فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

مناظره با سنی ۷

آخرین نظرات دوستان شیعه و سنی و مناظرات این دوستان در ادامه مطلب آمده است. جهت مشاهده و مظالعه به ادامه مطلب بروید.

در اینجا متذکر می شوم که این کامنت ها مربوط به مطالب خاص و پست های مختلف است که همگی در این پست جمع گردیده اند. لذا چنانچه در برخی کامنت های ارسالی در ارتباط معنایی دچار مشکل شدید، این موضوع مربوط به جمع آوری انها در این پست می باشد، وگرنه در پستهای خودش کاملاً به جا و دارای ارتباط معنایی هستند. جوابیه شخصی من هم به دوست سنی انشاالله فردا ارسال خواهد شد.

باتشکر

شنبه 31 فروردین ماه سال 1387 ساعت 6:37 PM

کیوان

سلام. فراموش نکنیم که پیامبر اکرم(ص)نیز در سیزده سال اول بعثت و نیز در واقعه ای که به صلح حدیبیه منجر شد دست به شمشیر نبردند و حتی دست به هجرت به مدینه زدند.در اوایل کار هم مدتی در شعب ابیطالب در حالت تبعید بودند...فاعتبروا یا اولی الابصار...

 

سه شنبه 3 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 12:57 PM

سنی

سلام
در مورد آیه که شما فرمودید اگر به معنی آن دقت کنید خداوند تعالی می فرماید..همانا سرپرست و صاحب اختیار شما خدا و پیامبرش و کسانی هستند که ایمان آوردن نه کسی که ایمان آورده. یا آیا اگر این آیه این گونه که شما میگن برای خلافت حضرت علی بوده الله تعالی نمی توانست نام حضرت علی را همان گونه که نام پیامبر را ذکر شده است نام آن حضرت را ذکر کنند. تا در این جا خلافت حضرت علی را ذکر کنند..
در مورد نماز انگشتر که شما می گوید حضرت علی در رکوع آن انگشتر را به آن فقیر داده چون شما می خواهد بگویید مفهوم این آن هست که در آیه آمد در حالی که رکوع میروند..
ولی دوست من شاید شما آن ماجرا را که تیر در پای حضرت علی رفته بود و برای بیرون کشیدن آن گفتن بهتر ین موقه زمانی هست که حضرت علی در نماز است و وقتی که حضرت علی در نماز بود آن تیر را بیرن کشیدن چون آن حضرت در خوانند نماز غرق می شد و مانند من وشما نبوده که وقتی نماز می خوانیم تمام فکرمان به جای دیگر بجوز نماز هست. چگونه آن حضرت در رکوع انگشتر خود را از دست خود در آورده و به آن فقیر داده در صورتی که می داند در نماز نباید بجوز نماز به کار دیگر مشغول شد. چون نماز باطل است آیا...
اگر به وبلاگم بروی در مورد غدیر خم مطلبی است که بد نیست بخوانی...
و در این جا لینگ آن را می گذارم..
http://islamtxt.persiangig.com/book/ghadeer1%20ZIP%20archive.zip
کافی هست یک صفحه جدید باز کنی و آن در کپی و در قسمت آدرس پیس کنی....

 

سه شنبه 3 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 11:33 PM

سنی


آیه ولایت استناد کرده شده به آیه 55 سوره مائده ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾. یعنی: «جز این نیست که دوست شما خداست و رسول او و مومنانى که بر پا میدارند نماز را و میدهند زکوة را و ایشان پیوسته نمازگزارند».در شان نزول این آیه گفته اند: که حضرت علی صلى الله علیه وسلم  در حال رکوع بود که فقیری آمد و درخواست کمک کرد، حضرت علی هم انگشترش را به او صدقه داد و این آیه در حق او نازل شد. امامیه گفته اند: مراد از ولی در این آیه ولایت به معنای رهبری است، که منحصر به خداوند و پیامبر صلى الله علیه وسلم  و کسانی است که ایمان آوردند، و مراد از ﴿وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ علی رضى الله عنه  است، چون او در حال رکوع صدقه داد. اما در نزد ما این آیه بر این موضوع وارد نشده است. قرینه اول: این آیه در شان تمام مهاجرین و انصار نازل شده است به دلیل اینکه با صیغه جمع (الذین) آمده است و این معنا حقیقی (الذین) است، اگر چه گاهی مجاز حمل بر مفرد هم می شود، اما در این جا دلیلی برای صرف نظر کردن از معنای ظاهری آن وجود ندارد. و اما مراد ﴿وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ رکوع حسی و عملی نیست زیرا صدقه دادن در حال نماز مبطل نماز است، بلکه مراد از آن خشوع و فروتنی است ﴿وَ هُمْ خَاشِعُونَ﴾. قرینه دوم: از لفظ ولی معنای رهبری لازم نمی آید بلکه گاهی مراد از آن یاور، دوست، همسر و رییس است. و آیه بعد از آن یعنی: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ﴾.
(
ای مومنان کسی را از اهل کتاب یعنی ((یهودیان و مسیحیان)) و از کافران به دوستی نگیرید که دین شما را مسخره می کنند و به بازی می گیرند). مانع از آن می شود که در اینجا (ولی) به معنای رهبر باشد، زیرا ممکن نیست که در این آیه اولیا را که (جمع ولی) است به معنای رهبر گرفت، چون به ذهن هیچ یک از مومنان خطور نکرده (و نخواهد کرد) که کسی از یهود یا نصاری را خلیفه کنند (اما طرح دوستی و رفت و آمد به عنوان همکار و همسایه قابل تصور بوده است لذا خداوند اهل ایمان را از دوستی با آنان بر حذر داشته است). قرینه سوم: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ﴾،﴿ یُقِیمُونَ﴾، ﴿یُؤْتُونَ﴾ و ﴿رَاکِعُونَ﴾.تمام کلمات این آیه به صورت جمع است هیچ جایش مفرد نیست و حضرت علی یک نفر است، معلوم شد که این آیه در شان یک نفر نیست در شان عده ای است و چطور می شود کسانی شاکی می شوند آقا پشتیبان نداریم قوم یهود ما را ترک کردند بعد خدا به آنها دلداری بدهد که آقایان ناراحت نباشید حضرت علی یک نفر پشتیبان شماست اگر این طوری معنی کنیم با عقل سازگاری ندارد اینکه بگویید قومی دشمن شماست، ناراحت نباشید یک نفر پشتیبان شماست، بلکه در اینجا می گوید که اگر آن عده یهودی شما را رها کردند شما ناراحت نباشید مومنین تمام یاران و اصحاب رسول الله پشتیبان شما هستند نه یک نفر (حضرت علی). قرینه چهارم: ﴿وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ و او را به معنای حال مراد گرفتند و این چیز مسلمی است که واو در معنای جمع معنای حقیقی است و در حال این معنی مجازی است و این یکی از قوانین اصول است که برای اختیار معنای مجازی دلیل و قرینه لازم است، تا زمانی که قرینه ای وجود نداشته باشد ترک معنای حقیقی و اختیار معنای مجازی اصلاً جایز نیست و اینجا چه مدرکی دلالت می کند این واو در معنای جمع نیست و در معنای حال است از این هم بگذریم، اگر واو را در معنای حال مراد بگیریم نتیجه این می شود. بنابر دستور زبان و نحو عربی جمله ای که بعد از چند جمله به صورت حال ذکر شود این از مجموعه چند جمله معطوفه حال قرار می گیرد پس به این صورت ﴿وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ تنها حال ضمیر یوتون الزکوه نیست بلکه حال ضمیر ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ و یُقِیمُونَ الصَّلاةَ﴾ هر دو می باشد. قرینه پنجم: خوب حال زکوة را در حال رکوع انجام دادن یک داستانی بیان شده، ولی نماز را در رکوع چطور انجام می دهند، این معنی ندارد که نماز در رکوع انجام می گیرد. قرینه ششم: از این هم بگذریم این قول را بپذیریم مسئله اینجاست که گفته شده که زکات می دهند این برای ما ثابت نشده که حضرت علی غنی و صاحب زکات بوده تاریخ زندگی حضرت علی گواهی می دهد که حضرت علی بیش از غذای یک شبانه روز را در منزل نگه نمی داشت. اجازه نمی داد که در منزلش بیش از یک شبانه روز غذایی باشد چه برسد به پول، چه برسد به طلا و نقره و وسایل انفرادی دیگر که زکات واجب شود. طبق قانون شرعی زکات بر صاحب نصاب واجب است نه بر آدم فقیر و آن هم شرط است که یک سال بگذرد چطور زکات واجب شد از این هم بگذریم. قرینه هفتم: زکات دادن به مسلمانان لازم است به کافر لازم نیست، سائل از کجا متوجه شد که این انگشتر مال من است مسلمان تا زمانی که گفته نشود آقا این ملک مال تو، با انداختن یک انگشتری نمی تواند این را برداشت کند که این ملک مال من است و نمی تواند از آن استفاده کند و از این هم بگذریم. قرینه هشتم: اگر این داستان و این مسائل را بپذیریم نتیجه اش این می شود که پرداخت زکات در حال رکوع مورد ستایش قرار گرفته و مسلماً چیزی که در آیه قرآن مورد ستایش قرار گیرد اگر فرضاً واجب قرار نگیرد حداقل مستحب قرار می گیرد بنابراین استجباب، این لازم است همان طور که در جاهای دیگر زکات ادا کرده می شود در رکوع نیز ادا شود در حالی که چنین چیزی مشاهده نمی شود و هرگز ادا نمی شود. قرینه نهم: لفظ ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ مضارع هستند و مضارع دلالت بر استمرار دارد یعنی این کارها همیشه انجام می گیرد نه یک بار و ﴿یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ مستقبل است یعنی تا زمان حیاتشان مومنین زکات می دهند، این یک نوبت نیست که معنی کنیم اینها در رکوع زکات می دهند، یعنی هر بار که نوبت زکات می رسد در رکوع زکات می دهند برای این موضوع حداکثر یک داستان بیان شده است. و بار دومی و سومی وجود ندارد که حضرت علی در رکوع زکات یا انگشتری را داده باشد در صورتی که باید بر دوام و تکرار حداقل سه بار این عمل انجام گرفته باشد. بعد این مفهومش درست در می آید. در حالی که این داستان را تمام محدثین و حفاظ حدیث مانند ابن حجر و غیره می نویسد که کلاً داستان ضعیف است. قرینه دهم: این داستان را اگر بپذیریم این داستان به مقام حضرت علی و به مقام نماز توهینی است زیرا حضرت علی شخصی بوده است که او را تاریخ به این صورت معرفی می کند که از پای مبارکش تیر در می آورند و اطلاع پیدا نمی کند، در حال نماز به بدنش تیر زده می شود متوجه نمی شود که من تیر خوردم خون جاری می شود از بدنش در حال نماز متوجه نمی شود که خون از بدنش جاری می شده، چطور متوجه می شود که سائلی آمده و بعد انگشترش را در آورد و انداخت که بردارد و برود این عمل کثیر خلاف مقام نماز است و هم خلاف مقام حضرت علی است اصلاً معرفی توهین آمیزی است به حضرت علی. که در حال نماز علی توجهش به خدا نبوده بلکه به یک سائلی بوده و صدای مردم را می شنید چنین چیزی با نام حضرت علی موافقت نمی کند و درست در نمی آید و حضرت علی مقامش خیلی بالاتر از این است که این طور معرفی شود. قرینه یازدهم: حصر در إنما به عنوان خبر برای کسی بکار می رود که در وقت شنیدن خیر نسبت به آن متردد و مشکوک باشد. وقتی که این آیه نازل شد در مورد خلافت هیچ اختلافی وجود نداشت زیرا آن موقع عصر نبوت بود (و رسول خدا صلى الله علیه وسلم  حضور داشت) و امامت به نیابت از نبوت هست، پس دلیلی برای آوردن إنما نیست. زیرا مادامی که ذهن مخاطب از خبر عاری و خالی است نیازی به آوردن انما و حصر نیست بنابراین (مراد از ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...﴾ فقط یاری و دوستی است.
2)
و گاهی بر اولویت او برای خلافت چنین استدلال شده که او پسر عموی پیامبر صلى الله علیه وسلم  بوده است. و از سایر خلفا به آن حضرت نزدیکتر بوده است پس اگر از راه وراثت هم باشد او سزاوارتر است. جواب آن به دو دلیل است: اولاً واضح است که اسلام امامت را بر مبنای وراثت تایید نمی کند بلکه مسلمانان خود می توانند با هر کسی از قریش به عنوان خلیفه بیعت نمایند. ثانیاً: اگر اصل مبتنی بر وراثت باشد مسلماً عباس عموی پیامبر صلى الله علیه وسلم  سزاوارتر بود زیرا که او از حضرت علی رضى الله عنه  به پیامبر صلى الله علیه وسلم  نزدیکتر و از نظر سن هم بزرگتر بود.
3)
پس چه بسا گاهی بر اولویت او چنین استدلال که حضرت علی رضى الله عنه  داماد رسول خدا صلى الله علیه وسلم  است.جوابش این است که: اگر اصل مبتنی بر دامادی باشد پس حضرت عثمان رضى الله عنه  سزاوارتر از حضرت علی رضى الله عنه  و حضرت ابوبکر رضى الله عنه  است، چون حضرت عثمان رضى الله عنه  دو دختر پیامبر صلى الله علیه وسلم  را به عقد خود در آوردند.
((
واقعه غدیر خم)) دکتر جواد مشکور می نویسد: در اواخر ذی قعده سال دهم هجری پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم  با زنان و یاران و افراد بسیاری برای ادای حج فرض به مکه رفتند، چون سفرهایی که پیش از این به مکه رفته بودند، همگی صورت عمره داشت این تنها حج پیغمبر خدا صلى الله علیه وسلم  در دوران زندگی او بود و چون در آخرین سال زندگی حضرت روی داد آن را حجه الوداع خوانده اند. حضرت علی که در این هنگام از یک ماموریت جنگی از یمن فرا رسیده بود و چند قربانی برای حج پیغمبر صلى الله علیه وسلم  برداشت، کسی را به جای خود به لشکریان خویش گمارده، به رسول خدا پیوست لشکریانی که از یمن آمده بودند غیبت او را مغتنم شمرده از غنایم تعدادی لباس برداشته و پوشیدند. پس از ادای مراسم حج حضرت علی رضى الله عنه  بازگشت و چون لشکریان را در آن حال دید بر آشفت به جانشین خود گفت: چرا ایشان بدون اجازه من این جامه ها را پوشیده اند؟ وی عرض کرد: که من این جامه ها را بر آنان پوشانیدم تا آراسته و زیبا باشند. حضرت علی رضى الله عنه  فرمود که جامه ها از تن بیرون کنند و جای خود بگذارند، لشکریان از حضرت علی رضى الله عنه  سخت برنجیدند و شکایت پیش رسول خدا صلى الله علیه وسلم  بردند پیامبر صلى الله علیه وسلم  برای فرو نشاندن این فتنه برخاست و خطبه ای ایراد فرموده در آن میان فرمودند:
((
ای مردم از علی شکوه نکنید به خدا قسم وی در امری که مربوط خدا و در راه حق باشد سختگیرتر از آن است که از او به توان گله کرد.)) پس از ادای مراسم حج رسول خدا صلى الله علیه وسلم  با اردوی خود به سوی مدینه بازگشت. در هجدهم ذی حجه سال دهم هجری در راه به آبگیری به نام غدیر خم که نزدیک جایی به نام جحفه بود رسید، مسلمانان در آنجا با رسول خدا از شتران خود فرود آمدند تا چندی بیاسانید. . . سپس پیامبر صلى الله علیه وسلم  خطبه ای خواند و بعد از خطبه در حق حضرت علی رضى الله عنه  فرمود: (من کنت مولاه. . .) همه عامه و خاصه (سنی و شیعه) این حدیث را نقل کردند، منتهی محدثان عامه آن را مربوط به نارضایتی لشکریان علی رضى الله عنه  از او می دانند و محدثان شیعه مربوط به جانشینی او.

چهارشنبه 4 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 11:35 PM

عادل فریحی

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام برادر سنی
در مورد آیه 55 از سوره مائده بیاناتی فرمودی حال جواب آنچه از مغالطه هایی که کرده بودی را بخوان :
ابتدا باید دید نظر علمای شما در مورد شأن نزول این آیه چیست (البته می دانم از این نظرات ناآگاه هستی )
شأن نزول آیه از نظر علمای اهل سنت
طبق آن چه که از بزرگان اهل سنت نقل شده است ، همه مفسران در شأن نزول آیه ولایت اتفاق نظر دارد . این اتفاق نظر از سوی چهار تن از دانشمندان اهل سنت نقل شده است .
1- قاضی ایجی نویسنده کتاب المواقف فی علم الکلام ، که از مهمترین کتاب های اهل سنت در علم کلام و اصول دین است می نویسد : « تمامی مفسران اتفاق نظر دارند که این آیه مبارکه در ماجرای بخشیدن انگشتر امیرالمومنان علی علیه السلام در حال رکوع نماز نازل شده است »             ( المواقف فی علم الکلام ص 405)
2- میرسید شریف جرجانی در شرح المواقف به این اجماع اعتراف کرده است .(شرح المواقف 8/360)
3- سعدالدین تفتازانی در شرح المقاصد اجماع مفسران را بر این که آیه شریفه در شأن امیر المومنان علی علیه السلام نازل شده ، نقل کرده است .  ( شرح المقاصد :5/170 ؛ برای آگاهی از اهمیت این کتاب ر.ک : کشف الظنون )
شرح المقاصد از کتابهی مهم اهل سنت در علم کلام است . این کتاب در مدارس آنها تدریس می شود و در محافل علمی آنها از جایگاه ویژه ای برخوردار است ، به همین دلیل بسیاری از بزرگان اهل سنت بر این کتاب شرح و تعلیق نوشته اند .
4- علاء الدین قوشجی سمرقندی نیز از کسانی است که به اجماع مفسران بر این  که آیه مبارکه در شأن امیرالمومنان علی علیه السلام نازل شده اعتراف کرده است . ( شرح التجرید : 368)
راویان حدیث از عامه
در ادامه نام عده بسیاری از علمای اهل سنت که آیه مربوطه را در شأن امام علی علیه السلام می دانند در اینجا ذکر می کنیم :
1- قاضی ابو عبدالله واقدی  بنابر نقل ذخائر العقبی ص 102
2- حافظ ابوبکر صنعانی بنابر نقل تفسیر ابن کثیر ج 2 ، ص 71
3- حافظ ابوالحسن عثمان بن ابی شیبه کوفی – تفسیر ابن ابی شیبه
4- ابوجعفر اسکافی معتزلی – نقض العثمانیه ص 319
5- حافظ عبد بن حمید کشی – بنابر نقل درالمنثور ج 3  ، ص 105.
6- ابوسعید اشجّ کوفی –  در تفسیرش
7- حافظ نسائی – بنابر نقل جامع الاصول ج 9 ، ص 478
8- ابن جریر طبری – جامع البیان ج 4 ، ص 288
9- ابن  ابی حاتم – بنابر نقل لباب النقول فی اسباب النزول سیوطی ص 81
10- حافظ ابوالقاسم طبرانی – المعجم الأوسط ج 7 ، ص 130 ، ح 6228.
و ...
جمعا 48 نفر از علمای درجه یک اهل سنت عمری در کتابهای خود این آیه را در مورد امام علی علیه السلام می دانند. که ذکر نام کامل آنان از حوصله این نوشتار بیرون است .( اما اگر دوستی خواست بگوید تا کامل برایش نام آنان را ذکر کنم )
با وجود این تعداد از علماء که کم هم نیستند فکر کنم دیگر جای هیچ شک و شبهه باقی نمی ماند .مگر برای کور دلان و کوته اندیشان بی خرد و سبک مغز و لجباز .
پاسخ به شبهات شما :
در مورد صیغه جمع : اولا : عرب در بسیاری از موارد به جهت نکته ای از مفرد به جمع تعبیر می کند ، شاهد این موضوع آیاتی است که در قرآن کریم آمده است . اینک نمونه هایی از آن را ذکر می کنیم :
الف ) خداوند متعال می فرماید :« الذین قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم إیمانا و قالوا حسبنا الله ونعم الوکیل » (آل عمران / 173)
گوینده این سخنبه اجماع مفسّران ف شخصی به نام نعیم بن مسعود اشجعی بوده که از او به جمع تعبیر شده است . تا آنکه شأن و منزلت کسانی که به حرف او گوش ندادند بالا برده شود .ابوسفیان به او ده شتر داده بود تا از جانب مشرکان به میان مسلمانان برود و آنها را از کفار بترساند ، ولی هرگز مسلمانان به رهبری پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از این تهدید نهراسیدند و حضرت با هفتاد سواره به جهت مقابله با آنان از مدینه حرکت کردند . ( کشاف ج 1 ص 441 ؛ تفسیر فخررازی ج3ص 145)
ب ) و نیز می فرماید : « یا أیها الذین آمنوا اذکروا نعمت الله علیکم إذ همّ قوم أن یبسطوا إلیکم فکفّ أیدیهم عنکم » ( مائده / 61 )
مطابق آنچه در تفاسیر آمده ، کسی که قصد دست درازی داشت مردی از بنی محارب به نام غوث بود، شمشیر خود را کشید و قصد داشت با ان به رسول خدا بزند که خداوند مانع از ان شد . (سیره ابن هشام ج3 ص120 ؛ کشاف ج1ص641 ؛ جامع البیان ج 6ص146 )
در این مورد نیز خداوند متعال به جهت تعظیم نعمت خود در حفظ جان پیامبر از مفرد به جمع تعبیر کرده است .
ثانیا : طبرسی می گوید : « نکته در اطلاق جمع ، تعظیم امیرالمومنین است همان گونه که رسول خدا در روز خندق فرمود : تمام ایمان در مقابل تمام شرک قرار گرفت ( مجمع البیان  ذیل آیه ولایت )
شما می گویی که این آیه در شان تمام مهاجرین و انصار نازل شده است از کجا این حرف را آوردی لطفا تفسیر به رأی نکن خطر دارد !!!
اما معنای ولی : پیامبر خدا صلی الله علیه و اله در حدیثی که به نام حدیث ولایت معروف شده است می فرماید : « علی منّی و أنا من علیّ و هو ولیّکم بعدی » ( سنن ابن ماجه 1/89 ؛ مسند احمد بن حنبل 5 /171 ؛ کنزالعمال 11 /603 ، حدیث32913 ) بنابراین واژه ولایت هم در این آیه مبارکه و هم در حدیث با تعبیر « ولیّکم » آمده است .                                                                                                                
واژه ولایت مشترک لفظی است ، یعنی لفظ ولایت معانی و مصادیق مختلفی دارد ، مانند واژه  « عین » که در زبان عربی به آن مشترک لفظی می گویند ، چرا که در معانی مختلفی به کار می رود از جمله : چشمه آب ، چشم انسان ، خورشید و ..  در زبان فارسی هم نمونه داریم مانند واژه شیر که معانی متعددی دارد.                  
   در مشترک لفظی برای این که بفهمیم آن لفظ در کدام یک از معانیِ آن به کار برده شده است ، باید به قرائن و شواهدی که مراد و مقصود گوینده را مشخص می کند ، توجّه کنیم .                                                                                              
قرائن و شواهد متعددی در این آیه وجود دارد که اثبات می کند ولایت به همان معنایی است که شیعیان می گویند : یعنی : اولویت ، برتری و سزاوارتر بودن برای به عهده گرفتن امور مسلمانان .                                                         
قرینه ها بر دو گونه اند : قرائن مقامیه و قرائن لفظیه . قرائن مقامیه همان دقت در مقام و زمانی است که آیه نازل شده است ، و با آن قرائن روشن می شود که واژه ولایت در معنای اولویّت و برتری در سرپرستی امور مسلمانان است .به عنوان نمونه به این روایت که در تفسیر فخررازی و تفسیر ثعلبی و دیگر کتاب ها آمده توجّه کنید :
« أنَّ النبی لما علم بأن علیاً تصدق بخاتمه للسّائل تضرّع إلی الله و قال : اللهم إنّ أخی موسی سألک قال : « ربّ اشرح لی صدری و یسّرلی أمری و احلل عقدهً من لسانی یفقهوا قولی واجعل لی وزیراً من أهلی هارون أخی اشدد به أزری و أشرکه فی أمری کی نسبحک کثیراً و نذکرک کثیراً انک کنت بنا بصیرا » فأحیت إلیه : « قد اُوتیت سُؤلک یا موسی » اللهم و إنی عبدک و نبیک فاشرح لی صدری و یسرلس أمری واجعل لی وزیراً من أهلی علیّاً اُشدد به ظهری ...                       
در جواب دعای پیامبر (ص) دو حالت ممکن است یا خداوند به ایشان (ص) بفرماید که دعایت را اجابت نمی کنیم و علی را وزیر تو قرار نمی دهیم یا برعکس بفرماید دعای تو مستجاب شد و علی را وزیر تو قرار دادیم . در ادامه حدیث ابوذر می فرماید  : فوالله ، ما استتمّ رسول الله (ص) الکلمه حتّی هبط علیه الأمین جبرائیل بهذه الآیه : إنما ولیکم الله و ...  إلی آخر الآیه » پس خداوند دعای رسول الله را مستجاب کرد و علی را جانشین ایشان قرار داد . این می شود قرینه مقامیه .                                                                                                             
برخی دیگر از قرائن ، قرائن لفظیه است . که هم تصریحات رسول الله (ص) است و هم الفاظ خود آیه مبارکه . اهل سنت می گویند ولایت در این آیه یعنی دوست و یاری کننده  . در صورتی  که این معنا با کلمه ی إنما که دلالت برانحصار دارد ؛ نمی سازد ! زیرا محبت و نصرت به معنی دوست داشتن و یاری کردن در انحصار شخص یا اشخاص خاصیّ نمی باشد بلکه یک وظیفه ی اجتماعی برای همه ی مؤمنان است !                                                                                                     
در مورد حدیث غدیرهم آن را نمی توانند انکار کنند دست به یک چنین توجیه نامعقولی زده و گفته اند : مقصود پیامبر از جمله ی من کنت مولاه فعلی مولاه همین بوده که : هر کس مرا دوست و ناصر خود می داند علی را هم دوست و ناصر خود بداند .!!!  . دیگر فکر نکردند آیا این عمل در نظر عقلاء عالم مایه ی نقص پیامبر نیست که یکصد و بیست هزار جمعیت که پس از فراغت از مناسک حج رو به اوطانشان می روند در میان بیابان سوزان دستور توقّف بدهد و اعلام کند که جلو رفته های کاروان برگردند و عقب مانده ها برسند و بعد از جهاز شتران شبیه منبری بسازند و بالای آن برود و فریاد بزند : ای مردم ! علی را دوست و ناصر خود بدانید !!!                                                                                                     
شما لطف بفرما قرائنت رو بگو بازهم می گم تفسیر به رأی نکن أخوی
در مورد واو حالیه : همانطور که خودت فرمودی : برای اختیار معنای مجازی دلیل و قرینه لازم است، تا زمانی که قرینه ای وجود نداشته باشد ترک معنای حقیقی و اختیار معنای مجازی اصلاً جایز نیست احسنتم ما شیعه قرینه داریم . با نگاه اجمالی به روایاتی که در مورد این قضیه وارد شده خیلی زود مراد شیعه ثابت می شود :
اگر به تفسیر الدر المنثور مراجعه کنید و آن روایات را ملاحظه کنید به این نتیجه خواهیم رسید که این واو ، واو حالیه است و نه عاطفه .
در این کتاب و همچنین در سایر کتاب ها در ذیل آیه ولایت این گونه روایت شده است : تصدق علی و هو راکع (تفسیر ابن ابی حاتم ج 4 ص 1162 ) علی در حال رکوع صدقه داد .
همچنین در روایت دیگری که در الدر المنثور آمده است چنین می خوانیم : أن النبی سأل السائل ، سأل ذلک المسکین الذی أعطاه الإمام خاتمه ، سأله قائلاً : علی أیّ حال أعطاکه – أی خاتم - ؟
قال : أعطانی و هو راکع ؟
پیامبر از فقیری که امام انگشترش را به او بخشیده بود ، پرسید : در جه حالی انگشتر را به تو داد ؟
گفت در حال رکوع آن را به من داد . (الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور ج 3 ص 105 )
آری ، شخص پیامبر (ص) از فقیر می پرسد که در چه حالی علی انگشتر را به تو داد . بنابراین این «واو » حالیه است و هیچ جایی برای این اشکال و احتمال باقی نمی ماند . پس قرینه پنجمت هم باطل می شود .
دارایی حضرت علی : اولا : دوست من دست از لجبازی بردار . ثانیاً : صدقه مستحبی بوده نه واجب که سئوال شما بوجود بیاید ، قرطبی از علمای خودتان در تفسیرش می گوید : از همین آیه یعنی جمله و یوتون الزکاه و هم راکعون استفاده می شود که بر صدقه مستحب نیز کلمه زکات اطلاق می گردد  
اسماعیل قنوی در حاشیه خود بر تفسیر بیضاوی می نویسد : همانا صدقه مستحب نیز زکات نامیده می شود ، گرچه متبادر از زکات ، صدقه واجب است ؛ زیرا وجه تسمیه صدقه واجب به زکات ، در مستحب نیز موجود است . ( حاشیه قنوی ج 6 ص 249 )
ثالثاً : نمی توان شأن نزول آیه را که درباره حضرت علی است نادیده بگیری
پس قرینه هفتمت هم پخ میشه اما قرینه هشتمت خوب نگفتند؛ تو در حال رکوع صدقه بده به نماز که خدشه ای وارد نمیشه اخوی مستحبِ زور نزن ، اصل داستان که صحت داره . بقول خودت از اینم بگذریم .
قرینه نهمت اصلا بار علمی نداره البته هیچ کدام از شبهاتت بار علمی نداره . اخوی من خودم عرب زبان هستم و زبان مادریم عربی الکی با قواعد عربی بازی نکن تو اگه راست می گی اجماعی که علماتون گفتن رو جواب بده .
از اینم بگذریم .
امام علی و حضور قلب : اولا : این آیه بعد از وقوع عمل نازل شده و سیاق آن سیاق مدح است . ولذا آیه دلالت دارد که این عمل حضرت در نماز مورد مدح و ستایش خداوند است .
ثانیا : عمل کم در حال نماز هرگز به نماز ضرری نمی رساند ، همان گونه که علمای شیعه و سنی به آن تصریح کرده اند .
نسفی می گوید : آیه دلالت دارد بر این که انسان می تواند در حال نماز صدقه دهد ، و این که فعل قلیل هرگز مفسد نماز نیست . (تفسیر نسفی ج 1 ص 289)
و نیز اسماعیل قنوی در حاشیه خود بر تفسیر بیضاوی می نویسد : بنابراین ، آیه دلیل بر این است که فعل قلیل در بین نماز ، هرگز موجب بطلان نماز نخواهد شد . ( انوار التنزیل ج 6 ص 349)
ثالثا : خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید : « فنادته الملائکه و هو قائم یصلی فی المحراب أن الله یبشرک بیحیی ... »(آل عمران /39) در این خداوند می فرماید : ملائکه در حال نماز به حضرت زکریا بشارت به فرزند دادند ، اگر این بشارت مضرّ به حضور قلب در نماز است ، در مورد آیه ولایت نیز چنین خواهد بود !!!
رابعا : دستگیری از نیازمند با اعطای صدقه ، عبادت است که در ضمن عباداتی دیگر (نماز) صورت گرفته و با آن ناسازگار نیست . آنچه که با روح نماز منافات دارد توجه به غیر خدا است ، و دستگیری از نیازمند در راستای عبادات او است . خداوند متعال می فرماید :« ألم یعلموا أن الله هو یقبل التوبة عن عباده و یأخذ الصدقات و أن الله هو التواب الرحیم » (توبه /104)
قرآن در این آیه تصریح می کند که تنها خدا صدقات را اخذ می کند ... بنابراین اعطای صدقه که در راه خدا و برای خدا و گیرنده اش هم خود خدا است ، با نماز هیچ گونه منافاتی ندارد .
از اینم بگذریم
واژه إنما  من که نفهمیدم از کجا این تعریف را برای أنما آوردی شاید قواعد زبان عربی جدیدی نوشته اید الله اعلم.
در پاسخ می گم : کلمه «انما» از ادوات حصر و مفاد آن اثبات و نفی است ؛ یعنی حکم را بر آنچه پس از انما ذکر شده اثبات می کند و از آنچه ذکر نشده نفی می کند . وقتی گفته می شود :« انما زید عالم » مفاد آن این است که زید دارای صفت علم است و صفت کمال دیگری ندارد.
خطیب قزوینی در « تخلیص المفتاح » گفته است :«یکی از راه های حصر ، کلمه انما است ؛ چنانکه در حصر موصوف بر صفت گفته می شود : انما قائم زید ؛ زیرا کلمه انما دربر دارنده معنای ما و الا ؛ یعنی نفی و استثناء است .
علمای نحو گفته اند : انما آنچه را که بعد از آن امده است اثبات ، و آنچه را که نیامده نفی می کند ...» (مختصرالمعانی ص82 و83 باب القصر )
بنابراین ، کلمه انّما بر ولایتی خاص دلالت می کند ، ولایتی که به خداوند ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و بر کسی که با صفات مذکور در آیه توصیف شده است.
اما گفتی که : گاهی بر اولویت او برای خلافت چنین استدلال شده که او پسر عموی پیامبر صلى الله علیه وسلم  بوده است. و از سایر خلفا به آن حضرت نزدیکتر بوده است پس اگر از راه وراثت هم باشد او سزاوارتر است از شما می پرسم چه کسی این حرف را زده چه کسی گفته بحث امامت یک بحث وراثتی است ؟
این که عقیده ما شیعه نمی باشد چون اعتقاد ما این است که امام را خدا تعیین میکند این چه ربطی به وراثت دارد ؟

