را در میان باغى ملاقات کرد و وى را به بیعت دعوت نمود. گفت: هرگز بافردى از قریش بیعت نخواهم کرد. فرستاده گفت: چنانچه بیعت نکنى تو را مى کشم. گفت: اگر چه مرا بکشى! مأمور گفت: مگر تو از آنچه ملت بر آن اتفاق کرده اند بیرونى؟! سعد پاسخ داد: اگر مقصود تو بیعت است؟ بلى. پس مأمور تیرى به جانب سعد رها نمود و او را کشت.(3)

ماجراى بیعت با ابوبکر در سقیفه این گونه صورت پذیرفت. آنها در زمانى که بدن پیامبرشان هنوز دفن نشده آن هم بجاى این که در مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) اجتماع کنند که همواره محل انجام این گونه امور بوده است در نقطه اى خارج از مدینه جمع شده اند. به علاوه این اجتماع در حالى است که عده اى از نزدیک ترین کسان پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و بزرگانى از صحابه همچون على بن ابیطالب(علیه السلام) و عباس بن عبدالمطلب و بقیه بنى هاشم و بسیارى از مهاجرین و انصار از این جلسه غایب  هستند.

این چنین جلسه اى با این رفتارها و گفتگوهاى رد و بدل شده که همه حاکى از تهدید و ضرب و شتم است، واقعاً چقدر به یک جلسه شورا شبیه است؟!

ما در این جا از مفهوم «شورا» که شعارى براى انتخاب خلیفه شده است مى پرسیم. درک و شناخت جامعه بشرى از آغاز پیدایش نسبت به مفهوم «شورا» چیست؟ آیا چیزى به جز «آزاد گذاشتن مردم در رأى و تصمیمهاى اجتماعى خویش» است؟ «شورا» براى حل معضل و مشکل «استبداد» آمده و اصولا مفهوم «شورا»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، «و لما رأت الأوس ماصنع بشیربن سعد، قال بعضهم لبعض: و الله لان ولیتها الخزرج علیکم مرة لازالت لهم علیکم بذلک الفضیله; و لاجعلوا لکم معهم فیها نصیباً ابداً، فقوموا فبایعوا ابابکر.

2 ـ تاریخ طبرى، ج2، ص457. «فقال ناس من اصحاب سعد: اتقوا سعداً لاتطیوه، فقال عمر: اقتلوه قتله الله! ثم قام على رأسه، فقال: لقد هممت ان اطاک حتى تندر عضدک.»

3 ـ انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص558 ; العقد الفرید، ابن عبد ربه، ج5، ص14.


 

شناخت آراى دیگران و احترام نهادن به آنهاست.

هرگز «شورا» شیوه اى براى به دست آوردن رأى دیگران و محکوم کردن صاحبان رأى به اعدام نبوده; آن گونه که در مورد سعد بن عباده به کار برده شد. هرگز «شورا» به معناى تهدید و ارعاب دیگران و اجبار آنان به اعتراف و پذیرش رأى طرف مقابل نیست. حداکثر این است که تصمیم شورا بافرض این که به صورت صحیح و به معناى واقعى حاصل شده باشد تنها مى تواند از اعمال و اجراى رأى مخالفین جلوگیرى کند. اما رفتن عمربن خطاب به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام) و اقدام براى به آتش کشیدن آن خانه، نه تنها با روح شورا و معنا و مفهوم دینى، عرفى و وصفى آن کاملا مغایر است; بلکه بیشتر به یک هجوم قبیله اى و بدوى شبیه است.

بارى در سقیفه نیز همان گروه با تکیه بر فشار و تهدید و ارعاب همچنان برنامه خویش را به پیش مى برد، چرا که آنها «نمى پسندند که نبوت و خلافت هر دو در خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) باشد.» اگر چه این پسند آنها بر خلاف دستور آن حضرت باشد.

بنابر روایات شیعى سه سال قبل از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و پس از فتح مکه عده اى مصمم شدند تانگذارند خلافت در خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) قرار گیرد. «عبدالفتاح عبدالمقصود» نیز حرکت سقیفه را این گونه تحلیل مى کند:

«هرکس معتقد باشد که آن پیر بزرگ (ابوبکر) به خاطر اصلاح قومش، گرسنه وار و شتابان به سوى خلافت رفت و قبایى را که مناسب اندامش نبود پوشید و از قبل بدان چشم ندوخته بود و برنامه اى نداشت به گمان من اشتباه مى کند.»(1)

به هر حال در عصر همان روز چون بیعت این گروه با ابوبکر در سقیفه به انجام رسید در حالى که هنوز جنازه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دفن نشده بود.

«زبیر بن بکار» مورخ اهل سنت مى نویسد:

«فلمّا بویع ابوبکر، اقبلت الجماعه التى بایعته تزفّه زفاً الى مسجد رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)».(2)

چون بیعت با ابوبکر (در سقیفه) انجام شد آنها ابوبکر را باهلهله و شادى به مسجد رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) آوردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه دکترافتخارزاده ص390.

2 ـ الموفقیات، زبیر بن بکار، به نقل ابن ابى الحدید، ج6، ص19.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد