فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

عمار یاسر

مقدمه
هر خردمندى در پى هدفى است که براى رسیدن به آن, علاوه بر تلاش و کوشش, نیازمند الگو و نمونه رفتارى است. نقش الگو در سرنوشت انسان ها تعیین کننده است; از این رو ارائه اسوه زندگى براى افراد جویاى کمال, کارى پسندیده خواهد بود.
بنا به روایتى که شیعه و اهل سنت به صورت متواتر از رسول گرامى اسلام(ص) ـ که خدا او را اسوه حسنه معرفى کرده است ـ (1) نقل کرده اند, آن حضرت شخصیت عمار را الگو و معیار براى شناخت سره از ناسره و حق از باطل قرار داده است. بدین جهت ضرورت دارد گذرى به تاریخ زندگى این صحابى بزرگوار داشته باشیم.

خلاصه زندگانى عمار
وى فرزند یاسربن عامر و کنیه اش ((ابویقظان)) و القابش, طیب, مطیب, مذحجى عنسى و مولا بنى مخزوم است. پدرش یاسر که از قبیله ((بنى ثعلبه عنسى)) در ((یمن)) بود, به انگیزه یافتن برادر گم شده اش به مکه سفر کرد و در آن جا ماندگار شد و با ابوحذیفه مخزومى پیمان ولائى بست. ابوحذیفه یکى از کنیزانش به نام ((سمیه)) را به عقد او در آورد و عمار از وى به دنیا آمد. گرچه تاریخ تولد عمار به روشنى معلوم نیست, اما از شواهدى که خواهد آمد, مى تواند سال ولادت او را 43 سال پیش از بعثت پیامبر(ص) دانست.

ادامه مطلب ...

ابوذر غفاری

در ابتدای سخن و قبل از بیان اهمیت موضوع، اشاره به این نکته ضروریست که علاوه بر مشخص بودن اصحاب نزدیک پیامبر اکرم (ص)، در روایاتی (از منابع سنی) صراحتاً از برخی اصحاب، با عنوان دوستان پیامبر (ص) نام برده شده است:

«رفقای رسول خدا(ص) دوازده نفرند؛ ابوبکر، عمر، علی (ع)، حمزه، جعفر، ابوذر، مقداد، سلمان، خدیجه، ابن مسعود ، عمار یاسر، بلال بن ریاح.»1

همچنین در تأکید بر علو شخصیتی برخی از آنان آمده است که:

« ترمذی ما را حدیث کرد که رسول خدا فرمود:« پروردگار مرا به دوست داشتن چهار تن امر کرده است... علی(ع) یکی از آنهاست...و ابوذر و مقداد وسلمان را هم ؛ ...و خبر داده که خود نیز آنها را دوست دارد.»2

جالب توجه است که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، از بین این اصحاب، دو نفر از آنان در پی خلافت راهی را بر می‌گزینند که بقیه مخالف بوده، و از امام علی (ع) حمایت می‌نمایند لذا علاوه بر اینکه اینان از اصحاب بزرگ پیامبر (ص) بوده و در کنار حضرتش زیسته‌اند پس از ایشان نیز در کنار امام علی (ع) ماندند و بر عملی شدن خواستهای پیامبر(ص) تأکید داشتند که به عنوان شیعیان اولیه شناخته شده اند همچنین ثبات شخصیتی و معروفیت دیانت و نقش آنان به حدی بوده که علی‌رغم دشمنی بنی‌امیه و بنی‌عباس که سالها حاکمیت را در دست داشتند و از هیچ ترفندی برای خدشه‌دار نمودن چهره آنان کوتاهی نکردند با چنین وضعیتی،ثبات دینی آنان به حدی قوی بود که ماندگاری و درخشش شخصیتی آنان حفظ شد، خصوصاً ابوذر که مستقیماً با شخص معاویه و دستگاه تبلیغاتی او نیز در می‌افتد.

ادامه مطلب ...

ابوایوب انصارى

 شهر مدینه یکپارچه شور و شوق و التهاب بود.
    
    مسلمانان براى دیدن رهبرى که قریب سه سال در انتظارش بودند و شبانه‏روز پنج‏بار نام و یادش را گرامى مى‏داشتند، لحظه‏شمارى مى‏کردند.
    
    جوانان در این بین از شور و شعف بیشترى برخوردار بودند. شهر خود را آماده مى‏کردند که پذیراى پیامبر و یارانش باشد.
    