پس بار دیگر هم می گویم : جمعا 48 نفر از علمای درجه یک اهل سنت عمری در کتابهای خود این آیه را در مورد امام علی علیه السلام می دانند. با وجود این تعداد از علماء که کم هم نیستند فکر کنم دیگر جای هیچ شک و شبهه باقی نمی ماند .مگر برای کور دلان و کوته اندیشان بی خرد و سبک مغز و لجباز
حدیث غدیر
این داستان را که ماشیعه قبول نداریم ولی لطف بفرما سئوالات زیر را جواب بده :
1-
اگر واقعا داستانی که نقل کردی حقیقت دارد  پس چرا مردم بالخصوص شیخین آمدن تبریک گفتن ؟مردم پس از انجام مراسم ،به امیرمومنان حضرت علی علیه السلام تهنیت ها گفتند.آشکاراست که این شادباش در صورتی صحیح به نظر می رسد که در آنرزو حضرت علی (ع)از سوی خدا وپیامبر (ص) ، به مقامی بلندرسیده باشد.جزدراین صورت ، تهنیت معنا نداشت. ازجمله کسانی که به امام علی (ع) در روز غدیر تهنیت گفتند شیخین ابوبکر و عمر می باشند .کسانی که به این واقعیت اشاره کرده اند ، الف- الحافظ أبوبکر عبدالله بن آبی شیبة در المصنف خود 12/78ح12167
ب- امام حنابله احمد بن حنبل در مسند خود 5/355ح18011
ج- الحافظ ابوجعفر محمد بن جریر الطبری در تفسیرش 3/428
و ... قریب به شصت تن از بزرگان اهل سنت به این واقعیت اقرار کرده اند( اگه دوست داشتی همه ی مدارک را برایت بنویسم )
2-
آیه ی : یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس. به گواهی دانشمندان اهل تسنن ،این آیه در روز غدیر ، درباره ی مسأله ی جانشینی حضرت علی (ع) فرود آمده است
بنوان مثال:طبری در تفسیر این آیه و حسکانی در شواهد التنزیل 1/255ح249 و فخرالدین رازی در تفسیر خود ذیل آیه و جلال الدین سیوطی در الدر النثور 3/116و ... مجموع کسانی که به این واقعیت اقرار کرده اند سی تن می باشند . سئوال زیاد است همین دوتا را جواب بدی بسه البته مثل جریان سئوالات انحراف قرآن نشه که کسی جواب نداد

 

چهارشنبه 4 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 09:13 AM

سنی

دوست من
اگر بیعت نکرده و سکوت کرده باز هم خیانت کرده چون می دانسته وانجام نداده..

 

چهارشنبه 4 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 3:37 PM

عادل فریحی

سلام اخوی طبق نص علمای خودتان مثلا ابن ابی الحدید معتزلی می فرمایند سکوت علی بعلت نبود وصیتی بود که ژیامبر (ص) به ایشان کرده است . ژس علی خیانت نکرد خلفا خیانت کردند

 

سه شنبه 3 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 11:45 AM سنی سلاماول باید بگم که دیگسخنرانی خیر شاهیه اگر به احتقادات من توهین کنید من هم شروع می کنم دوست من اگر می خواهی که محیط دوستانه باشه..۱.اسم وبلاگ رو عوض کن...۲.به خلافا اکرام توهین نکن..--------------------------------------------درمورد نوشته شما در مورد حضرت علی که آن حضرت را به زور برای بیعت بردن پس باید گفت که حضرت حسین از پدرش شجاتر بوده است چون فرموده: اگر سرم  از  تنم جدا بشه محاله زیر کار زور بروم پس چگونه حضرت علی که پدر  و استاد آن بزرگوار بوده. که داری غیرتی بسیار است چون کسی که همسرش را به گفته اهل تشیعه شهید کنند چونه به خود اجازه می دهد حتی با زور با خلافا آنها بیعت کنند..چگونه حضرت حسین با یزید جنگید در صورتی که حضرت حسن نجنگید.و بهتر است در مورد معنی کلمه اهل بیت بیشتر مطالعه کنی چون اهل بیت یعنی اهل خانه رسول خدا که شامل حضرت عایشه ودیگر همسران رسول خدا می شوند...اگر خداوند می خواست برای رسول خود جانشینی قرار دهد چرا به ایشان فرزند پسری یا برادری نداد که از نسل خود رسول خدا باشد..   سه شنبه 3 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 10:41 PM عادل فریحی سلام علیکمدوست عزیز موضوع خوبی را انتخاب کردی اما آنچه بزرگان شیعه بدان ملتزم هستند این است که مولا علی هیچگاه با خلفا بیعت نکردند . نه تنها علمای شیعه بلکه بین علمای اهل سنت نیز کسانی هستند که همین نظریه را دارند   چهارشنبه 4 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 09:13 AM سنی دوست مناگر بیعت نکرده و سکوت کرده باز هم خیانت کرده چون می دانسته وانجام نداده.. چهارشنبه 4 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 3:37 PM عادل فریحی سلام اخوی طبق نص علمای خودتان مثلا ابن ابی الحدید معتزلی می فرمایند سکوت علی بعلت نبود وصیتی بود که پیامبر (ص) به ایشان کرده است . پس علی خیانت نکرد خلفا خیانت کردند   سه شنبه 3 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 7:28 PM کیوان سلام.به قول مرحوم آغاسی: شیعه یعنی یک بیابان بی کسیغربت صد ساله بی دلواپسی...   سه شنبه 3 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 9:21 PM سنی سلامدوست مناول از همه یه چیزو باید بگم که معنی نادان و کسی که می گوید من نادان نیستم رو بهتر بفهمیم شاید شنیدی که می گن ..احمق کسی است که فکر کند دیگران احمق هستند. یا کسی که فکر می کند نادان نیست از همه نادان تر است. و یا شنیدی که می گویند کسی که بگوید من نمی دانم  دانا هست..پس به گفته حرف شما اگر شما به چیزی علم داشته باشی و به انجام ندهی دچار گناه بزرگی شده . جالبه چون حضرت علی می دانست وا نجام نداد...اگر حضرت علی می دانست وانجام نداد پس به خدا خیانت کرد  اسلام خیانت کرد به رسول خدا خیانت کرد.به حضرت فاطمه خیانت کرد.به امام حسینو حسن خیانت کرد. به من و شما خیانت کرد...۱. اگر بگویم به خاطر اسلام این کار را کرد باید پس نهضت حضرت حسین زیر سئوال میرود..۲. و اگر توان نداشته پس لیاقت نداشته است.. چهارشنبه 4 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 00:32 AM سنی پاسخ به کتاب ( آنگاه. . . . . هدایت شدم )(1) تیجانی در صفحة (41) این کتاب می گوید:(و بعضی از علماء و شیوخ الازهر در جلساتم حاضر می شدند و از آنهمه آیات و احادیثی که از حفظ داشتم و آنهمه دلیل و برهانی که می دانستم و ردخور نداشت تعجب می کردند و از من می پرسیدند که فارغ التحصیل کدام دانشگاه هستم من با غرور نام دانشگاه زیتونه را می بردم).و تیجانی همچنین در صفحه ( 42) میگوید:(یکی از علماء الازهر به من گفت: تو باید در اینجا، در الازهر باشی)در صفحه (41) میگوید:(من هم در جایگاه مخصوص میان آن عالم الازهری و پدر شنوده (کشیش مسیحی) نشستم و از من خواستند تا در جمع حاضرین سخنرانی کنم و من هم بدون هیچ مشقتی و طبق معمول که در مسجد ها و مراکز فرهنگی در کشورم سخنرانی می کردم، در آنجا سخنرانی ایراد نمودم).و بعد از تمام این صحبتها تیجانی در صفحة ( 74 ـ 75 ) می گوید:(بقدری تعجب کردم که این کودک هوشیار[1]، هر چه می گوید از بر می گوید مانند یکی از ماها که سوره أی از قرآن، از حفظ است. . . . و با من مسلسل وار شروع به گفتگو کرد مانند یک استاد که با شاگردش می گوید و او را درس می آموزد. و خود را در برابرش ناتوان یافتم و آروز می کردم أی کاش با دوستم بیرون رفته بودم و با این کودک نمی ماندم زیرا. هیچیک از آنان سؤالی از من در فقه یا تاریخ نکرد مگر اینکه از پاسخگویی عاجز ماندم).به شیوخ الازهر افتخار می کند و از آنها سؤال می کند اما در برابر کودک نجف ناتوان است و فرار می کند و همة این صحبت ها از تیجانی بخاطر اینست که به ما بگوید کودک نجف از علماء الازهر عالم تر و دانشمند تر است.کسیکه به خودش و خوانندگانش احترام بگذارد چنین سخنی نمی گوید. این تیجانی خودش هنگامی که از علماء و کودک نجف آموزش گرفت چه شد؟ کذاب و دروغگویی از وی درست شد که تهمت می زند، دروغ می بافد، داستانهای خود ساخته میگوید و خواننده را اغفال می نماید.خوانندة بزرگوار، آنچه ما در صفحات این کتاب می آوریم برای شما دروغگویی، فریبکاری، ظلم، تجاوز، انحراف از روش علمی در طرح قضایا، نادانی و نیت زشت و بد این مرد را هویدا وآشکار می سازد جای چنین افرادی کنار دروازه، جای کفش محققین است، و از دور باید نظاره گر باشند بزودی پرده های دروغ و فریب برداشته خواهد شد.(2) او درصفحة (43) میگوید:(مگر نه خداوند در حدیث قدسی می فرماید: بنده ام اطاعتم کن تو را مانند خودم قرار می دهم که به هر چه بگویی (کن) انجام  پذیرد).این حدیث قدسی (به گمان تیجانی) را در جایی که احتمال وجود آن میرفت در کتابهای موضوعات (احادیث ساختگی) هم نیافتم این از گمراهیهای اندیشة صوفیانه ای است که تیجانی بر اساس آن پرورش یافته است.[1]   (کودکی در حوزه علمیه نجف)  -----------------------------------------------------------------------(3) و در صفحة (45 ـ 46 ) میگوید:(به منعم گفتم: اگر می دانستم شیعه ای هرگز با شما صحبت نمیکردم منعم گفت: چرا؟گفتم: برای اینکه شما مسلمان نیستید، زیرا علی بن ابی طالب را میپرستید و خوبان و میانه روهای شما که خدا -جل جلاله- را می پرستند رسالت و پیامبری حضرت محمد -صلی الله عَلیه و آله و سلم- را قبول ندارند و جبرئل را ناسزا می گویند و معتقدند که او به امانت الهی خیانت ورزید و به جای اینکه رسالت الهی را به علی برساند به محمد -صلی الله عَلیه و آله و سلم- رساند؟)سپس تیجانی می گوید: (من این معلومات را از کتب تاریخ مثل  (فجر الاسلام) ، (ضحی الاسلام) ، (ظهر الاسلام) احمد امین گرفته ام).این دروغی صریح و آشکار است و احمد امین چنین سخنانی در کتابهایش ذکر نکرده است. بله ما اعتقاد داریم که بعضی از شیعیان معتقد به الوهیت علی هستند و آنها سبئیه [1] هستند. ولی احمد امین در کتابهایش شیعه اثناعشری را ذکر کرده است و اعتقاد به الوهیت علی، عدم ایمان به رسالت محمد -صلی الله عَلیه و آله و سلم- و فحش دادن به جبرئل -علیه السلام- را به آنها نسبت نداده است. اما به آنها کفریات دیگری نسبت داده است.مثل اعتقاد به رجعت [2]، غیب دانستن ائمه [3]، زنده کردن مرده ها توسط ائمه[4] تحریف قرآن [5] و اعتقاد به مرتد شدن همة صحابه -رضی الله عنهم- بجز سه نفر[6] و غیر اینها از اموری که کفر واضح و آشکار هستند.(4) و در صفحة (46 ) می گوید: (این منعم شیعه مذهب گفت: خود احمد امین هم به زیارت عراق آمده بود ومن در میان استادانی بودم که در نجف با او ملاقات کردیم وهنگامیکه نسبت به سخنانش درمورد شیعیان به او اعتراض کردیم با پوزش گفت: متاسفانه من چیزی در مورد شما نمی دانستم و هرگز باشیعیان تماس نداشتم و این نخستین بار است که شیعیان را ملاقات می کنم.این دروغ و افتراء بر احمد امین است اگر این سخن صحیح باشد چرا احمد امین در کتابهایش از آن رجوع نکرده است علاوه بر این، او سخنانش را در مورد شیعه از کتابهای معتبر آنها نقل کرده است پس چگونه او میگوید که چیزی در مورد شیعه نمی داند؟احمد امین بعد از ذکر مهمترین اعتقادات شیعه، می گوید: این خلاصة دیدگاه تشیع نسبت به امام است که از معتبرترین کتابهای آنها گرفته شده است و اعتمادم در نقل این روایات بر سخنان خود ائمه است بدون اینکه شروح و حواشی در آن دخالتی داشته باشد [7].وچرا این سخنان را آقای تیجانی در همان زمان زندگی احمد امین مطرح نکرد تا از او در این مورد پرسیده شود؟ تازه کتابهای احمد امین، وجود دارند و در دسترس هستند و او از کتابهای شیعه نقل می کند، وی سخن کلینی را از کافی نقل می کند. و همچنین نهج البلاغه، اعیان الشیعه، حیات القلوب، بحار الانوار مجلسی، و قفة الزائرین مجلسی و کتابهای دیگر شیعه را بعنوان مرجع ذکر می کند. پس آیا کسی که این کتابها را بخواند و نقل خودش را به این کتابها نسبت دهد، می گوید من چیزی در مورد شیعه نمی دانم؟!--------------------------------------------------------------------------------[1]  آنها هم اکنون در ایران علی اللهی گفته می شوند و آنهایی که جبرئل -علیه السلام- را متهم به خیانت میکنند فرقه أی از شیعه بنام غرابیه هستند.[2] ضحی الاسلام 3/212                           [3] ظهر الاسلام 4/113[4]  ضحی الاسلام 3/219[5] ضحی الاسلام 3/217[6]  ضحی الاسلام 3/210[7] ضحی الاسلام 3/220-----------------------------------------------(5) تیجانی در صفحه (49) می گوید:نظرش را پسندیدم و در جای خلوتی رفتیم که من وضوء بگیرم و او را برای نماز خواندن جلو انداختم که آزمایشش کنم چگونه نماز می خواند و آنگاه خودم نماز را اعاده کنم).اگر این مطلب از تیجانی درست با شد دلیل برخیانت درونی، اهمیت ندادن به نماز و آگاهی قابل توجه وی در مورد تقیه است و مؤمنی که خوف خدا را در دل داشته باشد، جرأت انجام چنین کاری را ندارد بطوریکه نمازی بخواند که معتقد به بطلان آن باشد.و در صفحه (49 ـ50 ) تیجانی می گوید:که نماز مغرب را با برادرش منعم خوانده، (بعد به رستوران رفتیم و نماز عشاء را به امامت او خواندیم).نزد شیعه اوقات نماز سه تا هستند و آنها مغرب و عشاء را با هم جمع میکنند پس یا تیجانی کذاب و دروغگو است یا اینکه برادرش منعم با او از باب تقیه وارد شده و با او معامله به مثل نموده است.-------------------------------------------(6) و در صفحه (52) می گوید:(و اگر محمد -صلی الله عَلیه و آله و سلم- سرور و سالار پیامبران می باشد همانا عبد القادر سرور اولیاء است و پیامبر، او را بر تمام اولیاء مقدم دانسته و او است که گفته: و همة مردم هفت بارگرداگرد خانة خدا طواف می کنند و اما من، خانه گرداگرد خیمه ها و چادرهایم طواف می کند. و تلاش می کردم او را قانع سازم که شیخ عبدالقادر نزد برخی از مریدان و محبانش آشکار می آید و بیماریهایشان را درمان می کند و گره هایشان را می گشاید).این مطلب انحراف شدید تیجانی را قبل از شیعه شدنش آشکار می سازد (اگر در نوشته اش راستگو باشد) و ارتباط قوی بین تشیع و تصوف را برای ما اثبات و تأیید می کند و دلیلی است که تشیع و تصوف دو روی یک سکه هستند. نزد اهل سنت فرد معتقد به اینکه گیلانی یا غیر او، هر کس دیگر از بزرگان، آشکارا نزد بعضی از مریدان و دوستان خود می آید و مریضی آنها را معالجه و درمان می کند و اندوه و غم آنها را برطرف می کند، چنین فردی کافر شده و از دین اسلام خارج می شود.خداوند -جل جلاله- می فرماید: }لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ{.  (الرعد:14) «دعا و نیایش فقط شایسته خداوند است وکسانی که جز خداوند، دیگران را صدا میکنند، آنها به هیچ وجه ندایشان را اجابت نمی نمایند (و صدا کنندة غیر خداوند) مانند کسی است که دستهایش را باز کرده و میخواهد آب را به دهانش برساند وی هر گز نمی تواند آب را برساند و دعای کافران چیزی جز گمراهی و سرگردانی نیست».و خداوند می فرماید:}قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِنْ شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ وَلا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ{.(سبأ 22 -23) «بگو: کسانی را صدا کنید که بجز خدا می پندارید، آنها در آسمان و زمین به اندازة ذره أی مالک نیستند و در آسمانها و زمین هیچ مشارکتی ندارند و خداوند در میانشان یاوری ندارد و هیچ شفاعتی نزد خداوند مفید واقع نمی شود مگر شفاعت فردی که خداوند به وی اجازه دهد».آلوسی می فرماید: کلام خداوند، }إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَاباً{.  (الحج: 73): «آن کسانی را که بجز خداوند می خواهید هرگز نمی توانند مگسی را بیافرینند». اشاره به مذهب افراط کنندگان در مورد اولیاء خداوند -جل جلاله- دارد بطوریکه این افراد در مشکلات از اولیاء کمک می طلبند و از خداوند غافل می شوند، برای اولیاء نذر میکنند و فهمیده ترهای  آنها میگویند: اولیاء وسیلة رسیدن ما به خدا هستند، ما برای خدا نذر می کنیم و ثوابش را برای ولی قرار می دهیم. و بر خواننده پوشیده نیست که آنها در دعوای اولشان شبیه ترین مردم به بت پرستان اند که می گفتند: }مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى{. (الزمر: 3). «آنها را پرستش نمی کنیم مگر اینکه ما را به خداوند نزدیک نمایند».ابوبکر حنبلی میگوید: شرک بزرگ بر شش نوع است:صدا کردن غیر خداوند -جل جلاله- مثل انبیاء و اولیاء برای طلب رزق یا شفا دادن مرض یا چیزهای دیگر: زیرا خداوند -جل جلاله- می فرماید:}وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُکَ وَلا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ{ [1] (یونس: 106) «غیر از خداوند، چیزهایی را که به تو نفع وضرری نمی رسانند مخوان، اگر این کار را کردی، همانا از ستمکارانی».همچنین سخن اول عبدالقادر گیلانی: .  . (همة مردم اطراف بیت (کعبه) هفت بار طواف می کنند و بیت (کعبه) اطراف خیمه های من طواف میکند). سخنی کفر آمیز است. البته صدور این جمله از عبدالقادر گیلانی به ثبوت نرسید[1]  بیان الشرک ووسائله عند علماء الحنابلة د: محمد الخمیس ص (14)----------------------------(7) تیجانی در صفحة (56) میگوید:(ولی در حقیقت از تاریخ اسلام نه کم می دانستم و نه زیاد، زیرا معلمان و استادان همواره ما را از خواندن تاریخ منع می کردند و ادعا می کردند که این تاریخ سیاه وتاریکی است و هیچ فایده ای در خواندنش نیست).ریسمان دروغ چقدر کوتاه است، تیجانی در صفحة (23) کتابش گفت: (آنها از حماس، صراحت و اطلاعات زیاد من تعجب می کردند. و در فقره شمارة (3) متذکر شد: که کتابهای احمد امین را خوانده است. و متصف کردن تاریخ اسلام به تاریخی سیاه، دروغ ساخته و پرداختة شیعه است و بجز شیعه، کسی دیگر این سخن را نمی گوید حتی خاور شناسان اعتراف می کنند که در تاریخ اسلام عصرهای طلائی و درخشانی است بویژه عصر خلفای راشدین، و اگر اساتید تیجانی تاریخ درخشان مسلمانان را تاریخی سیاه وتاریک می خوانند وشیوخ ما سخنی غیر از این می گوید و این کتب دانشمندان ما  است که تاریخ گذشتگان صالح را می نویسد و به قلم می آورد و اگر هدف تیجانی تاریخ سیاه مثل تاریخ شیعه است این تاریخ ما نیست زیرا شیعه برای یک روز هم اسلام را یاری نکردند، سرزمینی را فتح نکردند و دشمنی را دفع ننمودند بلکه عکس آن صحیح و درست است جهاد آنها همیشه در زمان گذشته و عصر حاضر علیه اهل سنت بوده است.ما در گذشته برای آنها جهاد و تلاشی برای اسلام نمی بینیم و آنچه از آنها می دانیم عبارتند از:(1) همکاری با تاتار از طریق ابن علقمی و نصیر طوسی هنگامی که داخل بغداد شدند و فساد و تباهی آوردند [1].(2) همکاری آنها با نصاری در جنگهای صلیبی و باز کردن مرزها برای آنان[2].(3) هنگامی که ارتش عثمانیها توسط روس شکست خوردند جشن گرفتند و همیشه با عثمانیها در حال جنگ بسرمی بردند [3].(4) کشتن حاجیان و برداشتن و ربودن حجر الأسود و بردن آن به احساء [4].اما کارهای آنها در زمان حاضر عبارتند از:1) خمینی می گوید: راه قدس از عراق (کربلا) می گذرد و نصیر طوسی، کسی را که باعث قتل عام مردم بغداد در زمان تاتار گردید تعریف و تمجید میکند[5].(2) کشتن دعوتگران اهل سنت داخل ایران امثال احمد مفتی زاده و شاگردان او دکتر مظفریان و دیگران که تعداد آنها بسیار است [6].(3) کشتار صبرا و شاتیلا بدست حرکت شیعة أمل[7].(4) روایات و سخنان آنها در مورد آزاد ساختن بیت الحرام و مسجد نبوی[8] انفجارهای حرم[9].و بجز اینها، کارهای زیادی انجام دادند وکافی است که فقط گفته های (احقاقی حائری) را در مورد فتوحات اسلامی در سرزمین فارس بدانید. احقاقی میگوید: ضربه هایی که دو ملت بزرگ ایران و روم در نتیجة (حملة) مسلمانان خوردند وبرخوردی که از طرف عرب های بادیه نشینی که از روح اسلام خبر نداشتند، با آن مواجه شدند، در نفس شان گرایش و تاثیر منفی از عرب و شریعت آنها بجا گذاشت طبیعت ساکنان صحراء و انسانهای اوباش و خشن، و خرابی و ویرانی که به شهرهای زیبا و زمین های آباد شرق و غرب وارد ساختند و غارت های شهوت پرستان و آزمندان تشنه به ناموس و عفت، دو حکومت امپراطوری و بزرگ. . . . تا آخر[10]خوانندة گرامی! ‍‍ آیا در سخنان این احقاقی معاصر نمی اندیشی؟ کسیکه صحابه -رضی الله عنهم-، فاتحان سر زمین فارس را، سرزمینی که قلبش مشتاق آنست چون ملی گرا است چنین توصیف می کند که آنها عرب های صحرا نشین و اوباش، و شهوت پرست و تشنة عفت دختران فارس هستند و نمی دانم فارس آن زمان (زرتشتیان) چه عفتی داشتند که احقاقی برای آن عفت اشک می ریزد در حالی که آنها نکاح محارم را مباح می دانستند.آیا فرد مسلمان چنین سخنی می گوید؟ و همین علت اساسی بغض شیعه نسبت به عمر -رضی الله عنه- است زیرا عمر -رضی الله عنه- حکومت فارس را درهم شکست و بهمین علت شیعه فرزندان حسین را تجلیل کرده و به بزرگی توصیف می کنند زیرا  فارس ها، دائی های فرزندان حسین از همسر حضرت حسین، شهربانو دختر یزدگرد هستند[11].و همچنین سلمان فارسی -رضی الله عنه- را فقط از میان صحابه -رضی الله عنهم- تجلیل می کنند نه دیگران را، تا جائی که گفته اند به سلمان وحی میشد[12].همة اینها فقط بخاطر اینست که او فارسی است نه به خاطر چیزی دیگر. و به همین خاطر در کتابهایشان از علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- روایت می کنند که ایشان در مورد کسری فرمودند: خداوند -جل جلاله- او را از عذاب جهنم نجات داد و آتش بر او حرام است[13].--------------------------------------------------------------------------------[1] البدایة و النهایة (13/213 ـ 217 ، 283 ).[2] کتاب (الخیمینیة وریثة الحرکات الحاقدة و الافکار الفاسدة ص 73.[3]  کتاب (الاعتداءات الباطنیة علی المقدسات الاسلامیة) ص160.[4] بروتوکولات آیات قم ص 63.[5] الحکومة الاسلامیة تالیف خمینی ص142.[6] و جاء دور المجوس 1/478ـ ( این کتاب در گذشته نوشته شده است در سالهای اخیر شخصیات های زیادی از علماء اهل سنت را اعدام وترور کردند که بارزترین آنها عبارتند از مولوی عبدالملک ملا زاده شیخ محمد صالح ضیائی، دکتر احمد سیاد، شیخ محمد ربیعی، دکتر کاظمی، مولوی عبدالناصر جمشید زهی، قدرت الله جعفری، عبدالوهاب خوافی، فاروق فرساد، ناصر سبحانی و دهها تن دیگر و همچنان قتل و ترور علماء اهل سنت ادامه دارد. (مترجم ). [7] امل و المخیمات الفلسطینیة ص53 و بعد از آن.[8] بروتو کولات آیات قم صفحه 63 و بعد از آن.[9] سال (1987).[10] رسالة الإیمان ص (323).[11] بحار الانوار (45/329).[12] ) رجال الکشی (21).[13] بحارالانوار (41/14).------------------------------------------(8) در صفحة (61) تیجانی می گوید:(که آنجا غیرت وهابیت در من به جوش آمد که فوراً به دکتر گفتم: پس تو ای حضرت دکتر وهابی هستی زیرا آنها هم مانند تو معتقد به وجود اولیای الهی نیستند).(1) تیجانی اهل سنت را برای تمسخر و عیبجوئی وهابی می نامد, اهل سنت خود را وهابی نام نگذاشته اند اگر چه این اسم ـ به خودی خود ـ شرف و افتخار آنها است اهل سنت متبع و پیرو سلف هستند، مبتدع نیستند[1].(2) تیجانی میگوید: (آنها معتقدند که اولیائی وجود ندارد).این دروغ صریحی است بحمد الله کتب اهل سنت همه جا صدا میکنند و می گویند: این ادعا دروغ است.امام محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان تمیمی در کتابش (کشف الشبهات) می فرماید: دوستی اولیاء و پیروی از آنها و اعتراف به کرامات آنها بر تو واجب است و بجز مبتدعات و گمراهان، کسی کرامات آنها را انکار نمیکند و دین خداوند -جل جلاله- دین وسط بین دو طرف (افراط وتفریط) است[2].ای کاش تیجانی یکی از کتابهای کسانی که آنها را وهابی می نامد ذکر میکرد که آنها در این کتاب چنین ادعائی کرده اند. خداوند -جل جلاله- دروغگویان را لعنت کند. آنچه علماء اهل سنت آنرا انکار میکنند یاوه گویی های تیجانی است که در مورد عبد القادر گیلانی در فقره شماره (6) متذکر شد.ألم ترأن الحق تلقاه أبلجا         وأنک تلقی باطل القول لجلجا(آیا نمی بینی که حق واضح و آشکار نزد تو آمد و تو با شک و تردید به استقبال باطل می روی).--------------------------------------------------------------------------------[1] وهابیت، نسبت به سوی محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان تمیمی است وی سال 1115 در عینیه متولد شد و برای فراگیری علم به حجاز، شام و بصره سفر کرد دعوت او به سوی توحید و دوری از شرک و بدعات بود وی آستین هایش را بالا زد و با دلیل بحث و مجادله میکرد، پیرو دلیل بود در نتیجه دارای اتباع و پیروانی گردید که او را کمک کردند و دعوت او را منتشرنمودند، دشمنان او را متهم به کفر، حلال کردن محارم و امور زشت دیگر نمودند. انسان منصف باید کتابها و تالیفات وی را بخواند تا روش و دعوت او را بشناسد و از مشهور ترین کتابهای او میتوان کتاب التوحید، کشف الشبهات و مختصر السیرة و کتب دیگرکه تعداد آنها زیاد است را نام برد. و به کسانی که به روش او در دعوت بسوی دین صحیح حرکت کردند، وهابی گفته شد اما گروهی که راه محمد بن عبدالوهاب را دنبال کنند و خودشان را وهابی بنامند وجود خارجی ندارد. وی سال 1206  دنیا را وداع گفت.  [2]  کشف الشبهات ـ الفصل العاشر ص 111 ضمن کتاب الطریق الی الجنة.--------------------------------(9) در صفحه (63 ـ24 ) تیجانی می گوید:ما اهل سنت و جماعت معتقدیم که او (پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم-) تنها در تبلیغ قرآن معصوم است.چه کسی نمایندگی اهل سنت و جماعت را به تو داد تا با زبان آنها صحبت کنی؟ نه، سوگند به خداوند -عزوجل-, نه قبل از شیعه شدن از اهل سنت بودی و نه بعد از شیعه شدن از اهل سنت  هستی[1].ما این حق را داریم که از تیجانی بخواهیم تا برای ما مرجعی را که این سخن اهل سنت را از آن گرفته است، ذکر کند.اعتقاد اهل سنت و جماعت در مورد عصمت اینست که پیامبر -صلی الله عَلیه و آله و سلم- در تبلیغ معصوم هستند چه این تبلیغ در کتابها باشد و چه در چیز دیگری، چنانچه بعنوان مثال رسول خدا محمد -صلی الله عَلیه و آله و سلم- در تبلیغ  قرآن و سنت معصوم است.}وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى.{  (النجم 3-4)«یعنی پیامبر خدا از هوی و هوس صحبت نمی کند بلکه صحبت او وحیی است که از طرف خداوند به او وحی می شود».پس قرآن وسنت هر دو وحی هستند وفرق بین قرآن وسنت اینست که قرآن کلام خدا است و سنت کلام رسول خدا -صلی الله عَلیه و آله و سلم- است و فرقهای دیگری وجود دارد که اینجا مجال ذکر آنها نیست.پس اهل سنت معتقد به عصمت پیامبر -صلی الله عَلیه و آله و سلم- در تبلیغ هستند، تبلیغ قرآن یا سنت باشد، فرقی نمیکند همچنین معتقد به عصمت رسول خدا -صلی الله عَلیه و آله و سلم- و پیامبران دیگر از گناهان کبیره و امور خلاف مروت هستند و در مورد عصمت پیامبر -صلی الله عَلیه و آله و سلم- از گناهان صغیره اختلاف نظر دارند و صحیح این است که گناهان صغیره از پیامبر سر میزند اما به دلائل زیر بر این گناهان ثابت نیماند: خداوند می فرماید:}  (1)وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى{. (طـه: 121)«آدم پرورد گارش را نافرمانی کرد در نتیجه راه را گم کرد».و دربارة پیامبر صلی الله عَلیه و آله و سلم می فرماید:(2)  }یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ{.   (التحریم: 1)«ای پیامبر چرا آنچه خداوند برایت حلال کرده حرام می کنی»؟و در بارة رسول خدا  -صلی الله علیه وآله وسلم- می فرماید:(3) } عَبَسَ وَتَوَلَّى أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى{.  (عبس: 2-1) .«چهره درهم کشید و روی گرانی کرد هنگامیکه فرد نابینا آمد»(4)  و در بارهء حضرت موسی -علیه السلام- می فرماید:}وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ  .{(لأعراف: 150)«الواح (صفحاتی که در آنها تورات نوشته شده بود) را انداخت و سر برادرش را گرفت و به طرف خودش می کشید». (5) و می فرماید:          }مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَى.{   (الأنفال: 67)«پیامبر نمی تواند اسیر داشته باشد. . . .»(6) و می فرماید:          }وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ{.  (الأحزاب: 37)«و از مردم می ترسی و خداوند مستحق تر است که از او بترسی».(7) و می فرماید:   }فَلَوْلا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ  .{(الصافات: 144-143)   «اگر او (یعنی حضرت یونس  -علیه السلام-) تسبیح نمی گفت در شکم ماهی تا روز قیامت باقی می ماند».(8) و می فرماید:}وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعاً وَأَنَابَ{.  (صّ: 24)«داود دانست که ما او را آزمایش کردیم پس از پرودگارش مغفرت خواست و به رکوع افتاد و انابت و رجوع نمود».(9) و می فرماید:          }عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ{.  (التوبة: 43)«خداوند از تو گذشت نمود چرا به آنها اجازه دادی»؟ (10) و می فرماید:}قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ.{   (هود:46)«خداوند گفت: أی نوح او از اهل تو نیست زیرا نیکوکار نیست آنچه به آن علم نداری از من سؤال نکن من تو را نصیحت میکنم از اینکه از نادانان باشی».قاضی عیاض می گوید: مسلمانان اجماع نموده اند، پیامبران از فواحش و گناهان کبیره ای که باعث هلاکت می شوند معصوم اند. و همچنین هیچ اختلافی نیست در اینکه پیامبران از کتمان رسالت و کوتاهی در تبلیغ معصوم اند.اما گروهی از سلف و غیر سلف سرزدن گناهان صغیره را از انبیاء جائز دانسته اند و گروهی دیگر از محققین و متکلمین معتقد به عصمت انبیاء از گناهان صغیره هستند همانطوریکه از گناهان کبیره معصومند. و بعضی از ائمة ما میگویند: بنابر هر دو قول، در این اختلافی نیست که آنها از تکرار و کثرت گناهان صغیره معصومند و همچنین از انجام صغیره ای که حشمت آنها را از بین ببرد و مروت آنها را ساقط نماید و باعث تحقیر شود معصومند. اینها مسائلی هستند که انبیاء از آنها معصومند و بر این مطلب اجماع شده است [2].و همچنین می گوید: ای خواننده! برای تو با آنچه ما  گفتیم حق واضح و آشکار گردید که پیامبر -صلی الله عَلیه و آله و سلم- از جهل به خداوند -جل جلاله- و صفات آن معصوم است و همچنین معصوم است از اینکه حالتی داشته باشد که با علم اجمالی در مورد ذات و صفات خداوند -جل جلاله- منافات داشته باشد این عصمت بعد از نبوت با عقل و اجماع ثابت است و قبل از نبوت با دلائل سمعی و نقلی ثابت است و همچنین بطور قطعی عقلاً و شرعاً معصوم است  از اینکه چیزی از امور شرع را بیان نماید یا  از امور وحی از طرف خدا -جل جلاله- تبلیغ نماید و آن را نداند و از اموری مثل دروغ و وعده خلافی عمدی و غیر عمدی از هنگامی که خداوند او را به رسالت و نبوت انتخاب نموده، معصوم است و این امور باشرع و اجماع و برهان و دلیل بر وی محال است و پیامبر، از این امور، قبل از نبوت هم بطور قطعی پاک و مبرا است و از گناهان کبیره با اجماع پاک است و تحقیق اینست که از گناهان صغیره هم پاک است. و از ادامة سهو، غفلت و استمرار خطأ و فراموشی در آنچه برای امت تشریع کرده است پاک و مبراست و همچنین پیامبر در تمام حالات اعم از خوشنودی، خشم، جدیت و شوخی معصوم است [3].--------------------------------------------------------------------------------[1] آنطور که در کتابش ( اهل سنت واقعی ) ادعا می کند وبزودی پاسخ به آن در همین کتاب خواهد آمد.[2]  مختصر از کتاب الشفاء (2|784). [3] الشفاء (2/848----------------------------------------(10) در صفحه (65 ـ 66) تیجانی می گوید:(منعم به من گفت: آیا تفسیر این آیه شریفه را خوانده ای که می فرماید:}إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً{.  (الأحزاب: 56) «همانا خداوند و فرشتگان بر پیامبر صلوات می فرستند، پس أی مؤمنان بر او صلوات بفرستید و سلام کنید سلام تمام وکامل».مفسرین شیعه وسنی متفق القول اند که اصحابی که این آیه در بارة آنها نازل شد، خدمت حضرت رسول -صلی الله عَلیه و آله و سلم- رسیده عرض کردند ای رسول خدا فهمیدیم بر تو چگونه سلام کنیم ولی نفهمیدیم چگونه بر تو درود و صلوات بفرستیم؟ حضرت فرمودند:بگویید: (اللهم صل على محمد وآل محمد کما صلیت على إبراهیم وآل إبراهیم فی العالمین إنک حمید مجید) و هرگز بر من صلوات منقطع و ناقص نفرستید. عرض کردند: یا رسول الله ! صلوات ناقص چیست؟ فرمود: اینکه بگویید (اللهم صل علی محمد) و آنگاه سکوت کنید و همانا خداوند کامل است و جز کامل را دوست ندارد.رسول خدا -صلی الله عَلیه و آله و سلم- راست و درست فرموده است:«اذالم تستح فاصنع ما شئت». (چون حیا را کنار گذاشتی هر چه می خواهی بکن)[1]الله اکبر،  }کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً.{  (الکهف: 5)«سخن بزرگی از دهانهایشان بیرون میشود و بجز دروغ، چیزی نمی گویند».آیا مفسرین اهل سنت برای حدیث دروغین اجماع کرده اند؟ و جای تعجب است که تیجانی در حاشیه این حدیث، را به تفسیر ابن اثیر! نسبت داده است و ما اسم چنین تفسیری را نشنیده ایم و علمایی که  زندگینامة ابن اثیر را  نوشته اند برای او کتاب تفسیری ذکر نکرده اند.جرأت تیجانی بر دروغ گفتن چقدر زیاد است! به کتب تفسیر مراجعه کردم هیچ کدام از مفسرین این حدیث را با این لفظی که تیجانی نقل کرده است، نیاورده اند و حدیث صحیح از قول صحابه -رضی الله عنهم-: از (می دانیم چگونه سلام کنیم) شروع می شود و تا (انک حمید مجید) به پایان می رسد.اما ذکر (درود دم بریده) از دروغ های تیجانی است و مفسرینی که من به کتابهایشان مراجعه کردم یعنی: طبری، ابن کثیر، ابن العربی، قرطبی، نسفی، شوکانی، ابن جوزی، ابن تیمیه [2]، ابن عطیه، نسائی و سیوطی، هیچکدام این حدیث را ذکر نکرده اند.پس چگونه تیجانی به خودش اجازه می دهد که بگوید: مفسرین شیعه وسنی متفق القول اند؟ سخاوی میگوید: از پیامبر خدا -صلی الله عَلیه و آله و سلم- مطلبی روایت شده است که من بر سند آن دست نیافتم: برمن دم بریده درود نخوانید گفتند: درود دم بریده چیست؟ (اللهم صل علی محمد) میگویید و ساکت می شوید بلکه (اللهم صل علی محمد وآل محمد) بگویید این حدیث را أبوسعد در شرف المصطفی آورده است[3]. این حدیث آنطور که سخاوی می گوید، سند ندارد در حالی که این دروغگو (تیجانی) جرأت می کند و می گوید: (مفسرین اجماع کرده اند) آیا دروغی برتر از این هم هست؟اگر کسی بگوید این سخن منعم است و سخن تیجانی نیست میگوئیم تیجانی سخن او را تایید کرده بلکه بعنوان شاهد و دلیل در کتابش نقل کرده است.--------------------------------------------------------------------------------[1] صحیح بخاری شماره (3483). [2] ابن تیمیه کتابی بنام دقائق التفسیر دارد.[3]  القول البدیع سخاوی ص46 کتاب شرف المصطفی را نمی شناسم واز بعض از علماء پرسیدم آن را نشناختند شاید بصورت خطی وجود دارد ومؤلف او هم فرد معروفی نیست.-------------------------(11) در صفحة (74) تیجانی می گوید:(ما غیر از مذاهب چهارگانه، مذهب دیگری نمیشناسیم و غیر از آنها را داخل اسلام نمی دانیم!)این سخن تیجانی را فقط فرد دروغگو یا نادان می گوید و این دو صفت هر یک از دیگری زشت تر است هیچیک از علمای مسلمین نگفته اند که در اسلام فقط مذاهب چهارگانه هستند. آنچه وجود دارد، اینست که این ائمه دارای پیروانی شدند و پیروان آنها، مذاهب و اندیشة شان را تبلیغ و منتشر کردند و هیچکدام از ائمه اربعه به مردم دستور ندادند تا مردم از آنها پیروی نمایند و هیچیک از آنها نگفتند که حق فقط با اوست بلکه به مردم دستور دادند تا از حق هر کجا که باشد پیروی نمایند و از تقلید بدون علم منع میکردند.امام ابو حنیفه -رحمه الله- می گوید:(برای هیچکس جائز نیست که به قول ما فتوی دهد تا زمانیکه نمیداند ما از کجاآنرا گرفته ایم.)امام شافعی رحمه الله می گوید:(حدیث صحیح مذهب من است.)و همچنین این سخن و امثال این از امام احمد رحمه الله هم مشهور و معروف است.[1] ومذاهب دیگری مثل مذهب ثوری، اوزاعی، ابوثور، مذهب ظاهری و مذاهب بسیار دیگری وجود دارد.در اینجا از تیجانی باید پرسید که مذهب ابو بکر، عمر، عثمان علی وصحابة دیگر -رضوان الله علیهم أجمعین- قبل از ظهور این مذاهب، چه بوده است؟و حقیقت اینست که چنین یاوه ای فقط از دهان تیجانی و نادانانی امثال او هنگامی که سنی خوانده می شد یا دروغگویانی امثال او هنگامی که شیعه شد، بیرون می آید.--------------------------------------------------------------------------------[1] -  صفة صلاة النبی ألبانی (54 ـ55 ).--------------------------------------------------(12) و در صفحه (74 ) می گوید:(او گفت: آیا نمی دانی که ابو حنیفه شاگرد امام جعفر صادق است؟ و در این باره ابوحنیفه می گوید: ( اگر آن دوسال نبود (دوسالی که در محضر امام صادق درس خوانده است) نعمان هلاک می شد. . . . . و مالک از ابو حنیفه فرا گرفته است).این از دورغ های بی پایان شیعه است. ابوحنیفه -رحمه الله- از شاگردان جعفر صادق -رحمه الله- نیست و مالک -رحمه الله- هم از شاگردان ابوحنیفه -رحمه الله-  نیست. این مطلب را تیجانی از کتب شیعه گرفته است انطاکی نیز همین حرف را زده است [1].ابو حنیفه -رحمه الله- نزد حماد بن ابی سلیمان درس خوانده است و درس خواندن او نزد جعفر صادق ثابت نیست بلکه از هم سن وسالان او بود و هر دوی آنها سال 80 هجری متولد شدند.ابو حنیفه -رحمه الله- از جعفر -رحمه الله- فقط یک حدیث یا دو حدیث روایت کرده است. اما سخن تیجانی که: (مالک از ابو حنیفه فراگرفته)، و سخن انطاکی که: (مالک علم را از ابو حنیفه گرفته است). جوابش اینست که جعفر بن محمد نزد مالک چندان مورد اعتماد نبود بلکه مالک از او روایت نمیکرد تا وقتیکه شخص دیگری در روایت با او نبود (یعنی تنها به قول او اعتماد نمیکرد)[2].--------------------------------------------------------------------------------[1]  لماذا اخترت مذهب الشیعة، انطاکی ص (2)[2] این مطلب در کتب رجال مثل تهذیب، الجرح والتعدیل والمیزان، در زندگینامه، جعفر صادق آمده است.------------------------------------(13) تیجانی در صفحه (77) می گوید:(منعم گفت: آیا می دانی که تمام گروههای اسلامی صرف نظر از اختلاف مذاهب شان در مورد قرآن کریم اتفاق نظر دارند).اگر هدف تو از فرقه های اسلامی، فرقه هایی است که همچنان بر اسلام هستند، سخن تو راست و درست است اما فرقه هایی که منسوب به اسلام اند و اسلام از آنها بیزار و بری است این فرقه ها با ما بر قرآن کریم اتفاق نظر ندارند.و فرقة شیعة اثنا عشریه که منعم و تیجانی و دیگران به آن منسوب اند معتقد به محفوظ بودن قرآن نیستند بلکه جمعی از علمای آنها اجماع شیعة اثنا عشریه را بر تحریف قرآن نقل کرده اند و این بحثی طولانی است که جای آن اینجا نیست اما اشکالی ندارد که بعضی از علماء شیعه معتقد به تحریف قرآن را ذکر کنیم:(1)ابو الحسن فتونی می گوید: بدان! واقعیتی که جای هیچ گریزی از آن نیست، بر اساس اخبار متواتر زیر و احادیث دیگر، اینست که در این قرآن بعد از رسول خدا  -صلی الله علیه وآله وسلم- تغییراتی رخ داده است و کسانی که بعد از او، قرآن را جمع کرده اند بسیاری از کلمات و آیات را انداخته اند (حذف کرده اند) و ممکن است که بگوییم این مطالب از ضروریات مذهب تشیع بوده است [1].(2) عدنان بحرانی می گوید: اعتقاد به تحریف و تغییر از مسلمات است و این اجماع فرقه حقة (شیعه اثنا عشریه) است و این مطلب از ضروریات مذهب آنها است[2].(3) ابو القاسم، علی کوفی می گوید: اهل نقل و اثر، خاص و عام اجماع کرده اند که قرانی که در دست مردم است، این همة قرآن نیست[3].(4) مفید می گوید: اخباری که از أئمة هدای آل محمد بطور مستفیض و آشکار آمده است که در قرآن اختلاف وجود دارد و بعضی از ستمگران از قرآن حذف کرده و در آن نقص ایجاد نموده اند[4].(5) آیا هنوز تیجانی و منعم می گویند: فرقه های اسلامی بر قرآن اتفاق نظر دارند؟ بله، یک راه دارد و آن اینکه آنها، طائفة اثنی عشری خودشان را تکفیر نمایند.--------------------------------------------------------------------------------[1] مرآة الانوار ـ المقدمة الثانیة 36.                   [2] مشارق الشموس الدریة 126.[3] فصل الخطاب 27.[4] أوائل المقالات 9============================(14) تیجانی در صفحة (79) می گوید:(خوئی گفت: مسلمانان همه برادرند، چه شیعه و چه سنی، و همه خدا را می پرستند و به او شرک نمی ورزند. قرآن شان یکی، پیامبر شان یکی و قبلة شان هم یکی است و شیعه وسنی هیچ اختلافی، هم ندارند جز در مسائل فقهی).نعمت الله جزائری میگوید: ما با اهل سنت نه در مورد خدا، نه پیامبر و نه امام یکی هستیم زیرا پروردگاری که پیامبر او محمد است و خلیفة او ابوبکر است، آن پروردگار، پروردگار ما نیست و آن پیامبر، پیامبر ما نیست [1].کاشانی می گوید: کسیکه امامت یکی از آنها (ائمه دوازده گانه) را انکار کند او مانند کسی است که نبوت همة پیامبران را انکار نموده است [2].مامقانی می گوید: آخرین چیزی که از اخبار بدست می آید، نافذ شدن حکم کافر و مشرک در آخرت بر هر کسی است که اثناعشری نباشد [3].بلکه خود تیجانی در سخنرانی خود در لندن ـ نوار های او وجود دارد ـ می گوید: (خدایی که راضی است که خلیفة بعد از پیامبرش، ابوبکر باشد، چنین پروردگاری نمیخواهیم) کدام سخن را باور کنیم؟کسی که می خواهد بیشتر شناخت پیدا کند به کتاب (حقیقة الشیعة) تألیف عبدالله موصلی -رحمه الله- مراجعه کند.--------------------------------------------------------------------------------[1] الأنوار النعمانیة. [2] منهاج النجاة (48).[3] تنقیح المقال 1 / 208.=============================(15) تیجانی در صفحة (90) می گوید:(آنگاه از این تربتی که بر آن سجده میکنند و آنرا (تربت حسنیی) می نامند، پرسیدم (یعنی از باقر صدر) پاسخ داد: قبل از هر چیز باید بدانیم که ما بر خاک سجده می کنیم و هرگز برای خاک سجده نمی کنیم. و آنچه نزد ما و اهل سنت ثابت شده، این است که سجود بر غیر اینها درست نیست.این دروغ بر اهل سنت است امام ابن قدامه می گوید:[1] (ولاتجب مباشرة المصلى بشىء من هذه الأعضاء)(واجب نیست که هیچ کدام از این اعضاء مستقیم با خاک تماسی داشته باشد).قاضی (عیاض) می گوید: اگر بر پیچ عمامه اش یا آستیش و یا دامنش سجده کند، نماز طبق یک روایت صحیح است و این مذهب مالک و ابو حنیفه است.و ما تعظیم این خاک را توسط شیعه عملی منکر می دانیم، آنها در این زمینه احادیثی دروغین از ائمه اهل بیت روایت کرده اند و رسول خدا -صلی الله عَلیه و آله و سلم- حضرت علی و حضرت حسن -رضی الله عنهم- نزد اهل سنت و شیعه از حسین -رضی الله عنه- افضل ترند، با وجود این، تربت آنها نزد شیعه مثل تربت حسین -رضی الله عنه- تعظیم نمی شود.ای کاش مسئله همینجا با سجده بر خاک، آنطور که باقر صدر می گوید تمام می شد بلکه این مسئله از اینهم گذشته و به تقدیس این خاک رسیده است.موسی موسوی می گوید: (بسیاری از کسانی که بر این خاک سجده می کنند، آنرا می بوسند و به آن تبرک می جویند و بعضی اوقات، اندکی از خاک کربلا را برای شفا می خورند ‍‍‍‍و نمی دانم این بدعت کی وارد صفوف شیعه شده است، رسول خدا -صلی الله عَلیه و آله و سلم- هرگز بر خاک کربلا سجده نکرد،) امام علی و ائمة  بعد  از  او -رضی الله عنهم-  هرگز بر چیزی که اسمش خاک کربلا باشد، سجده نکرده اند[2] این گواهی دانشمند شیعه بر اوضاع شیعه است.و این از اعتقادات شیعه است که خاک حسین ضامن شفای انواع و اقسام مریضی ها و بیماریها است و با این اعتقاد با کلام خدا -جل جلاله- مخالفت می کنند:}وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ.{  (الأنعام: 17)«اگر خداوند ضرری بتو برساند کسی بجز خداوند نمیتواند آنرا بر طرف نماید».}أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوء{. (النمل: 62)«چه کسی انسان مضطر را هنگامی که او را بخواند، اجابت میکند و بدی را برطرف میکند»؟}وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ{.  (الشعراء:80) «و چون مریض شوم او (خداوند) مرا شفا دهد».در نتیجه تشیع با این اعتقاد شان که این خاک دواء و شفاء است با مشرکین در اینکه سنگهایشان نفع و ضرر می رساند، مشابهت پیدا می کنند و اینک نمونه ای از روایات آنها در مورد تربت حسین -رضی الله عنه-:(1)   به جعفر صادق -رحمه الله- نسبت می دهند که ایشان فرموده است: خاک قبر حسین هر بیمار را شفا می دهد و هنگام خوردن، بگو: (بسم الله وبالله اجعله رزقأ واسعاً وعلماً نافعاً وشفاءً من کل داء) [3].(به نام خدا و به خدا، پروردگارا ‍این خاک را رزق فراوان، علم نافع و شفای هر بیمار بگردان.(2)  به محمد باقر -رحمه الله- نسبت می دهند که ایشان فرموده است: خاک قبر حسین -رضی الله عنه- شفاء هر بیماری است و امان هر ترسی است و آن برای هر چیزی که بخاطر آن گرفته شود، مفید است [4].(3)  و روایات بسیار دیگری وجود دارد که مجلسی در کتابش (بحار الأنوار) باب کاملی برای این روایات قرار داده است [5].--------------------------------------------------------------------------------[1] المغنی 1/305.[2] الشیعة والتصحیح 115 (این کتاب به فارسی ترجمه شده است).[3] بحار الانوار 98/129.[4] بحار الأنوار 98/ 131.     [5] بحار الأنوار 98/118.======================(16) تیجانی در صفحة (92) می گوید:(و باقر صدر گفت: و اینکه اولیاء و ائمه را دعا میکنند به این خاطر است که وسیله ای نزد خدا باشند و این هرگز شرک نیست و مسلمانان چه شیعه چه سنی از زمان حضرت رسول تا امروز، بر این امر اتفاق عقیده دارند، به استثنای وهابیت و علمای سعودی ـ همانگونه که یاد آور شدی ـ و اینها با مذهب جدیدشان که در این قرن پیدا شد، مخالفت با اجماع مسلمین میکنند و با این اعتقاد بود که میان مسلمین فتنه انگیزی کردند و خون مسلمانان را مباح دانستند و آنها را تکفیر نمودند. این تیمیه می فرماید: کسانی که پیامبران و صالحین را بعد از مرگ آنها در کنار قبور شان یا جاهای دیگر صدا میکنند جزء  مشرکینی هستند که غیر خدا را صدا میکنند، مانند کسانی که ستارگان را صدا میکنند مانند کسانی که فرشتگان و پیامبران را ارباب قرار داده اند. خداوند می فرماید:}مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِنْ   دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ * وَلا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَالنَّبِیِّینَ أَرْبَاباً أَیَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.{ (آل عمران: 79-80)«برای بشرمناسب نیست که خداوند به او کتاب، حکم و نبوت بدهد سپس به مردم بگوید بجز خداوند، بندگان من شوید بلکه به مردم می گوید: باکتابی که آموخته اید و یاد داده اید و درسی که خوانده اید، مردمی خدایی و ربانی باشید و به شما دستور نمی دهد که فرشتگان و پیامبران را به خدایی بگیرید آیا شما را دستور به کفر می دهد بعد از اینکه مسلمان شده اید».و خداوند می فرماید:}قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَلا تَحْوِیلاً أُولَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً{.   (الاسراء: 57-58) «ای پیامبر به مشرکین بگو، افرادی را که بجز خداوند، شایسته می دانید، صدا کنید آنها توانایی دفع ضرر و زیان را از شما ندارند و نمی توانند وضعیت شما را تغییر دهند: آن کسانی را که مشرکین آنها را صدا می کنند آنها خودشان برای تقرب به پروردگار عبادات را وسیله قرار می دهند و امید وار به رحمت خداوند و از عذاب او هراسناکند زیرا از عذاب خداوند باید پرهیز کرد».و خداوند می فرماید:}وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ.{   (الزمر: 3)«کسانیکه بجز خداوند، افراد دیگر را ولی و دوست گرفته اند ومی گویند ما آنها را عبادت نمیکنیم مگر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت در آنچه آنها اختلاف کرده اند فیصله خواهد کرد و خداوند دروغگوی کفر پیشه را هدایت نمی کند».و خداوند می فرماید:}قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِنْ شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیر وَلا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَه{ُ. (سـبأ: 22-23)«أی پیامبر به مشرکان بگو: کسانی را که بجز خداوند، معبود می پندارید آنها به اندازة یک ذره از آسمان و زمین را مالک نیستند و در آسمان و زمین هیچ گونه مشارکتی ندارند و هیچ کدام از آنها یار و یاور خدا وند (در خلقت ) نبوده است.»و خداوند می فرماید: }وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرٍُّ

نظرات 5 + ارسال نظر
سنی پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:47 ب.ظ http://www.sunnijam.blogfa.com

چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) جانشینی برنگزید؟

یکی از ایرادهای بزعم ایشان، مهم این است که می گویند: « چگونه می توان پذیرفت که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در امری چنین مهم سکوت کرده باشند و امت را مانند رمه ای بی چوپان بحال خود وا گذارند. این یک اصل غیر قابل بحث پیش ایشان است که هرگز کره زمین از حجت خدا خالی نمی شود پس می گویند محال بود که پس از مرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این قانون دستخوش تغییر شود».
آنها به استدلال زیاد چنگ می زنند و آنرا از براهین قوی خود بحساب میآورند اما باز بر اساس فرمولی که داریم این نقطه نظر را نیز محک می زنیم تا ببینیم که آیا خالی از تناقص است یانه؟متأسفانه دراینجا نیز علماء شیعه دچار تناقص گوئی شده اند. از یک سو می گویند دنیا از حجت خالی نمی شود و زمین بدون رهبری نمی ماند و محال است که امر مهم جانیشنی پیامبر مسکوت گذارده شده باشد و از طرف دیگر ما عملأ می بینیم که امروز جهان حتی در نزد خود آنان از حجت خالی است و مسئله جانشینی پیامبر لا ینحل مانده است چطور دقت کنید به عرایضم!: علماء شیعه می گویند خدا (جل جلاله) حضرت علی و بعد امام حسن و بعد امام حسین بعد امام سجاد و الی آخرتا مهدی 12 امام را به جانشینی پیامبر برگزید می گوییم بسیار خوب از آخری می پرسیم:
امام مهدی حالا کجاست؟
من نوعی را چرا خدا بدون رهبر گذاشته است؟
اگر از عدالت خدا بدور بود که امت محمد را بدون رهبر رها کند از عدل او بس دورتر خواهد بود که مرا و امثال مرا و شما را که از زمان پیامبر خیلی فاصله داریم بدون رهبر رها کند می گویید ( رها نکرده و رهبر ما مهدی است که حی و حاضراست ) باز می پرسیم ( خوب کجاست که من از او بپرسم که حق با کیست؟ ) شما در جواب من ای برادران اهل تشیع چه می گوئید مگرنمی گویید که او پشت پرده غیب پنهان است و دسترسی به او ممکن نیست و باید به قرآن و احادیث ائمه و پیامبر مراجعه کرد خوب پدر آمرزیده ها پس باز به حرف ما رسیدید. مهدی از میان شما به پشت پرده غیب رفت و جانشینی نگذاشت و شما را بی رهبر گذاشت شما این حق را به مهدی میدهید از عدالت خدا هم بدور نمی دانید خوب پس چرا وقتی می گوئیم پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) جانشینی برنگزید و قرآن و سنت را برای ما گذاشت ناراحت می شوید و آبرو درهم می کشید؟
اول شما برای مهدی نایب درست کردید و 70 سال که عمر یک آدم است مردم را سرگرم کردید و چون زمینه را برای ظهورش آماده ندیدید عمرش را طولانی کردید و نایب را هم مردود دانستید و بالاخره واضح است که امروز من بدون رهبر هستم شما خواننده هم بدون رهبر هستید ولازم است که خودمان بنشینیم و رهبر خویش را برگزینیم و انتخاب رهبر را در پرتو هدایتهای قرآن و سنت انجام دهیم همانطورکه برادران اهل تشیع انکار را می کنند و کردند اول خمینی را انتخاب کردند نمایندگان خبرگان را انتخاب کردند اگر مهدی زنده و اوامرش ظاهر باشد که دیگر نیازی به انتخاب نیست وقتی رهبر الهی درمیان ما باشد ما دیگر کی هستیم که رهبر انتخاب کنیم وقتی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) درمیانه صحابه بود کسی انتخاب نمی دانست یعنی چه. هیچکس نمی آمد امیر لشکر را خودش انتخاب کند همه اینها به امر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را هم مردم انتخاب نکرده بودند این واضح است. او پیامبر و برگزیده الله (جل جلاله) بود خوب حالا که ما به خود حق انتخاب رهبر را میدهیم چرا به صحابه نمی دهیم؟ این مثل لقمه از پشت گردن خوردن است پس از هزار و یک دلیل آخر می رسند به حرف ما. جای خنده دار قضیه اینجاست که در کشور ایران وقتی خمینی مرد کسی را به جانشینی خود انتخاب نکرد و شاید خواست خدا بود که اینطور شود از یک طرف منتظری را برکنار کرده بود و از طرف دیگر جانشین رسمی نداشت و بعد بزرگان ایران آمدند و یک رهبر جدید برگزیدند که نامش خامنه ای است. خامنه ای حکم رهبری خود را نه از خدا گرفت ونه از مهدی و نه حتی از رهبری قبلی. خوب آدمهای حسابی آن چیزی را که غیر ممکن میدانستید و میگفتید محال است پیامبر انجام دهد رهبر شما و رئیس نظام شما انجام داد.
می گویند: اگر خمینی جانشینی انتخاب نکرد برای این بود که قانون اساسی وجود داشت مجلس خبرگان بود و در سایه دستورات آن رهبر انتخاب می شد که شد. در جواب می گوییم ( یعنی قانون اساسی شما از قرآن دقیق تر بود در قرآن آمده که مسلمانها امور خود را با شوری اداره کنند و بر اساس آن دستور، مردم در امر خلافت شوری کردند و اکثریت قریب به اتفاق بر حضرت ابوبکر متفق شدند. و آنکس هم که قبول نکرد نه کودتا کرد نه دست به شمشیر برد. یا سکوت کرد یا به سفر رفت. و این قانون شورا است. البته قصد ندارم وارد سیاست شوم تنها هدفم این است تابیان کنم که اهل تشیع نمی توانند به عقاید خود جامه عمل پوشانند حتی وقتى حکومت از آن آنها هم باشد نمى توانند. چون با جوهر عقیده آنها، تضاد عجین شده و هر کس میداند که در عمل دو چیز متضاد واقع نمی شوند. و لو آنکه بصورت تئوری بتوان آنرا بیان نمود.اما نمی خواهیم از جواب به این سوال که چرا پیامبر خلیفه ای برنگزید طفره برویم ما دلایل زیادی داریم که عدم انتخاب جانشین توسط پیامبر را توضیح میدهد از آن جمله.
(1) پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قوم را بدون راهنما رها نکرد زیرا در بین آنها قرآن باقی ماند و این کتاب آسمانی دارای این خصوصیت بود و هست و خواهد بود که کتابی آسان و قابل فهم و استفاده برای همه است خداوند(جل جلاله ) 4 بار دریک سوره این آیه را تکرارأ آورده است.(وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ) سورة القمر آیة 17 22 ـ 32 ـ40 (و براستیکه آسان گردانیدیم قرآن را برای پند گیری پس آیا هست کسی که پند گیرد؟) و این هم ویژگی خاص قرآن است که نه دستخوش تحریف شده و نه می شود و نه خواهد شد گمان نمی کنیم در این باره کسی جرات کند حرف دیگری بزند پس قرآن و عملکرد رسول خدا که در کتب حدیث جمع شده چراغی فروزان برای رهنمای امت بودند و این سخن اساسأ غلط است که بگوییم ( امت چون رمه ای بی چوپان رها شده اند ).
(2) دوماً در قرآن و سنت امر شده که مسلمانها در امور خویش با یکدیگر مشورت کنند خداوند (جل جلاله) در قرآن میفرماید:) َوأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ) سورة الشوری آیة 38 ( مومنان) کارهایشان را در بین خویش با مشوره انجام میدهند ) و آنها نیز پس از رحلت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین کردند وعملأ نیز موفق شدند. باید دقت کنیم که در عدم انتخاب جانشین مستقیم، حکمت بزرگی وجود دارد برای درک آن نیاز به توجه و فهم است: هنگامیکه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) درقید حیات بودند چند بار برای خود جانشین و نائب برگزیدند مثلأ وقتی برای غزوه ای تشریف میبردند کسی را به جانشینی در مدینه میگذاردند یا برعکس هنگامیکه خودشان با لشکر نمی رفتند کسی را از جانب خود امیر لشکر میکردند. دریکی از این جنگها خالد بن ولید فرمانده سپاه بود او به کفار حمله کرد یکی از کفارکه مرگ خود را نزدیک میدید داد زد: ( لااله الاالله محمد رسول الله ) اما حضرت خالد اعتنایی نکرد و او را کشت وقتی حضرت خالد برگشت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) واقعه را که شنیدند بشدت ناراحت شدند و چهره شان سرخ شد و بارها به خالد فرمودند ای خالد آیا قلبش را شکافته بودی و دیده بودی که دروغ می گوید آنقدر این جمله را تکرار کردند تاحضرت خالد در دلش گفت. (ای کاش بس میکردند )بعد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند که دیه خون آن فرد را به اهلش بدهند بعد فرمودند. ( خدایا من ذمه خون آن شخص را قبول نمی کنم ) چرا حضرت این حرف را زدند؟ از اول نیز ذمه خون آن شخص بگردن حضرت خالد بود از اول هم به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ربطی نداشت؟ نه اینطور نیست بهرحال خالد امیرمنتخب حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به زبان دیگر جانشین ایشان در بین لشکر بود پس دستور خالد مثل دستور پیامبر بود و عمل او عین عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).لذا حضرت خالد خطا کرد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عکس العمل نشان دادند و خطای خالد را اصلاح کردند حالا تصورکنید خالد جانشین آن حضرت پس ازوفات نیز می بودند و فرض کنید.که این واقعه پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق می افتاد هیچکس نمی توانست به خالد این برگزیده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراض کند و این عمل حتی بصورت قانون درمیاید. و تصور کنید خالد نیز برای خود جانشینی برمیگزید و او هم فقط یک خطا میکرد و به همین ترتیب تا امروز این جانشینان رسمی بنظر شما چند خطا میکردند همه این خطا ها قانون میشد؟ شیعه متوجه این نکته شده که سعی کرده جانشینان پیامبر را معصوم از خطا معرفی کند اما این نادرست است زیرا اولأ عملأ خلاف این اتفاق افتاده و خالد(رضی الله عنه) برگزیده رسمی پیامبر اشتباهی کرد که رسول خدا را به خشم آورد و ثانیأ انسان درصورتی می تواند از خطا مصؤن بماند که بوحی مرتبط باشد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم اگر با وحی سر وکار نداشت دچار خطا می شدند بطور مثال ایشان می خواستند سرقبر منافقین نماز بخوانند که این آیه نازل شد:(وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ) (التوبة:84) و (ای محمد ) برسرمرده هیچیک از ایشان (منافقان ) نماز مگذار و نایست برسر قبرشان بدرستیکه آنها کافر به خدا و رسولش شدند و مردند در حالیکه فاسق بودند ) یا این آیه نازل شد: (عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ) (التوبة:43) خدا ترا ببخشد چرا تا زمانی که برایت واضح نشده بود که از بین اجازه گیران کی راست گو وکی دروغگو است به آنها اجازه دادی که به جنگ نیایند!. ومثل این زیاد است. خداوند (جل جلاله) چون که عمل رسول خود را اسوه مؤمنان مقرر فرموده بود لهذا در هر مورد ایشان را مخاطب میکرد و رفتارشان را درست و بی خطا وصاف می کرد تا برای ما مرجع باشد و مرجع شد و ما میگوییم ایشان معصوم بودند، یعنی ازخطاء وگناه بری بودند.اما جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) این امتیاز را نداشت و مثلأ اگر علی جانشین رسمی ایشان می شد این احتمال وجود داشت که خطای کند که بعدأ بصورت قانون در آید و تازه گاهی خطاها در سلسله جانشینها می توانست 180 درجه باهم فرق کند و ما را دچار سردرگمی نماید به این صورت که این احتمال وجود داشت که امام حسن کاری کند که امام علی خلاف آنرا کرده و یا امام حسین کاری کند که حسن نکرده و به این صورت عوض یک رهبر 100 رهبر داشتیم که هرکسی به فتوای خود عمل میکرد و مسلمانان حیران می شدند وعملأ هم تاریخ شیعه با این مشکل روبروست که توضیح دهد. چرا علی با معاویه جنگید و پسرش با معاویه صلح کرد عالمان شیعه برای توجیه این رفتار متضاد مجبور شدند کتب قطوری بنویسند که تازه خواننده کنجکاو را قانع نمیکند.به این دلیل ساده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) کسی را پس از خود برنگزید تا مبادا خطایش بنام اسلام تمام شود امروز ما در یک مسئله خلافی به قرآن و سنت مراجعه می کنیم و رای هیچ شخصیت دیگری حتی شخصیتی چون ابوبکر (رضی الله عنه) درمقابل قرآن و سنت برای ما سند نیست و خود را ملزم به پیروی صد درصد ازهیچکس جزقرآن و سنت نمی دانیم. عالمان مذهب تشیع برای آنکه جواب اشکال را بدهند خود را بورطه ای بس خطرناک انداخته اند یعنی مدعی شدند که جانشینان پیامبر معصوم یعنی بری ازخطا بودند و بواسطه الهام با الله(جل جلاله) درتماس بودند و فرق الهام و وحی را در این میدانند که در وحی می توان فرشته را دید و صدایش را شنید و درالهام فقط صدایش شنیده می شود وخودش قابل رویت نیستند به این ترتیب خاتمیت پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) و جامعیت قرآن را عملأ منکر شده اند هرچند که بظاهر به آن اعتقاددارند. خاتمیت پیامبر را از اینرو منکرند که بهر حال باور دارند.خداوند (جل جلاله) پس از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) ازطریق فرشتگان با جانشینان او درتماس است همانگونه که با جانشینان موسی(علیه الصلاه والسلام) تماس داشت حالانکه نوع تماس اهمیتی ندارد؟! می خواهد با وحی باشد یا با الهام یا فاکس یا تلفن نتیجه مهم است مهم این است آنها می خواهند بگویند که ارشادات الهی برخلاف عقیده ما جامع نشده و باز بطریقی دیگر درحال تکمیل است و این انکار اصل خاتمیت پیامبر و جامعیت قرآن است و عجیب اینکه آنها به کتب الهام شده دیگری چون حفر و جامعه و صحیفه فاطمیه معتقدند انا لله واِنا اِلیه راجعون. تمامی این مسائل از آنها سرچشمه گرفته که ایشان جانشینی علی را اصل قرار داده و برای دفاع از این اصل دیگر برایشان اهمیتی ندارد که حتی اگر بنوعی مجبور به انکار خاتمیت پیامبر یاکامل بودن قرآن شوند.با این بحث معلوم شد که چرا پیامبر جانشینی تعیین نکرد اما باز دلیل را تکرارمی کنیم: (چونکه جانشین باوحی مرتبط نبود و احتمال داشت در حکمی خطاکند و این خطا درصورتیکه او بر گزیده پیامبر میبود به دین برمیگشت ) واین توضیح شیعه که می گویند جانشینان پیامبر معصوم و با خدا درتماس بودند را نمی پذیریم زیرا اگر قبول کنیم باید آیه 40 از سوره احزاب را منکرشویم (مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ) (الأحزاب:40) (نیست محمد پدر هیچیک از مردان شما و اما فرستاده خدا و آخرین پیامبران است. ) و اگر بگوییم «هم این آیه را قبول داریم و هم نازل شدن الهام برعلی را دوگانه گوئی کرده ایم و ما دینی که دوگانه گوئی و تضاد در آن باشد را قبول نداریم زیرا الله فرموده است:(وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً) (النساء:82) واگر کتاب آسمان دستورات دینی از جانب کس دیگری غیر از الله می بود حتمأ و صد در صد در آن اختلاف و تضاد فراوانی پیدا می کردند.یعنی اگر از طرف خدا نباشد حتمأ می توان درآن تضاد یافت.

