در ابتدای سخن و قبل از بیان اهمیت موضوع، اشاره به این نکته ضروریست که علاوه بر مشخص بودن اصحاب نزدیک پیامبر اکرم (ص)، در روایاتی (از منابع سنی) صراحتاً از برخی اصحاب، با عنوان دوستان پیامبر (ص) نام برده شده است:
«رفقای رسول خدا(ص) دوازده نفرند؛ ابوبکر، عمر، علی (ع)، حمزه، جعفر، ابوذر، مقداد، سلمان، خدیجه، ابن مسعود ، عمار یاسر، بلال بن ریاح.»1
همچنین در تأکید بر علو شخصیتی برخی از آنان آمده است که:
« ترمذی ما را حدیث کرد که رسول خدا فرمود:« پروردگار مرا به دوست داشتن چهار تن امر کرده است... علی(ع) یکی از آنهاست...و ابوذر و مقداد وسلمان را هم ؛ ...و خبر داده که خود نیز آنها را دوست دارد.»2
جالب توجه است که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، از بین این اصحاب، دو نفر از آنان در پی خلافت راهی را بر میگزینند که بقیه مخالف بوده، و از امام علی (ع) حمایت مینمایند لذا علاوه بر اینکه اینان از اصحاب بزرگ پیامبر (ص) بوده و در کنار حضرتش زیستهاند پس از ایشان نیز در کنار امام علی (ع) ماندند و بر عملی شدن خواستهای پیامبر(ص) تأکید داشتند که به عنوان شیعیان اولیه شناخته شده اند همچنین ثبات شخصیتی و معروفیت دیانت و نقش آنان به حدی بوده که علیرغم دشمنی بنیامیه و بنیعباس که سالها حاکمیت را در دست داشتند و از هیچ ترفندی برای خدشهدار نمودن چهره آنان کوتاهی نکردند با چنین وضعیتی،ثبات دینی آنان به حدی قوی بود که ماندگاری و درخشش شخصیتی آنان حفظ شد، خصوصاً ابوذر که مستقیماً با شخص معاویه و دستگاه تبلیغاتی او نیز در میافتد.
پس شناخت چنین شخصیتهایی برای فرهنگ و رفتار اجتماعی مسلمانان، و چگونگی مسلمانی ضروریست مضافاً اینکه شیعه بودن، درشناخت و الگو پذیری عملی از سر چشمه های اولیه امکان پذیر است. اگر در رابطة با اسلام و اصحاب ، استفاده از تمثیل ظرف و مظروف صحیح باشد هر دو مستقیماً با معمار اصلی اسلام مرتبط بوده ، همچین می بایست متوجه این نکته بسیار حساس بود که بخشی از تحولات غیر قابل تصور صدر اسلام ، نشأت گرفته از درستکاری اصحابی بود که کارکردهای واقعی و مترقی اسلام را به منصة ظهور رساندند. لذا در این قسمت با تکیه بر منابع دست اول شیعی و سنی به معرفی اجمالی، و بررسی برخی از ویژگیهای شخصیتی ابوذر پرداخته خواهد شد.
چگونگی گرایش به اسلام
نامش جُندب بن جُناده، و از قبیله بنی غفار بود. قبل از رسالت پیامبر اکرم (ص)،
در دوره جاهلی، ترک بتپرستی نمود«… خدا را پرستش میکرد و میگفت خدایی جز
خدای یگانه نیست….»3 ابوذر خود گفته است؛ من سه سال پیش از آنکه به حضور رسول
خدا(ص) برسم نماز میخواندم.4 و در علت بیاعتقادیش به «فلس»، بت قبیله،
گفتهاند که روزی دید که سگ قبیله، خود را به کنار «فلس» رسانده و بت را آلوده
نمود در حالی که بت از خود هیچ واکنشی نشان نداد.
به هر صورت وقتی که به ابوذر خبر رسید که مردی در مکه مبعوث شده و میگوید که پیامبر خدای یکتاست روح دردمند و جستجوگرش بیصبرانه بدنبال دستیابی به واقعیت امید می بندد. برادرش اُنیس که خبر از دعوت جدید پیامبر(ص)، را آورده، میگوید او مردی است که راست میگوید در حالی که قریش برایش چهره عبوس کردهاند. بدنبال این خبر ابوذر راهی مکه شده به حضور پیامبر اکرم(ص) مشرف و اسلام را بر میگزیند. ایشان را از پیشگامان غیر قریش، و چهارمین یا پنجمین مسلمانی دانستهاند که به اسلام گروید.5
ابوذر صحابی بزرگ پیامبر(ص)
علاقه به حقیقت، صداقت و روشن ضمیری بینظیر ابوذر غفاری، ایشان را به یکی از
اصحاب بزرگ پیامبر اکرم(ص) تبدیل نموده، عنصر لیاقت! روشن ضمیری! خوشطینتی! و
… هر چه بود از ابوذر مسلمانی دگرگونه و متمایز با دیگران میسازد. پاکی و
تشنگی خاصش به حقیقتجویی، باعث میگردد که باران رحمت دیانت اسلام را که توسط
پیامبر(ص) بر انسانها عرضه میشد با صداقت تمام پذیرا شده، در مقاطع مختلف
ایفای نقش کند.
ابوذر بعد از اینکه مسلمان شد تا پس از جنگ بدر و احد در میان قوم خویش مقیم بود سپس به مدینه به حضور پیامبر اکرم(ص) رسید حضرت رسول(ص) در برخی از غزوات ایشان را در مدینه جانشین خود مینمود از جمله به هنگام غزوه ذاتالرقاع و غزوه بنیالمصطلق(المریسیع) جانشین حضرتش بود.6
در فتح مکه پرچم بنیغفار را داشت.7 در جنگ تبوک ابوذر از سپاه اسلام عقب افتاد وقتی که رسید پیامبر اکرم(ص) فرمود: «… آفرین بر ابوذر که تنها راه میرود و تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود!… مثل این بود که یکی از عزیزان خانوادهام از من بازمانده و نرسیده است.»8
همچنین در فضیلتش میفرماید: «آسمان بر سر مردی راستگوتر از ابوذر سایه نیفکنده است و زمین راستگوتر از او را برپشت خود نداشته است.»9
«ابوذر میگفت: روز قیامت مجلس من از همه شما به رسول خدا(ص) نزدیکتر است و این به آن جهت است که از آن حضرت که درود و سلام خدا بر او باد شنیدم که میفرمود: نزدیکترین شما روز قیامت به من کسی است که از دنیا همانگونه بیرون رود که در زمان رحلت من بوده است و بخدا سوگند هیچ کس از شما نیست مگر آنکه به چیزی از دنیا دست یازیده است جزمن.»10
شخصیت استثنایی ابوذر به حدی میرسد که از سوی جبرئیل به پیامبر خدا(ص) ندا میرسد که: سوگند به کسی که ترا به حق به پیامبری برانگیخته است او در ملکوت آسمانها از زمین مشهورتر است به پارسایی و پرهیزکاریش در این جهان فانی!
براستی که تعمق و تفکر در خصیصههای شخصیتی ابوذر، در دنیای خودخواهیها و مکرها، این کلام الهی را به خاطر میآورد که به پیامبر(ص) وحی شده: « وَ ِاذ قال ربک للملئکه انی جاعل‘’ فی الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء ونحن نسج بحمدک ونقدس لک قال انی اعلم مالا تعلمون» ٍ11 (چون پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمین خلیفهای میآفرینم، گفتند: آیا کسی را میآفرینی که در آنجا فساد کند و خونها بریزد، و حال آنکه ما به ستایش تو تسبیح میگوییم و تو را تقدیس میکنیم؟ گفت: من آن دانم که شما نمیدانید.)
از خصوصیات دیگر ابوذر فزونی علم و دانش و دیانت بود که امام علی(ع) در موردش فرمود:«…انباشته از علمی شد که از کشیدن آن ناتوان ماند بسیار سختگیر و آزمند بود، سختگیر به از دست دادن دین خود و آزمند نسبت به کسب علم…» چنانچه ابوذر، خود نیز میگفت:«پس از ترک محضر رسول خدا(ص) چنان شد که اگر پرندهای در آسمان بال میزد، از آن حالت دانشی را به خاطر میآوردیم و بهرة علمی میبردیم»12 بدین ترتیب شخصیتی آگاه باوفا، الگوی دینداری، ثبات و پایداری، و شخصیتی بینظیر برای جهان اسلام شکل میگیرد چنانچه یکی از شخصیتهای مهم شیعی چون مالک اشتر «…با ابوذر مصاحبت داشته و از علم او نیز بهرهمند شده است.»13
مهمتر اینکه منزلت و اعتبار ابوذر نزد پیامبر(ص) بیش از دیگر اصحاب بود چرا که
براساس شناختی که از ایشان داشتند تنها وی را لایق میداند که وظیفه بسیار خطیر
دفاع از حق را برعهدهاش قرار داده، پیمان گرفت که در راه خدا از سرزنشِ سرزنش
کنندهها نهراسد و حق را بگوید هر چند تلخ باشد.14 ایشان نیز، پس از رحلت
نبیاکرم(ص) در عملی کردن این پیمان به خوبی عمل نمود و در حمایت از امام
علی(ع) و اصول اسلامی، با تکیه بر آیات قرآن همه سختیها را به جان خرید و در
برابر خود خواهان قدرت طلب و بیعدالتیها و نابهنجاریهای اجتماعی ایستاد تا
آنجا که هیچ ترفندی برای همراه نمودنش کارساز نشد و «نهای» که در برابر معاویه
و دستگاه حاکمة او گفت چنان با اصالت، زیبا، انسانی و محکم بود که او را به
ربذه کشاند ابوذر رنج آنرا به جان پذیرا شد چرا که «نة» او، از جنس همان
«نهای» بود که خداوند متعال به پیامبر اکرم(ص) آموخت «لااله الاالله» لایی که
پرچمدارش پیامبر(ص)، و مظهر عدالتش، روح بزرگ و باشگوه امام علی(ع) بود و
منادیاش ابوذر!…
ابوذر حامی و صحابی امام علی(ع)
ابوعمرو کندی میگوید روزی نزد علی(ع) بودیم مردم گفتند برای ما از اصحاب خود
چیزی بگو، فرمود: از کدام یک از اصحابم؟ گفتند از اصحاب محمد(ص) گفت: همه اصحاب
محمد(ص) اصحاب من هستند، از کدام یک میپرسید؟… گفتند: از ابوذر چیزی بگو، گفت:
ابوذر فراوان سؤال میکرد، گاه رسول الله(ص) به او پاسخ میداد و گاه پاسخ
نمیداد. ابوذر در دینش آزمند بود و به فراگرفتن علم حریص، آن قدر علم آموخت که
پیمانة عملش پرشد آنگونه که از تحمل آن عاجز آمد.
پس با توجه به اینکه ابوذر دانشمندترین اصحاب پیامبر(ص) بود به عنوان بزرگترین صحابی و حامی امام علی(ع) نیز ایفای نقش نموده، بیان میداشت که رسولالله(ص) میفرمود:«هرکس از من جدا شود از خدا جدا شده و هرکس از علی(ع) جدا شود از من جدا شده!»15
لذا پس از حادثه سقیفه همراه مقداد، سلمان فارسی، عباده بن صامت،ابوالهثیم بنالتیهان و حذیفه و عمار، تلاش مینمایند که انحراف حاصل شده در امر خلافت را به صلاح آورند. و در اعتراض به واقعه سقیفه میگوید: ای گروه مهاجر و انصار شما و بستگان شما میدانید که رسول خدا(ص) فرمود: امر خلافت پس از من از آن علی(ع) است ولی شما فرمایش رسول خدا(ص) را دور انداخته، به دست فراموشی سپردید پیرو دنیا شدید و آخرت را رها کردید آری به بهره و میوه آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار میدادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمیکردند.16
همچنین با صدای رسا فریاد برمیآورد: من جندببنجناده یار و صحابی رسولخدا(ص)، هر کس مرا نمیشناسد بشناسد. من از رسولخدا(ص) شنیدم که فرمود:«مثلُ اهل بیتی کمثل سفینه نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق».17
به هر حال ابوذر در شرایط مختلف به عنوان مسلمانی ثابت قدم و بینظیر، شیعه بودن را به تصویر میکشد و مرز میان دیانت زنده واصیل با کارکردهای واقعی، و دینداری خودخواهانه، منحط و دروغین را تفکیک مینماید و خدمت بزرگی به دنیای اسلام نمود چرا که دو تیپ و دوگونه مسلمان را در درون اصحاب پیامبر(ص) از هم متمایز و مشخص کرد یک طرف چهره عملیِ ابوذر بودن، و دیگر، فرزند دنیا بودن، طلحه شدن، زبیرشدن و معاویه بودن. !