    خبر ورود پیامبر به حوالى مدینه، دهن به دهن در شهر پیچید، مردم خود را آماده استقبال کرده، به بیرون شهر هجوم بردند.

ادامه مطلب ...

خالدبن سعید

آنچه دانشمندان در مورد «عامل وراثت» و «تأثیر محیط خانواده» در روحیه فرزندان گفته‏اند، عامل صددرصد نیست زیرا بالاتر از عوامل وراثت، تربیت، و خانواده، عامل دیگرى نیز وجود دارد، و آن، عبارت از «اراده و خواست» خود انسان براى پاک زیستن است!

درست است که معمولا رجال بزرگ و با شخصیت، در آغوش خانواده‏هاى پاک و با فضیلت رشد مى‏کنند و معمولا محصول خانواده‏هاى کثیف و آلوده، فرزندان منحرف و آلوده است.

درست است که به حکم قانون و راثت، صفت پدر و مادر از طریق «ژن» به فرزندان منتقل مى‏شود، ودانش «ژنتیک» نیز این مسأله راثابت کرده است.

همه اینها درست است، امانه صددر صد!

کودکى که در خانواده پلید و کثیف به وجود مى‏آید، بسان فرزندى است که از پدر و مادر مسلول متولد مى‏شود که طبعاً مزاج او براى پذیرش این بیمارى آماده‏تر خواهد بود، ولى چنین نیست که قابل علاج نبوده و به صورت یک سرنوشت قطعى در آمده باشد/

ادامه مطلب ...

جابر بن عبدالله انصارى

هنوز آغاز کار اسلام بود، پیامبر اسلام(ص) در مکه آئین اسلام را تبلیغ مى‏نمود. در یکى از همان روزها، در موسم حج باشش تن از قبیله «خزرج» ملاقات کرد و آنان را به آئین اسلام دعوت نمود. سخنان پیامبر(ص) تأثیر عجیبى در آنان بخشید، این عده در همان مجلس ایمان آوردند و وعده دادند که پس از بازگشت به «یثرب» آئین اسلام را به مردم عرضه نمایند این عده پس از بازگشت به «یثرب فعالیت پى‏گیرى را براى گسترش اسلام در میان یثربیان آغاز کردند و نداى اسلام را به گوش آن رساندند.

تبلیغات پى گیر این شش تن کار خود را کرد و گروهى از مردم یثرب به آئین نو خاسته اسلام گرویدند.

در سال دوازدهم «بعثت» گروهى مرکب از دوازده تن، از مدینه به سوى مکه حرکت کردند و در «عقبه» (گردنه نزدیک منى) با پیامبر اسلام ملاقات نموده با او پیمان بستند. این نخستین پیمان اسلامى بود. این گروه با دلى لبریز از ایمان، به سوى «یثرب» بر گشتند و فعالیت‏هاى خود را براى پیشرفت اسلام افزایش دادند و نامه‏اى به پیامبر(ص) نوشتند که یک نفر مبلغ براى آنان بفرستد تا قرآن را به آنان تعلیم کند.

پیامبر اسلام(ص)، «مصعب بن عمیر» را براى تعلیم آئین اسلام به «یثرب» اعزام فرمود.

ادامه مطلب ...

بلال بن رباح

جوانى بود لاغر اندام و سیه فام و قد بلند که دست تقدیر او را از سر زمین حبشه به مکه آورده بود، و پس از حوادثى سر انجام غلام مردى شده بود که ازنظر سنگدلى و دشمنى با اسلام، میان قریش، ضرب المثل بود.

او اگر چه ظاهرى دل آرا و قیافه‏اى گیرا نداشت، و مانند حبشى‏هاى دیگر، مورد خشم طبیعت!! قرار گرفته بود، ولى دلى روشن و فکرى روشن تر از آن داشت.

هنوز امواج گسترش اسلام، از سرزمین مکه تجاوز نکرده بود که او با کمال میل و رغبت اسلام آورد و از خدایان مصنوعى که ملت‏هاى عرب، آنها را معبود خود مى‏پنداشتند، ابراز تنفر نمود.

شهادت قابل تحسین و ستایش وى در این بود که او ریز دست و برده مردى به نام «امیه بن خلف» بود که از سران قریش به شمار مى‏رفت ؛ و با تمام قوا در کوبیدن اسلام و محو آثار توحید کوشش مى‏کرد هر گاه برده چنین مردى، به محمد (ص) ایمان آورد، و توحید و اسلام در دل زیر دستان او راه یابد، باید طرز رفتار ظالمانه و مبارزه ناجوانمردانه او را را زیر دستانش حدس زد!