سنی پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:54 ب.ظ http://wwww.sunnijam.blogfa.com

دوستدار اهل بیت کیست ؟

عالمان مذهب تشیع کتب زیادی در باره اهل بیت نوشته اند . آنها دوستی آل علی را از افتخارات بلکه بزرگترین افتخار خویش می شمارند .بیایید ببینیم تاچه حد در این ادعا صادقند . نخست باید اهل بیت را شناخت! از نظر آنها اهل بیت در درجه اول یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین و در مرحله بعدی فرزندان آنها بخصوص از نسل حسین . اما این تقسیم بندی نادرست است در حوزه و دایره ( اهل بیت ) اشخاص زیر نیز شاملند .
1ـ زنان پیامبریا اهل بیت یعنی اهل خانه و دوستدار پیامبر باید خود بنگرد که در خانه ایشان چه کسانی زندگی میکردند . در خانه پیامبر همسران و دختران ایشان می زیستند دختران شوهر کردند و رفتند و ماندند زنهایشان . و قانون زندگی این است که در خانه هر مردی بلأخره فقط زن باقی می ماند خواهر و دختر و مادر درخانه های خود میباشند یا میروند البته اگر مردی فوت کند آنوقت زنش نیز شاید به خانه مردی دیگری رود اما در مورد حضرت محمد صلی الله علیه و سلم زنانشان نه فقط درحیات بلکه پس از رحلت آن حضرت نیز در خانه ایشان ماندند و تا آخر عمرنه شوهری دیگر اختیار کردند نه به خانه ای دیگری رفتند حالا اگر کسی چون کبک سر خود را در برف فرو برد و از حقایق بگریزد در اصل حقیقت ، تغییری پیدا نمی شود . الله (جل و علا) درقرآن هرجا که حکم اهل بیت را آورده اکثراً قصدش زن و همسر بوده است قصه لوط را بخوانید در قصه ابراهیم و نوح و هرماجرای دیگری که ذکر از آل لوط و آل ابراهیم شد مقصود همسرهم بوده است مثلاً دقت کنید .
(قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِینَ) (الحجر:58 :60) (فرشتگان گفتند ) بدرستی که ما فرستاده شدیم بسوی قوم گنه کار تابر آنها عذاب نازل کنیم جز آل لوط بدرستیکه ما همه آنها را نجات میدهیم مگر زنش را که مقررکردیم با باز ماندگان باشد ) اگرزن از اهل بیت نبود دلیلی برای آن توضیح اضافه و استثناء کردن زن نمیتوان یافت. در ماجرای حضرت ابراهیم وقتی که فرشتگان بدیدن ایشان آمدند مسئله اهل بیت و شمولیت همسر در آن بطور برجسته نمایان است. فرشتگان وقتی به دیدن ابراهیم آمدند که حضرت در خانه محل اقامت خویش فرزندی نداشت خانواده او در آنجا متشکل بود از ایشان و ساره، فرشتگان آنگاه که قصه خود را بیان کردند در پی آن افزودند ( ای ابراهیم تو را بشارت میدهیم به فرزند ) زنش یعنی زن حضرت ابراهیم (علی الصلاه والسلام )این حرفها را که شنید تعجب کرد و فرشتگان گفتند. (قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ) (هود:73) (فرشتگان گفتند ای زن آیا از امر و حکم خدا تعجب می کنی بخشایش و برکات او بر شما اهل خانه است و بدرستیکه او ستوده و بزرگوار است.) پس از آیه معلوم می شود که منظور از اهل بیت ( زن و همسر) است زیرا در خانه ابراهیم غیر از زن و شوهر کسی دیگر نبود و علاوه بر این مخاطب آیه نیز همسر پیامبر است. (قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ) (هود:73) (ای زن آیا تو از کار خدا تعجب می کنی ؟ )( اتعجبین ) (یعنی ای زن تو تعجب می کنی اگر مقصود ابراهیم بود باید می فرمود) (اتعجب ) زیرا پسوند (ی) و(ن) در عربی برای زن است. با این تفاصیل دیگر چرا عالمان شیعه زنان پیامبر را از اهل بیت نمی داند آیا قرآن را قبول ندارند مسلماً دارند پس چرا این عقیده عجیب و غریب و متضاد را باور دارند. این آیه معروف را حتماً شنیده اید . (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) (الأحزاب:33) ( بدرستی که خدا اراده دارد تا حتماً از شما اهل بیت پلیدی را دورکند و شما را کاملاً پاک کند .) عالمان شیعه می گویند این آیه مربوط به علی و فاطمه و حسن و حسین است در حالیکه این آیه مقصودش زنان پیامبر است منظورش صد البته دختران پیامبر و دامادان ایشان نیز هست اما پیامبر فقط یک دختر نداشت دو دختر دیگر ایشان تا لحظه وفات همسر حضرت عثمان بودند. این را گفتیم قبول داریم . اما آیه اول مخاطبش و منظورش زنان پیامبر است. زیر سیاق آیات چه در قبل و چه در بعد بشارت پاک کردن اهل بیت متوجه و خطاب به زنان پیامبر است نه دختران او توجه کنید .(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً) (الأحزاب:28) )وَإِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً وَمَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً کَرِیماً یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاًوَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً) (الأحزاب31-34 ) (ای نبی به زنان خود بگو اگردنیا و زینتش را می خواهید بیایید تا به شما امتعه و مال دهم و به نیکی رهایتان کنم و اگر خدا و رسولش و خانه آخرت را می خواهید پس بدرستیکه الله برای نیکوکاران شما زنان، اجر بزرگی را مهیا فرموده ! ای زنان پیامبر هرکسی از شما بدکاری آشکاری کند عذابی دو برابر خواهد شد و این برای الله آسان است و هرکه فرمانبرداری کند از شما خدا و پیامبرش را وکار نیک نماید دو بار او را اجر میدهیم و مهیا کنیم برایش روزیی نیکو. ای زنان پیامبر شما مثل زنان دیگر نیستید اگر پرهیزکارید پس در سخن گفتن نرمی نشان ندهید تا آنکس که در قلبش مرض است در شما طمع بد نکند و سخن نیک و به عرف بگویید و در خانه خود بمانید و زینت خود را آنچنان که در جاهلیت اول بود آشکار نکنید نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و رسولش را اطاعت کنید بدرستیکه الله می خواهد تا از شما پلیدی را دورکند ای اهل بیت و می خواهد شما را کاملا تطهیر کند و ای زنان ذکر کنید آیات خدا را که در خانه شما خوانده می شود و حکمت را بدرستیکه خدا آگاه بالطف است .) در اول این آیات چنانکه دیدید خدا به پیامبر می گوید به زنانت بگو اگر دنیا و زینتش را می خواهید بیایید تا شما را طلاق بدهم به طریقی نیکو ولی همه میدانیم که هیچکدام از زنها خواستار طلاق نشدند یعنی دنیا و زینتش را نخواستند و باز چنانکه دیدید آیه قبل از تطهیر اهل بیت و بعد از آن مربوط به زنان پیامبر است و من نمیدانم علمای شیعه با چه روش این آیه را به فاطمه و حسن و حسین مربوط می کنند ؟) با این دلیل صریح و روشن باید بپذیریم که زنان پیامبر را خداوند(جل و علا) پاک قرار داده است چونکه اراده کرده حتماً پاک کند و خدا هر چه اراده کند شدنی است . مایه تأسف است که دوستداران اهل بیت به اهل بیت رسول خدا بد می گویند اهل بیت رسول الله علاوه برآنکه شریک زندگی ایشان بودند توسط رب العالمین به لقب ام المؤمنین نیز مفتخر شدند آنها با یک دید دیگر، از جمله صحابیات هم بودند پس چگونه می توان ام المؤمنین را منافق خواند یا چگونه ممکن است ام المومنین منافق باشد ؟ فکر کنید فردی خود را دوستدار شما بداند اما در ملاء عام به همسر تان بد و بیراه بگوید آیا باور میکنید که او صادق باشد این عین کاریست که بعضی ها در حق نبی اکرم می کنند آنهم بعد از آنکه خداوند گرامی به پاکی آنها گواهی داده این کار را میکنند !

سنی جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:25 ب.ظ http://sunnijam.blogfa.com

دختران پیامبر

قرآن مى فرماید .
(یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ) سورة الا حزاب آیة 59 ( اى پیامبر بگو به زنانت دخترانت و زنان مومنان ) از این آیه معلوم می شود که حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم یک بنت نداشته بلکه بنات داشته. عجب پس آن سه تای دیگر کدام هستند؟ یکی از این دختران زن حضرت عثمان رضی الله عنه و دومی زن ابو العاص ابن الربیع شدند و یکی هم همانطور که میدانیم زن حضرت علی رضی الله عنه بود و یکی هم به خانه بخت نرفته بود وقتیکه زن حضرت عثمان رضی الله عنه وفات کرد حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم این دختر دیگر خود را نیز به او داد به همین دلیل حضرت عثمان رضی الله عنه به ذی النورین معروف است خوب اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم میدانست آیا امکان داشت یک دخترش را به او بدهد؟ و تازه بعد از مردن اولی دومی را بدهد؟ اگر بگویند که نمی دانسته و عثمان رضی الله عنه را نمی شناخته پس می گویم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که با وحی در تماس بوده چگونه نتوانسته نفاق عثمان رضی الله عنه را تشخیص دهد در حالیکه خداوند منافقان را به او شناسانده بود دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با این همه علوم چگونه نتوانست تشخیص دهد که دامادش منافق بوده و اگر بگویند می دانسته منافق است و با این حال دختر دوم را به او داده باید توضیح بدهند چرا؟ عالمان اهل تشیع نه جواب سوال اول را میدهند نه جواب سوال دوم را بلکه راه سومى را برگزیدند یعنى راه سکوت را انتخاب کردند کمتر کسى از مدعیان محبت آل بیت در بین تشیع است که حتى نام خواهران فاطمه را نداند . شما برادر شیعه که حالا این سطور را مىخوانید آیا نام خواهران فاطمه را میدانید ؟ اکثر تان نام خواهر فاطمه را نمى دانند چه برسد به آنکه ازسر گذشت آنها با اطلاع باشید .آیا مخفى کردن حقیقت راه چاره است ؟ اگر فاطمه جزء اهل بیت است خواهرانش هم که زن عثمان بوده اند نیز هستند اگر امتیاز على این است که شوهر دختر پیامبر بود پس عثمان دو امتیاز داشته و دو دختر رسول خدا را بزنى گرفته بود . البته ناگفته نگذاریم که حضرت فاطمه بر اساس بعضى از احادیث افضل تر از دختران دیگر بوده اند . و همینطور درباره دختران حضرت على رضی الله عنه شما نام زینب خواهر حسین را زیاد شنیده اید اما ام کلثوم یعنى خواهر دیگر حسین را کمتر شنیده اید چرا؟ که زن حضرت عمر بوده اند آیا ام کلثوم از اهل بیت نیست ؟ آیه مى فرماید . ( خبیثات براى خبیثون وطیبات برای طیبون ) اگر دختران پیامبر و على پاک و نیکو بودند بر اساس آیه شریفه شوهر ایشان یعنى عمر و عثمان نیز پاک بودند اگر مى گوید دختران پیامبر و على که زن عمر و عثمان شدند طیبه نبودند پس ادعاى دوستى اهل بیت محمد و على را نکنید چون نه زنانش را پاک مى دانید نه دخترانش را .

سنی جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:00 ب.ظ

از جمله این روایت‌ها روایتی است که در رجال‌الکشی آمده است که «... حنان بن سدیر از پدرش و او از ابوجعفر –علیه السلام- روایت می‌کند که گفت: همه مردم بعد از وفات پیامبر –صلى الله علیه وآله وسلم- مرتد شدند به جز سه نفر، گفتم: آن سه نفر چه کسانی هستند؟ گفت: مقداد بن اسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی هستند، و گفت: اینها کسانی بودند که با ابوبکر بیعت نکردند تا آن که امیرالمؤمنین رابه زور آوردند تا بیعت کند و وقتی او بیعت کرد اینها بیعت کردند»[1]. و روایات می‌گویند: که چهار نفر دیگر به این سه نفر پیوست، و شمار مؤمنان (به گفتة آنها) در عصر اصحاب به هفت نفر رسید، اما از این تعداد بیشتر نشدند.

و همچنین حارث بن مغیره نصری می‌گوید از عبدالملک بن اعین شنیدم که از اباعبدالله –علیه السلام- می‌پرسید و او همچنان او را می‌پرسید تا آن که به او گفت: پس آن وقت مردم هلاک شدند[2].

گفت: آری سوگند به خدا ای ابن اعین! همه مردم هلاک شدند، گفتم: همه کسانی که در شرق و غرب بودند هلاک شدند؟! گفت: شرق و غرب براساس گمراهی فتح گردید، آری سوگند به خدا که همه هلاک شدند به جز سه نفر. سپس ابوساسان به آنها پیوست»[3].

و دعای دو بت قریش و دیگر دعاهایی که آکنده از لعنت‌فرستادن بر ابوبکر و عمر می‌باشند و در این دعاها ابوبکر و عمر به بت و طاغوت تشبیه داده شده‌اند، همه این دعاها چیزی جز نتیجه اندیشه تکفیر اصحاب پیامبر نیست. بنابراین اندکی در فرموده الهی تامل کردم که می‌فرماید: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾. (التوبة: 100)

«پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند; و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است; جاودانه در آن خواهند ماند; و این است پیروزى بزرگ!».

وقتی در این گفته الهی فکر کردم دیدم که به صراحت می‌گوید که خداوند از مهاجرین و انصار و پیشگامان راضی و خشنود است و ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد بن ابی‌وقاص و عبدالله بن مسعود و سعد بن معاذ و همه کسانی که شیعه بر آنها لعنت می‌فرستند از مهاجرین و انصار و پیشگامان هستند که خداوند از آنان اعلام رضایت کرده است.

آنگاه از خودم پرسیدم چگونه یک فردعاقل می‌تواند بگوید که اصحاب بر علی –رضی الله عنه- ستم کردند و خلافت را غصب نمودند، در صورتی که خداوند دراین آیه به ما می‌گوید که او از اصحاب راضی است و باغهای بهشت را برای آنان آماده کرده است؟!

پیامبر –صلى الله علیه وآله وسلم- وقتی وفات نمود از اصحاب و در رأس آنها از خلفای ثلاثه ابوبکر و عمر و عثمان –رضی الله عنهم- راضی بود، و خداوند آیاتی را نازل فرمود که اصحاب را در آن ستوده است، آیا مگر خدا نمی‌دانست که اینها (آن گونه که شیعه می‌گویند) بعد از وفات پیامبر برمی‌گردند و منحرف می‌شوند، و یا چنان که متهم شده‌اند قرآن را تحریف می‌کنند و احکام دین را تغییر می‌دهند؟! اگر خداوند می‌دانست که آنها چنین خواهند شد پس آیاتی را که در آن اصحاب ستوده شده‌اند را چگونه باید توجیه کرد؟! آری قرآن آنها را می‌ستاید اما شیعه می‌گویند که آنان منافق و مرتدند!!

آیا خداوند می‌خواست پیامبرش را فریب دهد و به ناحق اصحاب را ستایش کند و از آنها اعلام رضایت نماید تا پیامبر به آنها اعتماد کند وبا آنان فامیل شود، و آنگاه بعد از وفات او از دین برگردند؟! آیا چنین اندیشه‌ای بازی‌کردن به ساحت مقدّس الهی نیست؟!! بدون تردید چنین فکری دربارة خداوند کفر است.

چرا خداوند در قرآن صفات واقعی آنها را وضعیتی که بعد از وفات پیامبر بدان درخواهند آمد را بیان نکرده است؟!

برای این پرسش‌ها پاسخ اطمینان‌بخشی نیافتم جز اینکه بگویم خداوندی که از آنان اعلام رضایت نموده و آنان را در قرآن و بر زبان پیامبرش به بهشت مژده داده است می‌دانسته است که آنها طبق رهنمود پیامبر –صلى الله علیه وآله وسلم- حرکت خواهند کرد و به سنّت و شیوة او پایبند خواهند بود:

﴿لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً﴾. (الفتح: 18)

«خداوند از مؤمنان -هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند - راضى و خشنود شد; خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود مى‏دانست; از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى بعنوان پاداش نصیب آنها فرمود».

«پس کسانی که خداوند به ما خبر داده که آنچه را که در درون دلهایشان نهفته بود را دانست و از آنان راضی شد و آرامش به آنان داد، برای هیچ کسی جایز نیست که در مورد آنها شک کند»[4].




--------------------------------------------------------------------------------

[1]) الکافی (8/245) و الدرجات الرفیعه، ص 213.

[2]) یعنی بعد از وفات پیامبر وقتی مردم با ابوبکر بیعت کردند و هلاک شدند!

[3]) اردبیلی می‌گوید: اسم ابوساسان حصین بن منذر است، و گفته‌اند ابوسنان، سپس روایت مذکور را از کش بیان کرده است. جامع الرواه /387.

[4]) الفصل ابن حزم اندلسی 4/225.

داریوش مردان کلیدبری پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:39 ب.ظ http://somehsara0131.persianblog.ir/

سلام
لینک نکردی مارو

شرمنده حواسم نبود.
لینک شدید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد