فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

خطبه شماره 41

ایها الناس إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْاءَمُ الصِّدْقِ وَ لا اءَعْلَمُ جُنَّةً اءَوْقَى مِنْهُ، وَ ما یغْدِرُ مَنْ عَلِمَ کَیفَ الْمَرْجِعُ، وَ لَقَدْ اءَصْبَحْنا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ اءَکْثَرُ اءَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْسا، وَ نَسَبَهُمْ اءَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إلى حُسْنِ الْحِیلَةِ، ما لَهُمْ؟ قاتَلَهُمُ اللَّهُ! قَدْ یَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَةِ وَ دُونَهُ مَانِعٌ مِنْ اءَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ فَیَدَعُهَا رَاءْیَ عَیْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَیْهَا، وَ یَنْتَهِزُ فُرْصَتَها مَنْ لا حَرِیجَةَ لَهُ فِی الدَّینِ.

ترجمه

وفا همزاد راستى است. هیچ سپرى نمى شناسم که بهتر از وفا آدمى را از گزند در امان دارد. و آنکه بداند، که پس از مرگ به کجا باز مى گردد، هرگز راه بیوفایی نپوید. ما در زمانى زندگى مى کنیم که بیشتر مردمش بیوفایى و غدر را گونه اى کیاست مى شمرند و نادانان نیز، چنین مردمى را زیرک و کارگشا مى خوانند. اینان چه سودى مى برند خدایشان نابود کناد، مردم کار افتاده و زیرکى هستند که مى دانند در هر کارى چه حیلت سازند، ولى امر و نهى خداوندى سد راه آنهاست. اینان با آنکه راه و رسم حیله گرى را مى دانند و بر انجام آن توانایند، گرد آن نمى گردند. تنها کسانى که از هیچ گناهى پروایشان نیست، همواره منتظر فرصت اند تا در کار مردم حیلتى به کار برند.

خطبه شماره 40

کَلِمَةُ حَقِّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ، نَعَمْ إِنَّهُ لا حُکْمَ إ لا لِلَّهِ وَ لَکِنْ هَؤُلاَءِ یَقُولُونَ: لا إمْرَةَ، وَ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ اءَمِیرٍ بَرٍّ اءَوْ فَاجِرٍ، یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ، وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْاءَجَلَ، وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرُّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ.
وَ فِی رِوَایَةٍ اءُخْرَى اءَنَّهُ ع لَمَّا سَمِعَ تَحْکِیمَهُمْ قَالَ:
حُکْمَ اللَّهِ اءَنْتَظِرُ فِیکُمْ وَ قَالَ: اءَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَیَعْمَلُ فِیهَا التَّقِیُّ، وَ اءَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ، إ لى اءَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ، وَ تُدْرِکَهُ مَنِیَّتُهُ.

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!26

سخن آخر

باتوجه به احساسات و تعصبات موجود در میان مذاهب مختلف اسلامى، معتقدیم که:

اولا) طرح و تحلیل موضوعاتى از این قبیل نیاز به سعه صدر و آزاداندیشى محققانه و عالمانه دارد. این شرایط را باید ابتدا عالمان و اندیشمندان اسلامى در میان خود فراهم ساخته و سپس در جامعه خویش بسط و گسترش دهند. و براى همیشه تکلیف خویش را در روش برخورد با تاریخ و حوادث آن روشن سازند و بپذیرند که با تاریخ و درشتیها و تلخى هایش همان گونه که هست باید مواجه شد نه این که مطابق میل و سلیقه و تعصب در آن تصرف نمود، کارى که متأسفانه بسیارى از مورخین بدان مبادرت کرده و در دام آن گرفتار آمده اند.

ثانیاً) شخصیتهاى تاریخى و از جمله صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را باید در همان اندازه و شأن واقعى آنها شناخت و تحلیل کرد. فراتر نهادن آنها به قصد تنزیه و تطهیر، و یا فروتر کشیدن آنها به قصد توهین و تحقیر به هیچ روى عادلانه و عالمانه نیست.

اساسى ترین مانع در حصول به یک تحقیق و تحلیل علمى در حوزه تاریخ صدر اسلام که به شدت دست و پاگیر بسیارى از محققین تاریخ شده فرضیه «عدالت مطلق صحابه» است. کسانى که با این پیش فرض به مطالعه و نقل و تحقیق تاریخ پرداخته و مى پردازند، ناچار مى شوند:

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 39

و من خطبه له علیه السلام [14] خطبها عند علمه بغزوه النعمان بن بشیر صاحب معاویه لعین التمر ، وفیها یبدی عذره ، و یستنهض الناس لنصرته [15] منیت بمن لا یطیع اذا امرت و لا یجیب اذا دعوت ، لا ابا [ نهج البلاغه م 6 ] لکم [1] ما تنتظرون بنصرکم ربکم ? اما دین یجمعکم ، و لا حمیه تحمشکم [2] اقوم فیکم مستصرخا و انادیکم متغوثا ، [3] فلا تسمعون لی قولا ، و لا تطیعون لی امرا ، حتی تکشف الامور عن عواقب المساءه ، [4] فما یدرک بکم ثار ، و لا یبلغ بکم مرام ، دعوتکم الی نصر اخوانکم [5] فجرجرتم جرجره الجمل الاسر ، و تثاقلتم تثاقل النضو الادبر ، [6] ثم خرج الی منکم جنید متذائب ضعیف [7] [[کانما یساقون الی الموت و هم ینظرون ] ] [8] قال السید الشریف : اقول : قوله علیه السلام : [[ متذائب ] ] ای مضطرب ، من قولهم : تذاءبت الریح ، ای اضطرب هبوبها و منه سمی الذئب ذئبا ، لاضطراب مشیته

ترجمه

[14] هر چه شما را دعوت می کنم اجابت نمی کنید [15] گرفتار مردمی شده ام که هر گاه فرمانشان دهم اطاعت نمی کنند و چون دعوتشان نمایم اجابت نمی نمایند . ای بی اصلها [1] در یاری پروردگارتان منتظر چه هستید ؟ آیا دین ندارید که شما را گرد آورد ؟ و یا غیرتی که شما را به خشم وادارد ؟ [2] در میان شما بپاخاسته ام هر چه فریاد می کشم و از شما یاری می طلبم [3] سخن مرا نمی شنوید و از دستورم اطاعت نمی نمائید تا چهره واقعی کارهای بد آشکار گردد [4] نه با شما می توان انتقام خونی گرفت و نه با کمک شما به هدف می توان رسید شما را به یاری برادرانتان دعوت کردم [5] همانند شتری که از درد بنالد آه و ناله سر دادید و یا همانند حیوانی که پشتش زخم باشد کندی کردید [6] تنها گروه کمی به سوی من شتافتند اما آنها نیز افراد مضطرب و ناتوانی بودند [7] که گویا آنها را به سوی مرگ می برند در حالی که آن را با چشم خود می نگرند [8] سیدرضی می گوید : متذائب یعنی مضطرب از تذائبت الریح [ بادهای مختلف وزید ] گرفته شده و اینکه عرب به گرگ ذئب می گوید آن نیز از همین ماده است زیرا به هنگام راه رفتن یکنوع اضطراب در او دیده می شود

عمار یاسر

مقدمه
هر خردمندى در پى هدفى است که براى رسیدن به آن, علاوه بر تلاش و کوشش, نیازمند الگو و نمونه رفتارى است. نقش الگو در سرنوشت انسان ها تعیین کننده است; از این رو ارائه اسوه زندگى براى افراد جویاى کمال, کارى پسندیده خواهد بود.
بنا به روایتى که شیعه و اهل سنت به صورت متواتر از رسول گرامى اسلام(ص) ـ که خدا او را اسوه حسنه معرفى کرده است ـ (1) نقل کرده اند, آن حضرت شخصیت عمار را الگو و معیار براى شناخت سره از ناسره و حق از باطل قرار داده است. بدین جهت ضرورت دارد گذرى به تاریخ زندگى این صحابى بزرگوار داشته باشیم.

خلاصه زندگانى عمار
وى فرزند یاسربن عامر و کنیه اش ((ابویقظان)) و القابش, طیب, مطیب, مذحجى عنسى و مولا بنى مخزوم است. پدرش یاسر که از قبیله ((بنى ثعلبه عنسى)) در ((یمن)) بود, به انگیزه یافتن برادر گم شده اش به مکه سفر کرد و در آن جا ماندگار شد و با ابوحذیفه مخزومى پیمان ولائى بست. ابوحذیفه یکى از کنیزانش به نام ((سمیه)) را به عقد او در آورد و عمار از وى به دنیا آمد. گرچه تاریخ تولد عمار به روشنى معلوم نیست, اما از شواهدى که خواهد آمد, مى تواند سال ولادت او را 43 سال پیش از بعثت پیامبر(ص) دانست.

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 38

و من کلام له علیه السلام [9] و فیها عله تسمیه الشبهه شبهه ثم بیان حال الناس فیها [10] و انما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق : فاما اولیاء الله فضیاؤهم فیها الیقین ، [11] و دلیلهم سمت الهدی و اما اعداء الله فدعاؤهم فیها الضلال ،[12] و دلیلهم العمی ، فما ینجو من الموت من خافه ، [13] و لا یعطی البقاء من احبه

ترجمه

[9] سخنی است که امام درباره معنی شبهه ایراد فرموده است [10] شبهه را از این رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما برای دوستان خدا نوری که آنان را در تاریکیهای شبهه راهنمائی کند یقین آنها است [11] و راهنمای آنها مسیر هدایت است ولی دشمنان خدا گمراهیشان آنها را به شبهات دعوت می کند [12] و راهنمای آنها کوری باطن است آنکس که از مرگ بترسد هرگز به خاطر این ترس از مرگ نجات نمی یابد [13] همانطور که آن کس که مرگ را دوست دارد برای همیشه در این جهان باقی نخواهد ماند

در پاسخ افسانه شهادت...!25

کتاب الامامة و السیاسة

این کتاب بارها با نام مؤلف آن «ابن قتیبه دینورى» در مصر و سایر کشورها چاپ شده. چندین نسخه خطى از این کتاب در سراسر دنیا از جمله در کتابخانه هاى مصر، پاریس، لندن، ترکیه و هند موجود است. علاوه بر این بسیارى از علماى اهل سنت به تألیف این کتاب و صحت انتساب آن به «ابن قتیبه» تصریح داشته و در نقل روایات تاریخى به آن استناد کرده اند. این کتاب که در باره تاریخ خلافت اسلام و شرایط و حوادث آن نگاشته شده از جمله معروفترین کتابها در موضوع تاریخ اسلام است.

ـ «ابن عربى» ـ متوفاى 543 هـ .ق ـ در کتاب «العواصم من القواصم» ضمن نقل مطالبى از این کتاب به صحت انتساب آن به «ابن قتیبه» تصریح دارد. که ما متعاقباً سخن ابن عربى را در این باره خواهیم آورد.(1)

ـ «نجم الدین عمر بن محمد مکى» مشهور به «ابن فهد» در کتاب «اتحاف الورى باخبار ام القرى» در ذکر حوادث سال 93 هـ .ق مى نویسد: «و قال ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة فی کتاب الامامة و السیاسة...»(2) و سپس حکایت دستگیرى «سعیدبن جبیر» را به نقل از آن کتاب ذکر مى کند.

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 37

و من کلام له علیه السلام [12] یجری مجری الخطبه و فیه یذکر فضائله علیه السلام قاله بعد وقعه النهروان [13] فقمت بالامر حین فشلوا ، و تطلعت حین تقبعوا ، [1] و نطقت حین تعتعوا ، و مضیت بنور الله حین و قفوا و کنت اخفضهم صوتا ، [2] و اعلاهم فوتا ، فطرت بعنانها ، و استبددت برهانها [3] کالجبل لا تحرکه القواصف ، و لا تزیله العواصف لم یکن لاحد فی مهمز [4] و لا لقائل فی مغمز الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له ، [5] و القوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه رضینا عن الله قضاءه ، و سلمنا لله امره [6] اترانی اکذب علی رسول الله صلی الله علیه و سلم ? [7] و الله لانا اول من صدقه ، فلا اکون اول من کذب علیه فنظرت فی امری ، [8] فاذا طاعتی قد سبقت بیعتی ، و اذا المیثاق فی عنقی لغیری

ادامه مطلب ...

ابوذر غفاری

در ابتدای سخن و قبل از بیان اهمیت موضوع، اشاره به این نکته ضروریست که علاوه بر مشخص بودن اصحاب نزدیک پیامبر اکرم (ص)، در روایاتی (از منابع سنی) صراحتاً از برخی اصحاب، با عنوان دوستان پیامبر (ص) نام برده شده است:

«رفقای رسول خدا(ص) دوازده نفرند؛ ابوبکر، عمر، علی (ع)، حمزه، جعفر، ابوذر، مقداد، سلمان، خدیجه، ابن مسعود ، عمار یاسر، بلال بن ریاح.»1

همچنین در تأکید بر علو شخصیتی برخی از آنان آمده است که:

« ترمذی ما را حدیث کرد که رسول خدا فرمود:« پروردگار مرا به دوست داشتن چهار تن امر کرده است... علی(ع) یکی از آنهاست...و ابوذر و مقداد وسلمان را هم ؛ ...و خبر داده که خود نیز آنها را دوست دارد.»2

جالب توجه است که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، از بین این اصحاب، دو نفر از آنان در پی خلافت راهی را بر می‌گزینند که بقیه مخالف بوده، و از امام علی (ع) حمایت می‌نمایند لذا علاوه بر اینکه اینان از اصحاب بزرگ پیامبر (ص) بوده و در کنار حضرتش زیسته‌اند پس از ایشان نیز در کنار امام علی (ع) ماندند و بر عملی شدن خواستهای پیامبر(ص) تأکید داشتند که به عنوان شیعیان اولیه شناخته شده اند همچنین ثبات شخصیتی و معروفیت دیانت و نقش آنان به حدی بوده که علی‌رغم دشمنی بنی‌امیه و بنی‌عباس که سالها حاکمیت را در دست داشتند و از هیچ ترفندی برای خدشه‌دار نمودن چهره آنان کوتاهی نکردند با چنین وضعیتی،ثبات دینی آنان به حدی قوی بود که ماندگاری و درخشش شخصیتی آنان حفظ شد، خصوصاً ابوذر که مستقیماً با شخص معاویه و دستگاه تبلیغاتی او نیز در می‌افتد.

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 36

و من خطبه له علیه السلام [5] فی تخویف اهل النهروان [6] فانا نذیر لکم ان تصبحوا صرعی باثناء هذا النهر ، و باهضام هذا الغائط ، [7] علی غیر بینه من ربکم ، و لا سلطان مبین معکم : [8] قد طوحت بکم الدار ، و احتبلکم المقدار [9] و قد کنت نهیتکم عن هذه الحکومه فابیتم علی اباء المنابذین ، حتی صرفت رایی الی هواکم ، [10] و انتم معاشر اخفاء الهام ، سفهاء الاحلام ، [11] و لم آت لا ابا لکم بجرا ، و لا اردت لکم ضرا

ترجمه

[5] خطبه ای است که امام برای اعلام خطر به خوارج نهروان در مورداشتباهاتشان ایراد فرموده است نکند بی دلیل کشته شوید [6] شما را از این بیم می دهم : نکند بدون دلیلی از پروردگارتان [7] و با دستی تهی از مدرک روشن جسد شما در کنار این نهر و در این گودال بیفتد . [8] دنیا شما را در گمراهی پرتاب کرده و مقدراتی [ که به دست شما فراهم شده ] شما را آماده مرگ ساخته است . [9] من شما را از این حکمیت نهی کردم ولی با سرسختی مخالفت نمودید و فرمان مرا پشت سر انداختید تا به دلخواه شما تن دردادم [10] ای گروه کم عقل و ای کم فکرها [11] من کار خلافی انجام نداده بودم و نمی خواستم به شما زیان برسانم

در پاسخ افسانه شهادت...!24

تسمیه به نام معاویه:

ـ معاویة بن عبدالله بن جعفربن ابیطالب از بنى هاشم;

ـ معاویة بن حارث و معاویة بن صعصعه از شیعیان و اصحاب حضرت على(علیه السلام);

ـ معاویة بن عمار و معاویة بن وهب از شیعیان و اصحاب امام باقر(علیه السلام);

ـ معاویة بن سعید، معاویة بن سلمه، معاویة بن سواده، معاویة بن صالح، معاویة بن طریف، معاویة بن عبدالله، معاویة بن العلاء، معاویة بن کلیب و معاویة بن میسره، همگى از شیعیان و اصحاب امام صادق(علیه السلام);

ـ معاویة الجعفرى از شیعیان و اصحاب امام موسى کاظم(علیه السلام);

ـ معاویة بن حکیم و معاویة بن یحیى از اصحاب امام رضا(علیه السلام)و ....

تسمیه به نام یزید:

ـ یزید بن معاویة بن عبدالله بن جعفر (مادرش فاطمه بنت حسین بن حسن بن على(علیه السلام));

ـ یزید بن احنف، یزیدبن جبله، یزید بن طعمه، یزید بن قیس، یزید بن نویره، یزید بن هانى از شیعیان و اصحاب حضرت  على(علیه السلام);

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 35

و من خطبه له علیه السلام [7] بعد التحکیم و ما بلغه من امر الحکمین و فیها حمد الله علی بلائه ، ثم بیان سبب البلوی الحمد علی البلاء [8] الحمد لله و ان اتی الدهر بالخطب الفادح ، و الحدث الجلیل [9] و اشهد ان لا اله الا الله لا شریک له ، لیس معه اله غیره [10] و ان محمدا عبده و رسوله ، صلی الله علیه و آله سبب البلوی [11] اما بعد ، فان معصیه الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسره ، [12] و تعقب الندامه و قد کنت امرتکم فی هذه الحکومه امری ، [1] و نخلت لکم مخزون رایی ، لو کان یطاع لقصیر امر [2] فابیتم علی اباء المخالفین الجفاه ، و المنابذین العصاه ، حتی ارتاب الناصح بنصحه ، [3] و ضن الزند بقدحه ،فکنت انا و ایاکم کما قال اخو هوازن :[4] امرتکم امری بمنعرج اللوی فلم تستبینوا النصح الا ضحی الغد

ترجمه

[7] این خطبه را امام ( ع ) پس از خاتمه جریان حکمین ایراد فرموده است از سخن ناصح سرپیچی مکنید [8] ستایش مخصوص خداوند است هر چند روزگار پیشامدهای سنگین و خطیر و حوادث بزرگ پیش آورد . [9] گواهی می دهم معبودی جز خداوند یگانه نیست شریک ندارد و معبودی با او نیست [10] و گواهی می دهم محمد ( ص ) بنده و فرستاده او است . [11] اما بعد : نافرمانی از دستور نصیحت کننده مهربان دانا و باتجربه باعث حسرت می شود [12] و پشیمانی به دنبال دارد . من فرمان خویش را در مورد حکمیت به شما گفتم 000 [1] و نظر خالص خود را در اختیار شما گذاردم اگر کسی گوش به سخنان قیصر می داد [2] اما شما همانند مخالفان جفاکار و نافرمانان پیمان شکن امتناع ورزیدید تا به آنجا که نصیحت کننده در پند خویش گویا به تردید افتاد [3] و از پند و اندرز خودداری نمود . مثال من و شما همچون گفتار برادر هوازن است که گفت : [4] من در سرزمین منعرج اللوی دستور خود را دادم ولی این نصیحت تنها فردا ظهر آشکار شد

ابوایوب انصارى

 شهر مدینه یکپارچه شور و شوق و التهاب بود.
    
    مسلمانان براى دیدن رهبرى که قریب سه سال در انتظارش بودند و شبانه‏روز پنج‏بار نام و یادش را گرامى مى‏داشتند، لحظه‏شمارى مى‏کردند.
    
    جوانان در این بین از شور و شعف بیشترى برخوردار بودند. شهر خود را آماده مى‏کردند که پذیراى پیامبر و یارانش باشد.
    
    خبر ورود پیامبر به حوالى مدینه، دهن به دهن در شهر پیچید، مردم خود را آماده استقبال کرده، به بیرون شهر هجوم بردند.

ادامه مطلب ...