آن هنگامی که اصحاب ضعیف و دون پایه، به فزونی قدرت و مجلل نمودن هر چه بیشتر زندگی روی آورده و حرکت به سوی کاخها، زندگی روزمرهشان شد و با سرعتی بدور از انتظار به سمت و سوی شکل دهی جامعه طبقاتی گام بر داشتند ابوذر سیمای پایبندی به پیامبر(ص) و مسلمان واقعی بودن را به نمایش میگذارد.
این چنین شدن! را در مکتب قرآنی پیامبر(ص): «و ما الحیوه الدنیا الا لعب ولهو وللدار الاخره خیر للذین یتقون افلا تعقلون »18 (و زندگی دنیا چیزی جز بازیچه و لهو نیست و پرهیزکاران را سرای آخرت بهتر است. آیا به عقل نمییابید؟)
و در کنار شخصیت بی نظیری چون امام علی(ع) میآموزد که میفرمود:«… چهارپایان در بند شکمند، و درندگان در پیتجاوز به هم، مؤمنان فروتنند، مؤمنان مهربانند، مؤمنان ترسان.»، آنرا که تقوا فراز برده فرو میارید، و آن را که دنیا بالا برده بلند مشمارید!»19
و نهایتاً در طی مسیر شرافت و انسانیت به مرتبتی صعود مینماید که امام علی(ع) میفرمایند:«امروز هیچ کس جز ابوذر و خودم باقی نمانده است که در راه خدا از سرزنشِ سرزنش کننده نترسد!»20
ابوذر و خلفا:
پس از فروکش نمودن اعتراضات، به حادثه سقیفه و بیعت امام علی(ع)، ابوذر نیز
بدون اینکه در موضع اعتراضآمیز خود باقی بماند به فعالیتهای اجتماعی همراه
دیگر مسلمانان پرداخت ولی بر خلاف دیگر شیعیان که معمولاً پستهایی را
داشتند(از جمله عمار که یکی از کارگزاران عمر بود) ابوذر پستی را نپذیرفت و
وقتی که به او میگفتند: ای ابوذر آیا تو هم چون ابوهریره که حاکم بحرین است
پستی را نمیپذیری؟
در پاسخ میگفت: مگر چه میخواهم مرا هر روز مقداری آب یا شیر و مقداری نان کافی است!
این شیوه رفتاری در حالی است که ابوذر در زمان پیامبر(ص) بارها جانشین آن حضرت شده بود گویا با چنین رفتاری در نظر داشت که قدرت طلبی را ناچیز و مطرود جلوه داده، عملاً نشان دهد که حکومت موضوعیتی ندارد، تنها هدف، دیانتی است که عنصر نمادینش نیز عدالت میباشد، لذا علیرغم اینکه حاکمان سقیفه با ترفند خلافت را در دست گرفته بودند چون بطور تقریبی و در حد توان شیخین، عدالت و اصول اسلامی جریان داشت و جامعه در وضعیتی قابل قبول بود ایشان نیز انتقادی نداشت اما چون عثمان به خلافت نشست و ثروت اندوزی و بیعدالتی حاکم شد وضعیت ابوذر نیز دگرگونه گردیده به فردی معترض و ناآرام تغییر موضع داد. این عکسالعمل عمق و اهمیت کارکرد عدالت و ارزش واهمیت انسان، از نگاه ابوذر را میرساند.
اعثمکوفی مینویسد: ابوذر در اعتراض به عثمان میگفت:«تو بر سیرت و سنت ابوبکر و عمر برو تا فارغ باشی و کسی انکار نکند… عثمان گفت: تو را با این سخن چه کار؟ ابوذر گفت: من خودم را گناهی نمیدانم مگر امر به معروف و نهی از منکر…»21
همچنین هنگامی که عثمان در مدینه عمار را کتککاری مینماید ابوذر که آن هنگام در شام بود زبان به نکوهش عثمان میگشاید بطوری که عرصه را بر معاویه چنان تنگ میکند که به عثمان مینویسد:
«… ابوذر ولایت شام را بر تو تباه کرد و دلهای مردمان را از دوستی تو
بگردانید…»22
به این ترتیب ابوذر در دوره خلفا، دو روش متفاوت را در پیش میگیرد در دوره
خلیفه اول و دوم که دین به ابزار دست قدرت و ثروت تبدیل نشده، بلکه براین دو
برتری دارد همراهی آرام است اما وقتی که ثروت و قدرت به عنوان نماد خودخواهی
انسان میخواهد دین را نیز به ابزار دست خود تبدیل کند و مثلث خطرناک خودخواهی
مطلق را تشکیل داده،اسلام پیامبر را تحقیر نماید ابوذر به بزرگترین منتقد عثمان
( حاکمیت زر و زور ) مبدل میگردد و همین خصیصه است که شیعه را در طول تاریخ
همواره انقلابی نگهداشته است.
ابوذر منادی عدالت
چنانچه ذکر شد، ابوذر در دوره ابوبکر و عمر در کنار دیگر مسلمانان و همراه آنان
بود و مشکلی نداشت تا اینکه عثمان بنعفان خلیفه شد. یکی از حوادث مهم خلافت وی
شکلگیری اعتراضات عمومی بود که بخش عمده آن به بذل و بخشش بیتالمال و
ثروتاندوزی عمال وی برمیگشت. همانطور که یکی از عوامل حکومت ثروت است خلیفه
برای حفظ حاکمیت خویش، به این سمت گرایش یافته، بنیامیه را حاکم و دست آنها را
در ثروتاندوزی بازگذاشت به مرور اسلام را به ابزار حکومتی تبدیل نموده و عدالت
که اصلیترین عنصر هدفمند اسلام است از جامعه رخت بربست.
به این ترتیب روح ثروتاندوزی و پولپرستی در همه لایههای جامعه رسوخ مینمود و هنگامی که دردمندان دوستدار امت پیامبر(ص) از نابسامانیها به عثمان شکایت میبردند و سختگیری دوره عمر را خاطر نشان مینمودند خلیفه میگفت:«عمر به منظور رضای خدا کسان و خویشان خود را محروم میداشت و من به منظور رضای خدا به کسان وخویشان خود چیز میدهم، مانند عمر سه کس پیدا نمیشود.»23
عمثان بدون توجه جدی به نابسامانیهای اجتماعی،سیاست مبتنی بر مسلط نمودن هر چه بیشتر بنیامیه را تداوم میداد به عنوان نمونه، خمس غنائم افریقا و پانزده هزار درهم و همچنین فدک را به مروان بن حکم بخشید.24 و در مدینه هفت ساختمان ساخت که خانهای را به نائله و خانهای به عایشه، قصری از چوب نیز به مروانبن حکم داد و چون دخترش را به ازدواج عبدالله بن خالدبن اسید در آورد به او ششصد هزار درهم بخشید.25 و دستور داد از بیتالمال بصره آنرا بپردازند.
همچنین از دیگر کسانی که در خلافت عثمان به ثروتهای کلانی دست یافتند یکی زبیربن عوام بود که خانههایی در بصره، مصر، کوفه و اسکندریه داشت و پس از مرگ «پنچاه هزار دینار و هزار اسب،هزار غلام و کنیز» بجای گذاشت.
طلحهبنعبیدالله نیز از املاک عراق روزانه هزار دینار درآمد داشت. عبدالرحمنبن عوف ، ثروتمند دیگری بود که بعد از مرگ اموال انباشتهای برجای گذاشت در مورد زیدبنثابت خزانهدار عثمان گفتهاند که چندان طلا و نقره بجا گذاشته بود که آنرا با تبر میشکستند26ً با این توصیف جامعه ای طبقاتی شکل گرفته بود که در آن، روز به روز فاصله فقرا و اغنیاء بیشتر میشد و عدالت که ستون پایداری و سلامت جوامعه بشری است ناچیز شمرده میشد در نتیجه ضعفا از دستیابی به حقوق خود محروم ماندند. بطور کلی همه ارزشهای اسلامی مورد تهاجم روح فسادگر خاندان بنیامیه قرار میگرفت حتی جهاد که برای نجات و اصلاح جوامع بشری بود روحی منحط، غیردینی و قدرت طلبانه مییابد و برای انتخاب شخصیتها و مدیران، ملاک دیانت و تقوا به کناری میرود و همه چیز مورد هجمه فسادگران قرار میگیرد.
بدین ترتیب نابهنجاریهای دوره عثمان برای شیعیان، که مدافعان واقعی اسلام و امت پیامبر(ص) بودند. رنجآور بود.
همانطور که میدانیم فقر یکی از مخوفترین دشمنان جوامع بشری است تا جایی که گاندی، رهبر مبارز هند علیه استعمار انگلیس، میگوید:«چگونه میتوان با مردمی که در روز نمیتوانند روزی دو وعده غذا داشته باشند از خدا حرف زد؟ برای آنها خدا فقط به صورت نان و پنیر جلوه میکند.»27
اسلام نیز نسبت به این موضوع حساسیت خاصی دارد چنانچه امام علی(ع) میفرمایند:«… همانا فقر، دین انسان را ناقص، و تعقل را سرگردان و عامل دشمنی است فقر مرگ بزرگ است.»28
مگر نه این است که اسلام برای نجات انسان آمده است و نجات انسان بقدری ارزش یافته است که رنج جهاد و شهادت بالاترین ارزش را یافته است پس چه شده بود که خلیفه مسلمین و عمالش در ناز و نعمت بسر میبردند و فارق از غم، مسلمان محروم را در چنگال فقر و بیعدالتی رها کرده، منفعت طلبی و خودخواهی را براسلام خواهی که عنصر اصلیاش عدالت و نجات دیگران است برتری دادند!
لذا در چنین شرایطی ابوذر که صحابی بزرگ پیامبر(ص) بود و سادهزیستی و شکوه پیامبر(ص) را به خاطر داشت و برای پایداری اسلام رنج برده بود، و مظهر عدالت، امام علی(ع) را بدور از مدیریت سیاسی میدید، شخصیتی الهی، که پیشنهاد بخشش و برتری نهادن عرب بر عجم و اشراف بر بینوایان ، برای بدست آوردن پیروزی بر معاویه ، را چنین پاسخ می دهد: آیا به من می گویید که پیروزی را با پایمردی ستم فرا چنگ آورم؟ به خدا سوگند ، تا این خورشید می دمد و اختران بر آسمان می درخشند چنین نکنم …والله اگر آن مال نه از بیت المال ، که از آن من می بود باز هم مواسات می ورزیدم ،پس چگونه چنین نکنم در حالی که مال متعلق به آنهاست29 و حتی فراتر از این ،به تساوی در مصرف می اندیشد چنانچه وقتی می بیند که میثم تمار ( از یاران امام علی ع) خرماها را به دو قسمت خوب و بد تقسیم نموده ، هر کدام را به قیمتی می فروشد او را منع نموده دستور می دهد خرماها را مخلوط کند و به یک قیمت بفروشد! با این اوصاف است که ابوذر به عنوان مسلمان وشیعه راستین امام علی(ع) آن دردهای سنگین را بر نمیتافت و فریاد بر میآورد و در کوچه و بازار با تکیه بر قرآن وضعیت موجود را محکوم مینمود و باصدای رسا این آیه را تذکر میداد:«کسانی که زر و سیم میاندوزند و آنرا در راه خدا انفاق نمیکنند آنان را به شکنجه دردناک مژده بده»
هنگامی که عثمان ابوذر را از چنین عملی منع میکند در پاسخ خلیفه میگوید: آیا عثمان مرا از خواندن کتاب خدا بازمیدارد؟ به خدا سوگند که من خشنودی و رضایت خدا را برخشنودی و رضایت عثمان ترجیح میدهم.30
آنچه که روح و جان ابوذر را مغموم می نمود این واقعیت بود که می دید جامعه نویی که با رنج پیامبر(ص) شکل گرفته ، و همه را برادر وار و در کنار هم ، با احساس مسئولیت نسبت به یکدیگر، در زیر سقف مسجد گرد آورده ، گرفتار فاصله طبقاتی گردیده که بین برادران دینی گذشته، مسافتی ایجاد شده بود به فاصلة میان کوخ و کاخ ! و عمده های امت اسلام برادرانی شده بودند که دیگر دسترسی به آنان وجود نداشت و تنها عنوان مسلمانی و برادری را یدک می کشیدند بدون اینکه احساس هم نوعی ، و انسانی داشته باشند!
برای شخصیتی چون ابوذر ، و روح دردمند و سرشار از عشق و ایمانش ، دیدن مسخ اسلام و کارکردهای دیانت قرآنی و تبدیل جامعة ساده ، برادرانه و شور انگیز ساختة دست پیامبر اکرم(ص) ! به اجتماعی مبتنی بر بی عدالتی در اقتصاد و معیشت، و با کارکرد جایگاهی مبتنی بر حاکم و محکوم !...غیر قابل تحمل بود!
اما عثمان نه تنها خاندان بنیامیه و تبعیدیان و دشمنان پیامبر(ص) را برمردم حاکم نموده بود بلکه دوستان و اصحاب بزرگ رسولخدا(ص) را که مدافعان حق بودند تحقیر میکرد بخصوص عبدالله بن مسعود را از عاملیبیتالمال برکنار و عمار یاسر و ابوذر را در وضعیت بسیار نامطلوبی قرار داده بود.
مضافاً اینکه تحمل شنیدن حق را نیز نداشت و ابوذر را از فتوا دادن منع می نمود. ولی هنگامی که به ابوذر گفته میشد مگر امیرالمؤمنین تو را از فتوی دادن نهی نکرده است؟ پاسخ میداد:«به خدا سوگند اگر شمشیر بر گلوی من بگذارید تا گفتاری را که از رسولخدا(ص) شنیدهام، نقل نکنم، پیش از آنکه گلویم را ببرید آن را خواهم گفت.»31
چنین وضعیتی، در حالی بود که عثمان کعب الاحبار یهودی را مشاور خود نموده بود و در مسائل مالی فتوا صادر مینمود:
چنانچه «… یک روز ابوذر به مجلس او حاضر بود عثمان گفت: «بنظر شما کسی که زکات مال خود را داده دیگر کسی حقی در آن دارد؟» کعبالاحبار گفت:«نه ای امیرمؤمنان» ابوذر به سینه کعب زد و گفت:«ای یهودیزاده دروغ گفتی» آنگاه این آیه را بخواند«نیکی آن نیست که روهای خود را سوی مشرق و مغرب بگرداند …» عثمان گفت:«آیا اشکالی دارد که ما چیزی از بیتالمال مسلمانان برگیریم و در حوائج خود خرج کنیم و بشما نیز بدهیم؟» کعب گفت:«اشکالی ندارد» ابوذر عصا را بلند کرده و بسینه کعب زد و گفت:«ای یهودیزاده به چه جرأت در باره دین ما سخن میکنی؟»32
بدنبال این مجادله، خلیفه ابوذر را روانه شام نمود.
ابوذر در مرکز سلطنت معاویه:
«اَلَم تعلم اَن الله لهُ مُلک السموات و الارض و مالکم من دون الله من ولی و
لا نصیر»33
(آیا نمیدانی که خدا فرمانروای آسمانها و زمین است و شما را جز او یاری و یاوری نیست.)
خلیفه بهترین مکانی را که برای مسخ اصالت و عدالتخواهی ابوذر در نظر گرفت بارگاه تجملاتی، و شکوه خیره کنندة سلطنت معاویه در شام بود اما تبعید و شکوه ظاهری معاویه چیزی نبود که ابوذر را به سکوت وادارد او صحابی روشن ضمیر رسولخدا(ص) و مأنوس با روح قرآن بود و ریشه انحرافات را به خوبی میشناخت چنانچه علتالعلل همه فسادهای گریبانگیر امت بعداز پیامبر(ص) را چنین بیان میکند:
«… ای امت سرگردان پس از پیغمبرش، هان اگر شما کسی را که خدا پیش داشت، مقدم میداشتید و کسی را که خدا پس آنداخته عقب میانداختید و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر خود مینهادید … دوست خدا نادار نمیشد و سهمی از فرائض خدا از میان نمیرفت و دو کس در حکم خدا اختلاف نمیکردند مگر آنکه علم آن را از کتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان مییافتید، لیکن اکنون که چنین کردید پس بدفرجامی کار خود را بچشید،« ...وسیعلم الذین ظلمواای منقلب ینقلبون » زود است که ستمگران بدانند به چه بازگشتگاهی باز میگردند.»34
لذا به علت همین شناخت و آگاهی و استواری در عقیده، در شام نیز به شیوة خود عمل میکند که آمر به معروف و ناهی از منکر است بدون اینکه از قدرتی هراس داشته باشد. هرچند که خلیفه، شام را به دلیل اقتدار و سلطنت مقتدرانه معاویه بهترین تبعیدگاه برای او دانسته، اما ابوذر شکوه و عظمت دروغین کاخ معاویه را نیز به لرزه در میآورد.
هر روز بعد از نماز بامداد بر دروازه شام میایستاد و به صدای رسا میگفت:«خدا لعنت کند امر کنندگان به معروف و رها کنندگان آن را، و خدا لعنت کند بازدارندگان از منکر و انجام دهندگان آنرا.»35
این سخنان و نقاطی که مورد تعرض ابوذر قرار میگرفت گویای شخصیت آگاه و عمیق
اوست که اسلام ابزار شده برای سلطنت را دشمن اصلی اسلام نبی اکرم(ص) میدانست.
در چنین شرایطی است که برای چاره مشکل، معاویه چنین میاندیشد که به همان
ابزاری که دیگران را رام مینمود متوسل گردد لذا برای او سیصد دینار میفرستد
اما ابوذر آن مبلغ را با پاسخی اینچنین پس میدهد:
«اگر این پول به حساب مقرری خود من است که امسال از آن محروم گردیدم، میپذیرم و اگر صله و بخشش است مرا به آن نیازی نیست»
همچنین هنگامی که معاویه کاخ سبز را بنا مینهد فریاد برمیآورد که:«اگر این کاخ را از مال خدا ساختهای خیانت است و اگر از مال خودت باشد اسراف!»36 و میگفت به خدا سوگند کارهایی صورت میگیرد که هیچ راهی برای آن نمیدانم که نه در کتاب خداست و نه در سنت رسول خدا(ص)، به خدا سوگند که میبینم که حق خاموش میشود و باطل زنده میگردد و چه بسا راست گو که او را تکذیب میکنند و بدون هیچگونه تقوایی افراد برگزیده میشوند….
ای گروه ثروتمندان با بینوایان و مستمندان مواسات کنید و کسانیکه سیم و زر
اندوختهاند و در راه خدا انفاق نمینمایند آنان را مژده دهید که سکههای ایشان
را در آتش داغ میکنند و پیشانیها و پهلوهای آنان را داغ خواهند کرد و همواره
چنین میگفت تا اینکه فقرا و بینوایان این کار را بر ثروتمندان واجب دانستند.»
این روند ادامه داشت بطوری که معاویه را مستأصل کرده، که برای نجات خویش ، و به
چنگ آوردن ابوذر، ترفندهای مکارانهای طرح مینمود از جمله شبانه هزار دینار
برای ابوذر فرستاد و ابوذر هم همان شب آن هزار دینار را به مستمندان رساند،
معاویه روز بعد کسی را که پول را به ابوذر رسانده بود خواست و گفت: پیش ابوذر
برو و بگو من اشتباه کردهام، معاویه پول را برای کس دیگری فرستاده است و اکنون
مرا از خشم معاویه نجات بده. وقتی فرستادة معاویه خبر را به ابوذر رساند ابوذر
به آن شخص گفت: به معاویه بگو که به خدا سوگند از پول او چیزی پیش من نمانده
است ولی سه روز مهلت دهد تا جمع کنم و بپردازم.»37
معاویه چون در برابر اعمال و گفتار صادقانه ابوذر خود را عاجز دید او را خواسته و میگوید:ای دشمن خدا و رسول، چرا ما را رها نمیکنی؟ که در جواب چنین پاسخی دریافت میکند: من دشمن خدا و رسولش نیستم بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و کفر خود را پنهان داشتید.38 سپس احادیثی از قول پیامبر(ص) علیه معاویه ذکر مینماید.
پس معاویه با همه شکوهی که در انظار عمومی تهیه دیده بود نامهای به خلیفه مینویسد که اگر شام را میخواهی چارهای بیندیش، خلیفه نیز دستور میدهد که ابوذر را بر شتری با جهاز بیروپوش سوار نموده، در کوتاهترین مدت به مدینه برساند.39
ربذه ترسیم کننده شکوه ابوذر!
هنگامی که صحابی باوفای رسولخدا(ص) به مدینه می رسد عثمان خطاب به ابوذر
میگوید: ای جندب، تویی که گمان میکنی من گفتهام که خدای متعال درویش است و
ما توانگرنیم؟ ابوذر با منطق خاص خویش چنین ابراز داشت : «اگر چنین اعتقادی
نمیداشتی اموال خدا را بربندگانش انفاق میکردید، وانگهی من گواهی میدهم که
رسول خدا(ص) فرمود:«چون پسران ابوالعاص سینفر شوند مال خدای را وسیله اقبال و
دولت خویش کنند و بندگان خدای را خدمتکاران و چاکران خویش گردانند و در دین
خدای خیانت کنند.»40
در این باب خلیفه از مردم گواهی خواست که گفتند نشنیدهایم ولی امام علی(ع) به راستگویی ابوذر گواهی داده و فرمودند: او راست میگوید چرا که من خود از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: آسمان برکسی راستگوتر از ابوذر سایه نیفکنده است و زمین راستگوتر از او را بر پشت خود حمل نکرده است. در این موقع الفاظ تندی میان خلیفه و ابوذر رد و بدل میگردد که امام علی(ع) نیز به دفاع از ابوذر سخن میراند و سخنان خصمانهای نسبت به همدیگر میگویند.
در نهایت خلیفه میگوید از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو. ابوذر نیز همسایگی با او را ناخوشایند میخواند و هنگامی که تصمیم بر تبعید او گرفته شد ابوذر گفت:«… اگر فرمایی به شام روم» عثمان گفت: ما تو را از شام بازخواندهایم که آنجا کلمات قبیح میگفتی و آن ناحییت را بر ما تباه گردانیده بودی. آنجا اجازت نفرمایم» چندین جا نام برده شد که خلیفه با رفتن به آنجا مخالفت کرد سپس ابوذر گفت:«هرجا که باشم، سخن حق خواهم گفت. تو هرکجا که فرمایی آنجا روم. عثمان گفت: کدام موضع را دشمنتر داری؟ ابوذر گفت: هیچ جا را دشمنتر از ربذه ندارم. عثمان گفت برخیز و آنجا برو…»41
نکته جالب توجه اینکه، هر چند که ابوذر با سن کهولت و مصیبت و رنج سفر، از شام رانده شده، بازهم شام را برای مکان تبعید خود بیان میکند. اینجا سؤال اساسی که مطرح میشود این است که چرا شام را درخواست کرد؟ در حالی که علاوه بر رانده شدن همراه با سختی و تحقیر، در کنار معاویه بودن نیز برای وی رنجآور بود. و با اینکه انسانها معمولاً سعی دارند که از افراد مورد تنفر خود دوری جویند اما ایشان به رفتن شام ابراز تمایل مینماید! برای دستیابی به علت چنین درخواست غیر متعارفی، میبایست وضعیت اجتماعی شام را مورد دقت نظر قرار داد. آنچه که از منابع دست اول بر میآید اصلیترین عاملی که در این انتخاب مؤثر بوده، هوشیاری و درک ابوذر نسبت به قدرت تهدید کننده شام علیه اصل اسلام میباشد، و معاویه نیز از این خصوصیت شامی ها احساس قدرت مینمود چنانچه معاویهبنابی سفیان در مجلسی به عمار میگوید:
«ای عمار در شام یکصدهزار جنگجو هست که همگی با فرزندان و بندگانشان از بیتالمال حقوق میگیرند آنها نه علی را میشناسند نه خویشی وی با پیامبر را، نه عمار را ونه سابقهاش را، نه زبیر را و نه صحابی بودن او را، نه طلحه را و نه هجرت وی را، و از عبدالرحمن بنعوف و مال او هم ترسی ندارند پس تو را از فتنهای باز میدارم که بگویند این قاتل عثمان است و این قاتل علی است.»42
لذا ابوذر برای ایفای نقش اصلاحگرانه و تغییر وضعیت اجتماعی شام، آنجا را انتخاب میکند. ولی عثمان از رفتن به شام و مکانهای دیگر منع کرده تنها ربذه را برمیگزیند و مروانبنحکم را دستور میدهد که ابوذر را از مدینه بیرون برده اجازه سخن گفتن با هیچکس را ندهد اما علیرغم چنین فرمانی، امام علی(ع) و برادرش عقیل، و حسنین(ع)، و عمار یاسر، او را مشایعت میکنند.
چون نگاه ابوذر به امام علی(ع) افتاد، گریسته و میگوید: من هرگاه تو و فرزندانت را میبینم گفتار پیامبرخدا(ص) را به یاد میآوردم و شکیبایی ندارم تا گریه کنم.43 مروان برای جلوگیری از همراهی و تکریم ابوذر، میگوید: امیرالمؤمنین از سخن گفتن با این مرد نهی کرده است اگر نمیدانید بدانید. در این هنگام، امام علی(ع) تازیانهای بر مرکوب مروان زد و گفت دور شو خدایت به آتش درافکند!
سپس به ابوذر میگوید: ای ابوذر، تو برای خدا خشم گرفتهای و آنان از تو بردنیای خود ترسیدند. مروان قضیه را به عثمان گزارش داد و خلیفه با مردم سخن گفته میگوید ای مسلمانان من با علی(ع) چکار کنم؟ و به امام علی(ع) میگوید: مگر نهی کردن من از سخن گفتن با ابوذر به تو نرسیده بود؟ امام علی(ع) پاسخ دادند که: مگر به هر گناهی که تو فرمان دهی باید از تو اطاعت کنیم! بخدا اطاعت نمیکنم.44
بدینترتیب ابوذر صحابی نامی پیامبر اکرم(ص) در سال 30 هجرت به ربذه تبعید شد و در سال 31 یا 32 در همانجا رحلت نمود. به هنگام رحلت، خانوادهاش نگران بودند که آنان را دلداری میداد به گفته پیامبر(ص) که فرموده بود وفات تو در غربت خواهد بود و آنگاه جماعتی از نیک مردان وارد خواهند شد.45
لذا در زمان رحلت ، گروهی که از زیارت کعبه میآمدند، ازجمله عبداللهبنمسعود و مالک اشتر نیز همراه آنان بودند، بر جسم بی روح صحابی بزرگ رسول خدا وارد شدند، و بدینگونه ابوذر ! فریاد وجدان بیدار انسانیت و مظهر دیانت اسلام را به خاک سپردند. مرگ صحابی رسول خدا(ص) در تبعید تأثیر بسیاری بر خشم مردم، بخصوص بر مالک و عمار، علیه خلیفه داشت به هر تقدیر، صحرای دور افتاده و گمنام ربذه! ترسیم کننده ثبات دیانت و بزرگی ابوذر، خجالت و سرافکندگی برای اجتماع بشری، و حقارت برای معاویه صفتان گردید.
ابوذر «انسان برتر»
یکی از بیماریهای نفرت انگیز اجتماعی بشر ، که در اصل زیر بنای همه ظلمهاست،
خود خواهی است و در مقابل ،عدالت زیر بنای همه خوبی ها و عامل حرکت انسان
اجتماعی به سوی رشد وکمال می باشد که عنصر اصلی ادیان الهی نیز بر این پایه
استوار بوده است. بانگاهی اجمالی به تاریخ، مشاهده خواهد شد که اساس رنج بشر از
خودخواهی ها بوده است به همین لحاظ دغدغه اصلی انعکاس یافته و سفارشات مؤکد
ادیان الهی و غیر الهی نیز بر این محور قرار گرفته است که؛ آنچه برای خود می
خواهی برای دیگران نیز بخواه، و آنچه بر خود روا نمی داری بر دیگران نیز روا
مدار !
روح و وجدان الهی را که عنصر تشخص انسان است ، مطیع جسم دون پایه خاکی نگردان تا گرفتار پستی مطلق نشوی !
عارفان نیز در مورد رابطه روح و تن نکته سنجیهای جالبی دارند ، روح را اسیر زندان تن میدانند ، زندانی که بواسطه عادت به آن ، بزرگی و علو سرشتیش را از یاد برده ، و نوکر تملق گو وپادوی چاپلوس تن شده است!
اما در میان زمینییان حقیر ،انسانهایی نیز قدم بر کرة خاکی نهاده اند که برتر بوده و محور و پایه تغیراتشان را حقیقت و دیانت رقم زده است.
« ...انسان برتر نگران است که مبادا حقیقت را بدست نیاورد .ولی از فقر و درویشی نگران نیست...»46
... و ابوذر زیباترین چهرة انسانی است که ارزش انسانی خویش را در کنار پست شدگان حقیر ،حفظ نمود.!
... وپیامبراکرم (ص) ارزش این یار با وفای خویش را به خوبی شناخت و به لحاظ
استحکام دینی و انسانیش بود که مخصوصاً پیمان دفاع از حق را بر عهده اش گذاشت!
ویژگیهایی چون :
۱- نماد دیانت اسلام و پایبندی به انسانیت
۲- همیشه انقلابی ای که در هیچ شرایطی به ارتجاع و دنیاگرایی نپیوست
۳- خواستن دین برای دین نه برای خویش
۴- راستگوئی و صداقت در رفتار
۵- عدالت خواهی در عمل
۶- مظهر و الگوی شیعه بودن
۷- و از همه مهمتر ، توان همراهی با علی (ع) !
و اما گسترة معنای انسان ! از پست ترین (لجن) « و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون » تا روح خدا « ... ونفخت فیه من روحی ...»47 را در بر می گیرد و ابوذر ! با جسم نحیفی که مطیع محض روح بزرگ و خدایی اش بود به پاس مقام و مرتبت انسانیت ، و تحقیر حقارتها ، بر قله عزت وفخر ...قدم زد، و در پایان راه، بر «ربذة» تهی از همه چیز معنایی نو بخشید!
پینوشتها:
1-ـ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب ، ج3،ص210
2- ابن اثیر،اسدالغابه...،ج 4،ص107. ابن حجر عسقلانی ، الاصابه فی تمیز
الصحابه، ج2،ص503. تلمسانی ، جوهره ...،ص 63-64.
3- ابن سعد، طبقات،ج4،ص201
4 - همان، ص198،ابناثیر، اسدالغابه... ،ج1ص357. بیهقی، دلایل النبوه،ج1،ص294
5 - یعقوبی ، تاریخ، ج1،ص379.ابن سعد،همان،ج4،ص202. ابناثیر،اسدالغابه
...،ج1،ص357. بیهقی،پیشین،ص297.نویری، پیشین،ج1،ص186.
6- ابناسحاق، سیره، ج2، ص718و776.
7- واقدی، مغازی، ص626.
8- همان، ص762. ابناسحاق، پیشین،ص971.
9- ابنسعد، پیشین، ج4،ص206. مقدسی. تاریخ و آفرینش ، ج5 ، ص99. تلمسانی،
جواهر،ص72. نویری، پیشین، ج3،س203. قمی، تحفه الاحباب،ص74.
10- ابنسعد،پیشین، ج4،ص207.
11- قرآن مجید ، س بقره، آیه30.
12- ابنسعد،پیشین، ج2،ص338.
13- ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه ، ج1،ص406.
14- ابناثیر،اسدالغابه...،ج1،ص357.
15- ثقفی کوفی، الغارات، ج1،ص177 و ج2،ص521. ابنسعد، پیشین،ج4،ص210
16- صدوق، خصال، ج2، ص231. طبرسی، احتجاج، ج1، ص301. ابنابیالحدید، پیشین ،
ج3، ص151.
17- ابنقتیبه، المعارف ، ص252.
18- قرآن مجید، سانعام، آیه32.
19- نهجالبلاغه ، خطبه153و 191.
20- ابنسعد، پیشین، ج4، ص210.
21-اعثمکوفی، الفتوح، ص322.
22- همان، ص، 320.
23- طبری، تاریخ الرسل و الملوک، حوادث23هـ..
24-یعقوبی، تاریخ، ج2، ص58. ابن قتیبه، المعارف،ص195. الامامه و السیاسه ج1،
ص32. ابن طقطقی، تاریخ الفخری ،ص133.
25-یعقوبی، پیشین، ج2، ص62. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج1، ص33.
26- مسعودی، مروجالذهب، ج1، ص690.
27- گاندی، همه مردم برادرند، ص237.
28- نهجالبلاغه، حکمت، 319، 163.
29- ثقفی کوفی، الغارات،ج1،ص75. نهج ا لبلاغه، خطبه 126.
30- ابنابیالحدید، پیشین، ج4،ص208.
31-ابنسعد، پیشین، ج2، ص339 -338.
32-مسعودی، مروجالذهب، ج1،ص696. ابنابیالحدید، پیشین، ج4،ص208.
33-قرآن مجید، س بقره،آیه 107.
34-یعقوبی، تاریخ، ج2، ص66.
35- همانجا.
36-ابنابیالحدید، پیشین،ج4،ص209. نویری، پیشین،ج5،ص45.
37-نویری، پیشین،ج5،ص46.
38- ابنابیالحدید، پیشین،ج4،ص210.
39- یعقوبی، تاریخ، ج2، ص67.مسعودی، پیشین،ج1،ص697. ابنابیالحدید،همانجا.
40- یعقوبی، همان.مسعودی،همان. ابناعثمکوفی، الفتوح،ص321.
ابنابیالحدید،همان، ص211.
41- ابناعثمکوفی، همان،ص323.
42- ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج1، ص28.
43- یعقوبی، همان، ج2، ص68. مسعودی، پیشین،ج1،ص697.
44- نهجالبلاغه،خطبه130. مسعودی، همان، ص699. ابنابیالحدید، همان،ج4،ص206.
45- ابناعثمکوفی، همان،ص325.
46- ویل دورانت ، لذات فلسفه، ص 405..
47- قرآن مجید، سوره الحجر، آیه 26 و 29 .
راستی پخش ایران هم لینک شد .