مناظره با سنی ۸

آخرین گفته های دوستمان سنی.

قرار بود پاسخ برخی از سخنان ایشان را امروز ارسال کنم. به علت پاره ای از مشکلات به فردا موکول شد.


پنجشنبه 5 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 7:47 PM

سنی

چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) جانشینی برنگزید؟
یکی از ایرادهای بزعم ایشان، مهم این است که می گویند: « چگونه می توان پذیرفت که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در امری چنین مهم سکوت کرده باشند و امت را مانند رمه ای بی چوپان بحال خود وا گذارند. این یک اصل غیر قابل بحث پیش ایشان است که هرگز کره زمین از حجت خدا خالی نمی شود پس می گویند محال بود که پس از مرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این قانون دستخوش تغییر شود». آنها به استدلال زیاد چنگ می زنند و آنرا از براهین قوی خود بحساب میآورند اما باز بر اساس فرمولی که داریم این نقطه نظر را نیز محک می زنیم تا ببینیم که آیا خالی از تناقص است یانه؟متأسفانه دراینجا نیز علماء شیعه دچار تناقص گوئی شده اند. از یک سو می گویند دنیا از حجت خالی نمی شود و زمین بدون رهبری نمی ماند و محال است که امر مهم جانیشنی پیامبر مسکوت گذارده شده باشد و از طرف دیگر ما عملأ می بینیم که امروز جهان حتی در نزد خود آنان از حجت خالی است و مسئله جانشینی پیامبر لا ینحل مانده است چطور دقت کنید به عرایضم!: علماء شیعه می گویند خدا (جل جلاله) حضرت علی و بعد امام حسن و بعد امام حسین بعد امام سجاد و الی آخرتا مهدی 12 امام را به جانشینی پیامبر برگزید می گوییم بسیار خوب از آخری می پرسیم:امام مهدی حالا کجاست؟ من نوعی را چرا خدا بدون رهبر گذاشته است؟ اگر از عدالت خدا بدور بود که امت محمد را بدون رهبر رها کند از عدل او بس دورتر خواهد بود که مرا و امثال مرا و شما را که از زمان پیامبر خیلی فاصله داریم بدون رهبر رها کند می گویید ( رها نکرده و رهبر ما مهدی است که حی و حاضراست ) باز می پرسیم ( خوب کجاست که من از او بپرسم که حق با کیست؟ ) شما در جواب من ای برادران اهل تشیع چه می گوئید مگرنمی گویید که او پشت پرده غیب پنهان است و دسترسی به او ممکن نیست و باید به قرآن و احادیث ائمه و پیامبر مراجعه کرد خوب پدر آمرزیده ها پس باز به حرف ما رسیدید. مهدی از میان شما به پشت پرده غیب رفت و جانشینی نگذاشت و شما را بی رهبر گذاشت شما این حق را به مهدی میدهید از عدالت خدا هم بدور نمی دانید خوب پس چرا وقتی می گوئیم پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) جانشینی برنگزید و قرآن و سنت را برای ما گذاشت ناراحت می شوید و آبرو درهم می کشید؟ اول شما برای مهدی نایب درست کردید و 70 سال که عمر یک آدم است مردم را سرگرم کردید و چون زمینه را برای ظهورش آماده ندیدید عمرش را طولانی کردید و نایب را هم مردود دانستید و بالاخره واضح است که امروز من بدون رهبر هستم شما خواننده هم بدون رهبر هستید ولازم است که خودمان بنشینیم و رهبر خویش را برگزینیم و انتخاب رهبر را در پرتو هدایتهای قرآن و سنت انجام دهیم همانطورکه برادران اهل تشیع انکار را می کنند و کردند اول خمینی را انتخاب کردند نمایندگان خبرگان را انتخاب کردند اگر مهدی زنده و اوامرش ظاهر باشد که دیگر نیازی به انتخاب نیست وقتی رهبر الهی درمیان ما باشد ما دیگر کی هستیم که رهبر انتخاب کنیم وقتی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) درمیانه صحابه بود کسی انتخاب نمی دانست یعنی چه. هیچکس نمی آمد امیر لشکر را خودش انتخاب کند همه اینها به امر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را هم مردم انتخاب نکرده بودند این واضح است. او پیامبر و برگزیده الله (جل جلاله) بود خوب حالا که ما به خود حق انتخاب رهبر را میدهیم چرا به صحابه نمی دهیم؟ این مثل لقمه از پشت گردن خوردن است پس از هزار و یک دلیل آخر می رسند به حرف ما. جای خنده دار قضیه اینجاست که در کشور ایران وقتی خمینی مرد کسی را به جانشینی خود انتخاب نکرد و شاید خواست خدا بود که اینطور شود از یک طرف منتظری را برکنار کرده بود و از طرف دیگر جانشین رسمی نداشت و بعد بزرگان ایران آمدند و یک رهبر جدید برگزیدند که نامش خامنه ای است. خامنه ای حکم رهبری خود را نه از خدا گرفت ونه از مهدی و نه حتی از  رهبری قبلی. خوب آدمهای حسابی آن چیزی را که غیر ممکن میدانستید و میگفتید محال است پیامبر انجام دهد رهبر شما و رئیس نظام شما انجام داد. می گویند: اگر خمینی جانشینی انتخاب نکرد برای این بود که قانون اساسی وجود داشت مجلس خبرگان بود و در سایه دستورات آن رهبر انتخاب می شد که شد. در جواب می گوییم ( یعنی قانون اساسی شما از قرآن دقیق تر بود در قرآن آمده که مسلمانها امور خود را با شوری اداره کنند و بر اساس آن دستور، مردم در امر خلافت شوری کردند و اکثریت قریب به اتفاق بر حضرت ابوبکر متفق شدند. و آنکس هم که قبول نکرد نه کودتا کرد نه دست به شمشیر برد. یا سکوت کرد یا به سفر رفت. و این قانون شورا است. البته قصد ندارم وارد سیاست شوم تنها هدفم این است تابیان کنم که اهل تشیع نمی توانند به عقاید خود جامه عمل پوشانند حتی وقتى حکومت از آن آنها هم باشد نمى توانند. چون با جوهر عقیده آنها، تضاد عجین شده و هر کس میداند که در عمل دو چیز متضاد واقع نمی شوند. و لو آنکه بصورت تئوری بتوان آنرا بیان نمود.اما نمی خواهیم از جواب به این سوال که چرا پیامبر خلیفه ای برنگزید طفره برویم ما دلایل زیادی داریم که عدم انتخاب جانشین توسط پیامبر را توضیح میدهد از آن جمله.
(1)
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قوم را بدون راهنما رها نکرد زیرا در بین آنها قرآن باقی ماند و این کتاب آسمانی دارای این خصوصیت بود و هست و خواهد بود که کتابی آسان و قابل فهم و استفاده برای همه است خداوند(جل جلاله ) 4 بار دریک سوره این آیه را تکرارأ آورده است.(وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ)  سورة القمر آیة 17 22 ـ 32 ـ40 (و براستیکه آسان گردانیدیم قرآن را برای پند گیری پس آیا هست کسی که پند گیرد؟) و این هم ویژگی خاص قرآن است که نه دستخوش تحریف شده و نه می شود و نه خواهد شد گمان نمی کنیم در این باره کسی جرات کند حرف دیگری بزند پس قرآن و عملکرد رسول خدا که در کتب حدیث جمع شده چراغی فروزان برای رهنمای امت بودند و این سخن اساسأ غلط است که بگوییم ( امت چون رمه ای بی چوپان رها شده اند ).
(2)
دوماً در قرآن و سنت امر شده که مسلمانها در امور خویش با یکدیگر مشورت کنند خداوند (جل جلاله) در قرآن میفرماید:) َوأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ) سورة الشوری آیة 38 ( مومنان) کارهایشان را در بین خویش با مشوره انجام میدهند ) و آنها نیز پس از رحلت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین کردند وعملأ نیز موفق شدند. باید دقت کنیم که در عدم انتخاب جانشین مستقیم، حکمت بزرگی وجود دارد برای درک آن نیاز به توجه و فهم است: هنگامیکه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) درقید حیات بودند چند بار برای خود جانشین و نائب برگزیدند مثلأ وقتی برای غزوه ای تشریف میبردند کسی را به جانشینی در مدینه میگذاردند یا برعکس هنگامیکه خودشان با لشکر نمی رفتند کسی را از جانب خود امیر لشکر میکردند. دریکی از این جنگها خالد بن ولید فرمانده سپاه بود او به کفار حمله کرد یکی از کفارکه مرگ خود را نزدیک میدید داد زد: ( لااله الاالله محمد رسول الله ) اما حضرت خالد اعتنایی نکرد و او را کشت وقتی حضرت خالد برگشت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) واقعه را که شنیدند بشدت ناراحت شدند و چهره شان سرخ شد و بارها به خالد فرمودند ای خالد آیا قلبش را شکافته بودی و دیده بودی که دروغ می گوید آنقدر این جمله را تکرار کردند تاحضرت خالد در دلش گفت. (ای کاش بس میکردند )بعد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند که دیه خون آن فرد را به اهلش بدهند بعد فرمودند. ( خدایا من ذمه خون آن شخص را قبول نمی کنم ) چرا حضرت این حرف را زدند؟ از اول نیز ذمه خون آن شخص بگردن حضرت خالد بود از اول هم به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ربطی نداشت؟ نه اینطور نیست بهرحال خالد امیرمنتخب حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به زبان دیگر جانشین ایشان در بین لشکر بود پس دستور خالد مثل دستور پیامبر بود و عمل او عین عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).لذا حضرت خالد خطا کرد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عکس العمل نشان دادند و خطای خالد را اصلاح کردند حالا تصورکنید خالد جانشین آن حضرت پس ازوفات نیز می بودند و فرض کنید.که این واقعه پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق می افتاد هیچکس نمی توانست به خالد این برگزیده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراض کند و این عمل حتی بصورت قانون درمیاید. و تصور کنید خالد نیز برای خود جانشینی برمیگزید و او هم فقط یک خطا میکرد و به همین ترتیب تا امروز این جانشینان رسمی بنظر شما چند خطا میکردند همه این خطا ها قانون میشد؟ شیعه متوجه این نکته شده که سعی کرده جانشینان پیامبر را معصوم از خطا معرفی کند اما این نادرست است زیرا اولأ عملأ خلاف این اتفاق افتاده و خالد(رضی الله عنه) برگزیده رسمی پیامبر اشتباهی کرد که رسول خدا را به خشم آورد و ثانیأ انسان درصورتی می تواند از خطا مصؤن بماند که بوحی مرتبط باشد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم اگر با وحی سر وکار نداشت دچار خطا می شدند بطور مثال ایشان می خواستند سرقبر منافقین نماز بخوانند که این آیه نازل شد:(وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ) (التوبة:84)  و (ای محمد ) برسرمرده هیچیک از ایشان (منافقان ) نماز مگذار و نایست برسر قبرشان بدرستیکه آنها کافر به خدا و رسولش شدند و مردند در حالیکه فاسق بودند ) یا این آیه نازل شد: (عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ) (التوبة:43) خدا ترا ببخشد چرا تا زمانی که برایت واضح نشده بود که از بین اجازه گیران کی راست گو وکی دروغگو است به آنها اجازه دادی که به جنگ نیایند!. ومثل این زیاد است. خداوند (جل جلاله) چون که عمل رسول خود را اسوه مؤمنان مقرر فرموده بود لهذا در هر مورد ایشان را مخاطب میکرد و رفتارشان را درست و بی خطا وصاف می کرد تا برای ما مرجع باشد و مرجع شد و ما میگوییم ایشان معصوم بودند، یعنی ازخطاء وگناه بری بودند.اما جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) این امتیاز را نداشت و مثلأ اگر علی جانشین رسمی ایشان می شد این احتمال وجود داشت که خطای کند که بعدأ بصورت قانون در آید و تازه گاهی خطاها در سلسله جانشینها می توانست 180 درجه باهم فرق کند و ما را دچار سردرگمی نماید به این صورت که این احتمال وجود داشت که امام حسن کاری کند که امام علی خلاف آنرا کرده و یا امام حسین کاری کند که حسن نکرده و به این صورت عوض یک رهبر 100 رهبر داشتیم که هرکسی به فتوای خود عمل میکرد و مسلمانان حیران می شدند وعملأ هم تاریخ شیعه با این مشکل روبروست که توضیح دهد. چرا علی با معاویه جنگید و پسرش با معاویه صلح کرد عالمان شیعه برای توجیه این رفتار متضاد مجبور شدند کتب قطوری بنویسند که تازه خواننده کنجکاو را قانع نمیکند.به این دلیل ساده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) کسی را پس از خود برنگزید تا مبادا خطایش بنام اسلام تمام شود امروز ما در یک مسئله خلافی به قرآن و سنت مراجعه می کنیم و رای هیچ شخصیت دیگری حتی شخصیتی چون ابوبکر (رضی الله عنه) درمقابل قرآن و سنت برای ما سند نیست و خود را ملزم به پیروی صد درصد ازهیچکس جزقرآن و سنت نمی دانیم. عالمان مذهب تشیع برای آنکه جواب اشکال را بدهند خود را بورطه ای بس خطرناک انداخته اند یعنی مدعی شدند که جانشینان پیامبر معصوم یعنی بری ازخطا بودند و بواسطه الهام با الله(جل جلاله) درتماس بودند و فرق الهام و وحی را در این میدانند که در وحی می توان فرشته را دید و صدایش را شنید و درالهام فقط صدایش شنیده می شود وخودش قابل رویت نیستند به این ترتیب خاتمیت پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) و جامعیت قرآن را عملأ منکر شده اند هرچند که بظاهر به آن اعتقاددارند. خاتمیت پیامبر را از اینرو منکرند که بهر حال باور دارند.خداوند (جل جلاله) پس از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) ازطریق فرشتگان با جانشینان او درتماس است همانگونه که با جانشینان موسی(علیه الصلاه والسلام) تماس داشت حالانکه نوع تماس اهمیتی ندارد؟! می خواهد با وحی باشد یا با الهام یا فاکس یا تلفن نتیجه مهم است مهم این است آنها می خواهند بگویند که ارشادات الهی برخلاف عقیده ما جامع نشده و باز بطریقی دیگر درحال تکمیل است و این انکار اصل خاتمیت پیامبر و جامعیت قرآن است و عجیب اینکه آنها به کتب الهام شده دیگری چون حفر و جامعه و صحیفه فاطمیه معتقدند انا لله واِنا اِلیه راجعون. تمامی این مسائل از آنها سرچشمه گرفته که ایشان جانشینی علی را اصل قرار داده و برای دفاع از این اصل دیگر برایشان اهمیتی ندارد که حتی اگر بنوعی مجبور به انکار خاتمیت پیامبر یاکامل بودن قرآن شوند.با این بحث معلوم شد که چرا پیامبر جانشینی تعیین نکرد اما باز دلیل را تکرارمی کنیم: (چونکه جانشین باوحی مرتبط نبود و احتمال داشت در حکمی خطاکند و این خطا درصورتیکه او بر گزیده پیامبر میبود به دین برمیگشت ) واین توضیح شیعه که می گویند جانشینان پیامبر معصوم و با خدا درتماس بودند را نمی پذیریم زیرا اگر قبول کنیم باید آیه 40 از سوره احزاب را منکرشویم (مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ) (الأحزاب:40) (نیست محمد پدر هیچیک از مردان شما و اما فرستاده خدا و آخرین پیامبران است. ) و اگر بگوییم «هم این آیه را قبول داریم و هم نازل شدن الهام برعلی را دوگانه گوئی کرده ایم و ما دینی که دوگانه گوئی و تضاد در آن باشد را قبول نداریم زیرا الله فرموده است:(وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً) (النساء:82) واگر کتاب آسمان دستورات دینی از جانب کس دیگری غیر از الله می بود حتمأ و صد در صد در آن اختلاف و تضاد فراوانی پیدا می کردند.یعنی اگر از طرف خدا نباشد حتمأ می توان درآن تضاد یافت.

پنجشنبه 5 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 8:54 PM

سنی

دوستدار اهل بیت کیست ؟
عالمان مذهب تشیع کتب زیادی در باره اهل بیت نوشته اند . آنها دوستی آل علی را از افتخارات بلکه بزرگترین افتخار خویش می شمارند .بیایید ببینیم تاچه حد در این ادعا صادقند . نخست باید اهل بیت را شناخت! از نظر آنها اهل بیت در درجه اول یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین و در مرحله بعدی فرزندان آنها بخصوص از نسل حسین . اما این تقسیم بندی نادرست است در حوزه و دایره ( اهل بیت ) اشخاص زیر نیز شاملند .
1
ـ زنان پیامبریا اهل بیت یعنی اهل خانه و دوستدار پیامبر باید خود بنگرد که در خانه ایشان چه کسانی زندگی میکردند . در خانه پیامبر همسران و دختران ایشان می زیستند دختران شوهر کردند و رفتند و ماندند زنهایشان . و قانون زندگی این است که در خانه هر مردی بلأخره فقط زن باقی می ماند خواهر و دختر و مادر درخانه های خود میباشند یا میروند البته اگر مردی فوت کند آنوقت زنش نیز شاید به خانه مردی دیگری رود اما در مورد حضرت محمد صلی الله علیه و سلم زنانشان نه فقط درحیات بلکه پس از رحلت آن حضرت نیز در خانه ایشان ماندند و تا آخر عمرنه شوهری دیگر اختیار کردند نه به خانه ای دیگری رفتند حالا اگر کسی چون کبک سر خود را در برف فرو برد و از حقایق بگریزد در اصل حقیقت ، تغییری پیدا نمی شود . الله (جل و علا) درقرآن هرجا که حکم اهل بیت را آورده اکثراً قصدش زن و همسر بوده است قصه لوط را بخوانید در قصه ابراهیم و نوح و هرماجرای دیگری که ذکر از آل لوط و آل ابراهیم شد مقصود همسرهم بوده است مثلاً دقت کنید .
(
قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِینَ) (الحجر:58 :60) (فرشتگان گفتند ) بدرستی که ما فرستاده شدیم بسوی قوم گنه کار تابر آنها عذاب نازل کنیم جز آل لوط بدرستیکه ما همه آنها را نجات میدهیم مگر زنش را که مقررکردیم با باز ماندگان باشد ) اگرزن از اهل بیت نبود دلیلی برای آن توضیح اضافه و استثناء کردن زن نمیتوان یافت. در ماجرای حضرت ابراهیم وقتی که فرشتگان بدیدن ایشان آمدند مسئله اهل بیت و شمولیت همسر در آن بطور برجسته نمایان است. فرشتگان وقتی به دیدن ابراهیم آمدند که حضرت در خانه محل اقامت خویش فرزندی نداشت خانواده او در آنجا متشکل بود از ایشان و ساره، فرشتگان آنگاه که قصه خود را بیان کردند در پی آن افزودند ( ای ابراهیم تو را بشارت میدهیم به فرزند ) زنش یعنی زن حضرت ابراهیم (علی الصلاه والسلام )این حرفها را که شنید تعجب کرد و فرشتگان گفتند. (قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ) (هود:73) (فرشتگان گفتند ای زن آیا از امر و حکم خدا تعجب می کنی بخشایش و برکات او بر شما اهل خانه است و بدرستیکه او ستوده و بزرگوار است.) پس از آیه معلوم می شود که منظور از اهل بیت ( زن و همسر) است زیرا در خانه ابراهیم غیر از زن و شوهر کسی دیگر نبود و علاوه بر این مخاطب آیه نیز همسر پیامبر است. (قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ) (هود:73) (ای زن آیا تو از کار خدا تعجب می کنی ؟ )( اتعجبین ) (یعنی ای زن تو تعجب می کنی اگر مقصود ابراهیم بود باید می فرمود) (اتعجب ) زیرا پسوند (ی) و(ن) در عربی برای زن است. با این تفاصیل دیگر چرا عالمان شیعه زنان پیامبر را از اهل بیت نمی داند آیا قرآن را قبول ندارند مسلماً دارند پس چرا این عقیده عجیب و غریب و متضاد را باور دارند. این آیه معروف را حتماً شنیده اید . (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) (الأحزاب:33) ( بدرستی که خدا اراده دارد تا حتماً از شما اهل بیت پلیدی را دورکند و شما را کاملاً پاک کند .) عالمان شیعه می گویند این آیه مربوط به علی و فاطمه و حسن و حسین است در حالیکه این آیه مقصودش زنان پیامبر است منظورش صد البته دختران پیامبر و دامادان ایشان نیز هست اما پیامبر فقط یک دختر نداشت دو دختر دیگر ایشان تا لحظه وفات همسر حضرت عثمان بودند. این را گفتیم قبول داریم . اما آیه اول مخاطبش و منظورش زنان پیامبر است. زیر سیاق آیات چه در قبل و چه در بعد بشارت پاک کردن اهل بیت متوجه و خطاب به زنان پیامبر است نه دختران او توجه کنید .(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً) (الأحزاب:28) )وَإِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً وَمَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً کَرِیماً یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاًوَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً) (الأحزاب31-34 ) (ای نبی به زنان خود بگو اگردنیا و زینتش را می خواهید بیایید تا به شما امتعه و مال دهم و به نیکی رهایتان کنم و اگر خدا و رسولش و خانه آخرت را می خواهید پس بدرستیکه الله برای نیکوکاران شما زنان، اجر بزرگی را مهیا فرموده ! ای زنان پیامبر هرکسی از شما بدکاری آشکاری کند عذابی دو برابر خواهد شد و این برای الله آسان است و هرکه فرمانبرداری کند از شما خدا و پیامبرش را وکار نیک نماید دو بار او را اجر میدهیم و مهیا کنیم برایش روزیی نیکو. ای زنان پیامبر شما مثل زنان دیگر نیستید اگر پرهیزکارید پس در سخن گفتن نرمی نشان ندهید تا آنکس که در قلبش مرض است در شما طمع بد نکند و سخن نیک و به عرف بگویید و در خانه خود بمانید و زینت خود را آنچنان که در جاهلیت اول بود آشکار نکنید نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و رسولش را اطاعت کنید بدرستیکه الله می خواهد تا از شما پلیدی را دورکند ای اهل بیت و می خواهد شما را کاملا تطهیر کند و ای زنان ذکر کنید آیات خدا را که در خانه شما خوانده می شود و حکمت را بدرستیکه خدا آگاه بالطف است .) در اول این آیات چنانکه دیدید خدا به پیامبر می گوید به زنانت بگو اگر دنیا و زینتش را می خواهید بیایید تا شما را طلاق بدهم به طریقی نیکو ولی همه میدانیم که هیچکدام از زنها خواستار طلاق نشدند یعنی دنیا و زینتش را نخواستند و باز چنانکه دیدید آیه قبل از تطهیر اهل بیت و بعد از آن مربوط به زنان پیامبر است و من نمیدانم علمای شیعه با چه روش این آیه را به فاطمه و حسن و حسین مربوط می کنند ؟) با این دلیل صریح و روشن باید بپذیریم که زنان پیامبر را خداوند(جل و علا) پاک قرار داده است چونکه اراده کرده حتماً پاک کند و خدا هر چه اراده کند شدنی است . مایه تأسف است که دوستداران اهل بیت به اهل بیت رسول خدا بد می گویند اهل بیت رسول الله علاوه برآنکه شریک زندگی ایشان بودند توسط رب العالمین به لقب ام المؤمنین نیز مفتخر شدند آنها با یک دید دیگر، از جمله صحابیات هم بودند پس چگونه می توان ام المؤمنین را منافق خواند یا چگونه ممکن است ام المومنین منافق باشد ؟ فکر کنید فردی خود را دوستدار شما بداند اما در ملاء عام به همسر تان بد و بیراه بگوید آیا باور میکنید که او صادق باشد این عین کاریست که بعضی ها در حق نبی اکرم می کنند آنهم بعد از آنکه خداوند گرامی به پاکی آنها گواهی داده این کار را میکنند !

جمعه 6 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 3:25 PM

سنی

دختران پیامبر
قرآن مى فرماید .
(
یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ) سورة الا حزاب آیة 59 ( اى پیامبر بگو به زنانت دخترانت و زنان مومنان ) از این آیه معلوم می شود که حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم یک بنت نداشته بلکه بنات داشته. عجب پس آن سه تای دیگر کدام هستند؟ یکی از این دختران زن حضرت عثمان رضی الله عنه و دومی زن ابو العاص ابن الربیع شدند و یکی هم همانطور که میدانیم زن حضرت علی رضی الله عنه بود و یکی هم به خانه بخت نرفته بود وقتیکه زن حضرت عثمان رضی الله عنه وفات کرد حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم این دختر دیگر خود را نیز به او داد به همین دلیل حضرت عثمان رضی الله عنه به ذی النورین معروف است خوب اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم میدانست آیا امکان داشت یک دخترش را به او بدهد؟ و تازه بعد از مردن اولی دومی را بدهد؟  اگر بگویند که نمی دانسته و عثمان رضی الله عنه را نمی شناخته پس می گویم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که با وحی در تماس بوده چگونه نتوانسته نفاق عثمان رضی الله عنه را تشخیص دهد در حالیکه خداوند منافقان را به او شناسانده بود دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با این همه علوم چگونه نتوانست تشخیص دهد که دامادش منافق بوده و اگر بگویند می دانسته منافق است و با این حال دختر دوم را به او داده باید توضیح بدهند چرا؟ عالمان اهل تشیع نه جواب سوال اول را میدهند نه جواب سوال دوم را بلکه راه سومى را برگزیدند یعنى راه سکوت را انتخاب کردند کمتر کسى از مدعیان محبت آل بیت در بین تشیع است که حتى نام خواهران فاطمه را نداند . شما برادر شیعه که حالا این سطور را مىخوانید آیا نام خواهران فاطمه را میدانید ؟ اکثر تان نام خواهر فاطمه را نمى دانند چه برسد به آنکه ازسر گذشت آنها با اطلاع باشید .آیا مخفى کردن حقیقت راه چاره است ؟ اگر فاطمه جزء اهل بیت است خواهرانش هم که زن عثمان بوده اند نیز هستند اگر امتیاز على این است که شوهر دختر پیامبر بود پس عثمان دو امتیاز داشته و دو دختر رسول خدا را بزنى گرفته بود . البته ناگفته نگذاریم که حضرت فاطمه بر اساس بعضى از احادیث افضل تر از دختران دیگر بوده اند . و همینطور درباره دختران حضرت على رضی الله عنه شما نام زینب خواهر حسین را زیاد شنیده اید اما ام کلثوم یعنى خواهر دیگر حسین را کمتر شنیده اید چرا؟ که زن حضرت عمر بوده اند آیا ام کلثوم از اهل بیت نیست ؟ آیه مى فرماید . ( خبیثات براى خبیثون وطیبات برای طیبون ) اگر دختران پیامبر و على پاک و نیکو بودند بر اساس آیه شریفه شوهر ایشان یعنى عمر و عثمان نیز پاک بودند اگر مى گوید دختران پیامبر و على که زن عمر و عثمان شدند طیبه نبودند پس ادعاى دوستى اهل بیت محمد و على را نکنید چون نه زنانش را پاک مى دانید نه دخترانش را .

جمعه 6 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 4:00 PM

سنی

از جمله این روایت‌ها روایتی است که در رجال‌الکشی آمده است که «... حنان بن سدیر از پدرش و او از ابوجعفر –علیه السلام- روایت می‌کند که گفت: همه مردم بعد از وفات پیامبر –صلى الله علیه وآله وسلم- مرتد شدند به جز سه نفر، گفتم: آن سه نفر چه کسانی هستند؟ گفت: مقداد بن اسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی هستند، و گفت: اینها کسانی بودند که با ابوبکر بیعت نکردند تا آن که امیرالمؤمنین رابه زور آوردند تا بیعت کند و وقتی او بیعت کرد اینها بیعت کردند»[1]. و روایات می‌گویند: که چهار نفر دیگر به این سه نفر پیوست، و شمار مؤمنان (به گفتة آنها) در عصر اصحاب به هفت نفر رسید، اما از این تعداد بیشتر نشدند.
و همچنین حارث بن مغیره نصری می‌گوید از عبدالملک بن اعین شنیدم که از اباعبدالله –علیه السلام- می‌پرسید و او همچنان او را می‌پرسید تا آن که به او گفت: پس آن وقت مردم هلاک شدند[2].
گفت: آری سوگند به خدا ای ابن اعین! همه مردم هلاک شدند، گفتم: همه کسانی که در شرق و غرب بودند هلاک شدند؟! گفت: شرق و غرب براساس گمراهی فتح گردید، آری سوگند به خدا که همه هلاک شدند به جز سه نفر. سپس ابوساسان به آنها پیوست»[3].
و دعای دو بت قریش و دیگر دعاهایی که آکنده از لعنت‌فرستادن بر ابوبکر و عمر می‌باشند و در این دعاها ابوبکر و عمر به بت و طاغوت تشبیه داده شده‌اند، همه این دعاها چیزی جز نتیجه اندیشه تکفیر اصحاب پیامبر نیست. بنابراین اندکی در فرموده الهی تامل کردم که می‌فرماید: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾. (التوبة: 100)

«
پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند; و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است; جاودانه در آن خواهند ماند; و این است پیروزى بزرگ!».
وقتی در این گفته الهی فکر کردم دیدم که به صراحت می‌گوید که خداوند از مهاجرین و انصار و پیشگامان راضی و خشنود است و ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد بن ابی‌وقاص و عبدالله بن مسعود و سعد بن معاذ و همه کسانی که شیعه بر آنها لعنت می‌فرستند از مهاجرین و انصار و پیشگامان هستند که خداوند از آنان اعلام رضایت کرده است.
آنگاه از خودم پرسیدم چگونه یک فردعاقل می‌تواند بگوید که اصحاب بر علی –رضی الله عنه- ستم کردند و خلافت را غصب نمودند، در صورتی که خداوند دراین آیه به ما می‌گوید که او از اصحاب راضی است و باغهای بهشت را برای آنان آماده کرده است؟!
پیامبر –صلى الله علیه وآله وسلم- وقتی وفات نمود از اصحاب و در رأس آنها از خلفای ثلاثه ابوبکر و عمر و عثمانرضی الله عنهم- راضی بود، و خداوند آیاتی را نازل فرمود که اصحاب را در آن ستوده است، آیا مگر خدا نمی‌دانست که اینها (آن گونه که شیعه می‌گویند) بعد از وفات پیامبر برمی‌گردند و منحرف می‌شوند، و یا چنان که متهم شده‌اند قرآن را تحریف می‌کنند و احکام دین را تغییر می‌دهند؟! اگر خداوند می‌دانست که آنها چنین خواهند شد پس آیاتی را که در آن اصحاب ستوده شده‌اند را چگونه باید توجیه کرد؟! آری قرآن آنها را می‌ستاید اما شیعه می‌گویند که آنان منافق و مرتدند!!
آیا خداوند می‌خواست پیامبرش را فریب دهد و به ناحق اصحاب را ستایش کند و از آنها اعلام رضایت نماید تا پیامبر به آنها اعتماد کند وبا آنان فامیل شود، و آنگاه بعد از وفات او از دین برگردند؟! آیا چنین اندیشه‌ای بازی‌کردن به ساحت مقدّس الهی نیست؟!! بدون تردید چنین فکری دربارة خداوند کفر است.
چرا خداوند در قرآن صفات واقعی آنها را وضعیتی که بعد از وفات پیامبر بدان درخواهند آمد را بیان نکرده است؟!
برای این پرسش‌ها پاسخ اطمینان‌بخشی نیافتم جز اینکه بگویم خداوندی که از آنان اعلام رضایت نموده و آنان را در قرآن و بر زبان پیامبرش به بهشت مژده داده است می‌دانسته است که آنها طبق رهنمود پیامبر –صلى الله علیه وآله وسلم- حرکت خواهند کرد و به سنّت و شیوة او پایبند خواهند بود:
﴿لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً﴾. (الفتح: 18)

«
خداوند از مؤمنان -هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند - راضى و خشنود شد; خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود مى‏دانست; از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى بعنوان پاداش نصیب آنها فرمود».

«
پس کسانی که خداوند به ما خبر داده که آنچه را که در درون دلهایشان نهفته بود را دانست و از آنان راضی شد و آرامش به آنان داد، برای هیچ کسی جایز نیست که در مورد آنها شک کند»[4].




--------------------------------------------------------------------------------

[1])
الکافی (8/245) و الدرجات الرفیعه، ص 213.

[2])
یعنی بعد از وفات پیامبر وقتی مردم با ابوبکر بیعت کردند و هلاک شدند!

[3])
اردبیلی می‌گوید: اسم ابوساسان حصین بن منذر است، و گفته‌اند ابوسنان، سپس روایت مذکور را از کش بیان کرده است. جامع الرواه /387.

[4])
الفصل ابن حزم اندلسی 4/225.

جمعه 6 اردیبهشت ماه سال 1387 ساعت 3:59 PM

سنی

سلام
در مورد بیعت که علمای شما گفتند
اینها کسانی بودند که با ابوبکر بیعت نکردند تا آن که امیرالمؤمنین رابه زور آوردند تا بیعت کند و وقتی او بیعت کرد اینها بیعت کردند»[1]. و روایات می‌گویند: که چهار نفر دیگر به این سه نفر پیوست، و شمار مؤمنان (به گفتة آنها) در عصر اصحاب به هفت نفر رسید، اما از این تعداد بیشتر نشدند
[1])
الکافی (8/245) و الدرجات الرفیعه، ص 213.