«امیه» براى بر گردانیدن بلال از پیروى اسلام، او را با وضع بسیار خشنى شکنجه مى‏داد، ما دو نمونه از شکنجه‏هاى وى را در اینجا مى‏آوریم که از جهاتى مشابه شکنجه‏هاى قرون وسطاى اروپا است:

ادامه مطلب ...

بریده بن خضیب اسلمى

پیامبر اسلام زیر فشار مشرکان و بت پرستان، ناگزیر شد شهر مکه، زادگاه و محل رشد و پرورش خود را ترک گوید، پیامبر (ص) دلبستگى خاصى به شهر مکه داشت، زیرا علاوه بر آنکه کعبه، مقدس‏ترین پرستشگاه خدا، در ان شهر قرار داشت پنجاه و سه سال از عمر حضرت در آن شهر سپرى شده بود. از این رو، هنگامى که بر خلاف میل باطنى خود، مجبور به ترک آن شهر گردید، قلب پر مهرش به شدت فشرده شد و غبارى از غم و اندوه عمیق، چهره آن حضرت را فرو پوشانید.

موقعى که آخرین خانه‏ها و دیوارهاى مکه از نظر پیامبر (ص) ناپدید مى‏شد، اشک دردیدگان حضرت حلقه زد و نگاه پر حسرتى به دور نماى شهر مکه انداخت و از پروردگار خود در خواست نمود که او را دوباره به موطن اصلى خود (مکه) باز گرداند///

پیامبر حق داشت این چنین دستخوش اندوه و تأثر گردد، زیرا او از موطن مألوف خود بریده، به سوى سر نوشت تاریک و مبهمى پیش مى‏رفت، ولى چه کسى مى‏توانست پیش بینى کند که سر انجام این سفر چه خواهد شد؟ چه کسى مى‏دانست که قلم قضا و مشیت الهى، فرجام این هجرت را چگونه نقشبندى نموده است؟

آرى آن روز هیچ کس نمى‏توانست نیایج درخشان هجرت پیامبر (ص) را تصور نماید، آن روز کسى پیش بینى نمى‏کرد که هجرت پیامبر (ص)، فصل نوین و بزرگى در تاریخ جهان خواهد گشود، فصلى آن چنان بزرگ، که آثار آن تا ابد باقى خواهد ماند.

ادامه مطلب ...

برأ بن عازب

شهر «یثرب » (مدینه) دستخوش تحول و دگر گونى بزرگى شده بود و کم کم اشعه تا بناک آئین نو خاسته اسلام، از مرز مکه گذشته در مناطق دیگر نیز نور افشانى مى‏کرد.

بیش از یک سال از ورود نخستین مبلغ اسلام (مصعب بن عمیر) به شهر یثرب مى‏گذشت، در این مدت، تعداد قابل توجهى از مردم یثرب به اسلام گرویده بودند، و هر روز که مى‏گذشت عده بیشترى به اسلام گرایش پیدا مى‏کردند/

«مصعب بن عمیر» اصول و تعالیم اسلام را با یثربیان تعلیم نموده، زمینه را براى ورود پیامبر (ص) به آن شهر آماده کرده بود، به طورى که هر کس از مسلمانان مکه وارد یثرب مى‏شد، مردم با شور و شوق فراوان مى‏پرسیدند: پیامبر چه مى‏کند و کى به شهر ما خواهد آمد؟

موج گسترش آئین اسلام، در محیط یثرب، اختصاص به مردان یا بزرگسالان نداشت، بلکه به قدرى سریع و عمیق بود که در مدت کوتاهى، حتى زنان و کودکان نیز باقر آن، متن اصلى آئین اسلام آشنا شده بودند.

برأبن عازب» که در آن زمان 13 سال داشت یکى از کسانى بود که پیش از ورود پیامبر به یثرب، با خلاصه‏اى از تعالیم اسلام آشنا شده بود.

وى مى‏گوید: «پیش از آنکه پیامبر (ص) به شهر یثرب هجرت کند تعدادى از سوره‏هاى بزرگ قرآن را یاد گرفته بودم» .(1)

ادامه مطلب ...

اویس قرنى

او شیفته خدا و مردى وارسته بود، وارسته از همه دلبستگى هاى مادى، و بدور از همه آنچه مانع رؤیت جمال حق مى‏گردد.

او یکى از زهاد نامى صدر اسلام به شمار مى‏رفت که آوازه زهد و پرهیز گارى آنها، همه جا طنین افکنده

بود. (1)

زندگى او سراسر آمیخته با عشق و جذبه الهى بود، و این معنى براى مردمى که به این مرحله از شور و جذبه گام ننهاده، و بامسائل سیروسلوک آشنائى نداشتند مایه شگفتى مى‏شد، در مقابل، عده‏اى هم به علت نداشتن روح بزرگ، در باره او غلو نموده پیرامون زندگى و شخصیت او قصه‏ها و حکایت‏ها ساخته و داستان‏هاى افسانه‏اى پرداخته‏اند.

صوفیان و مدعیان عرفان!، او را یکى از اقطاب خود معرفى نموده، کرامتها به او نسبت داده‏اند !، بدین گونه، شخصیت و زندگى شگفت‏انگیز او، در هاله‏اى از ابهام فرورفته، و چهره واقعى او به شخصى مى‏ماند که فقط نیمرخ او در برابر نور چراغ قرار گیرد، و نیمرخ دیگر به علت تاریکى مشخص نباشد!

ما، زندگى او را از نیمرخى که نور دلیل و تحقیق بر آن تابیده، شروع کرده از زاویه‏اى که روشن است، به سیماى او نگاه مى‏کنیم:

ادامه مطلب ...

اسامه بن زید

«اسامه» و «زید» در تاریخ اسلام دو نام شناخته شده و دو چهره آشنا هستند، زندگى این پسر و پدر، از تاریخ اسلام و زندگانى پیامبر(ص) جدا شدنى نیست زیرا هر کدام سرچشمه حوادث بزرگى است که در تاریخ اسلام از اهمیت ویژه‏اى بر خوردارست.

زید در یکى از قبایل عرب بنام «کلب» چشم به دنیا گشود، او مثل هر کودک دیگرى در آغوش پدر و مادر، به روى زندگى لبخند مى‏زد و مى‏رفت که در آینده یک «تن» به شمار مردان قبیله بیفزاید بى آنکه - مثل هر فرد دیگر در آن زمان - سرچشمه موجى، جهشى یا نگرشى به سوى نور و روشنائى باشد، ولى تند باد حوادث مسیر زندگى او را دگر گون گرد و پس از فراز و نشیبهائى تلخ، زندگى او و فرزندش را با زندگانى پیامبر اسلام(ص) پیوند داد! خوبست در اینجا قدرى درنگ کنیم و گام به گام همراه این خاندان در مسیر حوادث پیش برویم و بازندگانى اسامه آشنا شویم:

ادامه مطلب ...

ابى بن کعب

«سران این امت گمراه گردیده، آخرت شان تباه شد ولى من دلم به حال آن‏هانمى سوزد، بلکه به حال مسلمانانى مى‏سوزد که به دست‏آنان گمرا شدند!»

«اگر تا روز جمعه زنده ماندم پرده‏ها را کنار زده حقایق را بیان خواهم کرد؛ خواه مرا بکشند، خواه زنده بمانم!» .روز جمعه فرا رسید و گوش‏ها منتظر شنیدن حقایق بودند ولى افسوس که او دیگر زنده نبود. ابى بن کعب

در میان یاران پیامبر (ص)، چهره‏هاى مختلفى دیده مى‏شد.

سیاه، سفید، اشراف زاده، برده، جوان، پیر، برخى قبلا بت پرست بوده و برخى دیگر پیرو آئین مسیحیت یا آئین یهود بودند.

ولى تعداد کسانى که پیش از اسلام، از دانشمندان و علماى ادیان سابق به شمار مى‏رفتند، کم بود، یکى از این افراد ابى بن کعب نامیده مى‏شد.

(ابى بن کعب»، پیش از آن که اسلام بیاورد، از«احبار» و دانشمندان یهود به شمار مى‏رفت به (تورات» و«عهد عتیق» وکتب مذهبى یهودیان، کاملاً احاطه داشت و از بشاراتى که در تورات در باره پیامبر اسلام (ص) وارد شد بود، آگاه بود. از این رو هنگامى که نخستین مبلغ اسلام «مصعب بن عمیر» به شهر «یثرب» (=مدینه) وارد شد و مردم را به آئین اسلام دعوت کرد، ابى با بینش و بصیرت‏کامل،اسلام را پذیرفت، بى آنکه تا آن هنگام خود پیامبر (ص) را دیده باشد!

ادامه مطلب ...

ابوسفیان بن حارث

او از خاندان بنى هاشم و پسر عمو و برادر شیرى پیامبر اسلام بود، زیرا او نیز مثل محمد(ص) نوه «عبدالمطلب» بود و مدتى از پستان «حلیمه سعدیه» دایه پیامبر(ص)شیر خورده بود/

ابوسفیان تنها پسر عموى «محمد(ص)» نبود بلکه علاوه بر این، از دوستان دوران کودکى، و هم سن و سال او به شمار مى‏رفت. از این رو، او با شخصیت بزرگ «محمد (ص)» و صدق و راستگوئى او کاملاً آشنائى داشت، او مى‏دانست که پسر عمویش «محمد (ص)» از سطح مردم عادى برتر و بالاتر است و از شخصیت فوق العاده‏اى بر خوردار مى‏باشد.

بدین جهت، بسیار طبیعى بود که پس از بعثت حضرت محمد ص، به آئین او گرویده، از او پیروى کند، ولى او نه تنها به آئین اسلام نگروید، بلکه در شمار دشمنان سرسخت اسلام قرار گرفت، و این دشمنى بیست سال ادامه پیدا کرد، او در ظرف بیست سال، از هیچ - گونه عداوت و دشمنى با پیامبر (ص) و مسلمانان فروگذار نکرد، و چون از ذوق و فریحه سر شارى در فن شعر بر خوردار بود، زبان به بد گوئى از مسلمانان و گاهى از خود پیامبرمى‏گشود و آنها را با شعر هجو مى‏نمود. (1)

ادامه مطلب ...

ابان بن سعید

آیا هر گز دیده‏اید که در خت حنظل، میوه شیرین دهد ؟ آیا هرگز شنیده‏اید که در زمین شو ره زار و بیابان سوزان، گلستانى مصفا و چمنى سر سبز و خرّم پدید آید؟

آیا هرگز ممکن است نور، در آغوش ظلمت به وجود آید؟

...این‏ها همه، ناشدنى است ؛ ولى اگر بازندگى «ابان بن سعید» آشنا شوید، خواهید دید که این قانون طبیعى همه جا حکمفرما نبوده، استثنأپذیر میباشد!!

آرى «ابان »در پر تو ایمان پر شور، و بازند گى شگفت‏انگیز خود «ممتنع» را «ممکن» ساخت!

اگر مى‏خواهید بدانید چگونه درخت حنظل ،میوه شیرین مى‏دهد. چگونه از زمین شوره زار گلستان سبز و خرّم بوجود مى‏آید و چگونه نور در آغوش ظلمت پدیدار مى‏شود؟

بیائید دفتر زندگى پر افتخار و در خشان او را ورق بزنیم:

پدر او سعید بن عاص از قبیله معروف بنى امیه است بنى امیه از روز گاران قدیم ،با بنى هاشم کینه دیرینه داشتند. کینه هائى که با گذشت زمان، آتش آن خاموش نشده بود، از این رو بنى امیه از نخستین روزى که پیامبر اسلام (ص) دعوت خود را آشکار ساخت - به مخالفت با او بر خاستند و در کار شکنى و دشمنى با پیامبر (ص) از هیچ چیز فروگذار نکردند براى بنى امیه فابل تحمل نبود که به آئین محمد (ص) که از تیره بنى هاشم بود در آیند، و از او پیروى کند.

ادامه مطلب ...

سلمان فارسی

حدود دویست و شانزده یا سیصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستاى «جى‏» (از روستاهاى اصفهان) فرزندى به دنیا آمد، که نامش را «روزبه‏» گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان‏» نامید.

پدر سلمان «بدخشان کاهن‏» (روحانى زرتشتى) بود و کار همیشگى‏اش هیزم نهادن بر شعله آتش. با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطى زرتشتى دیده به جهان گشود، ولى هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خداى یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکى مادرش را از دست داد و عمه‏اش سرپرستى او را به عهده گرفت.

سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانى سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکارى عمه‏اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانى دید که به سوى شام مى‏رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهاى ناشناخته گردید.

ادامه مطلب ...