فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

در پاسخ افسانه شهادت...!19

شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام)

گفتیم که تاریخ هیچ سابقه اى نشان نداده است که حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) قبل از این حوادث بیمارى داشته باشد. اگر به حوادث پس از سقیفه به دقت و انصاف توجه کنیم، و از قبل تصمیم به تبرئه مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام) نداشته باشیم در مى یابیم تنها دو حادثه سقط جنین و شکستن پهلوى حضرت فاطمه(علیها السلام)کافى است که یک بانوى مصیبت دیده حامله را که به زیر تازیانه و لگد عده اى قرار گرفته دچار چنان آسیبهایى بکند که منجر به بیمارى و شهادت او گردد.

امّا متأسفانه بسیارى از آنها که به نقل و ثبت تاریخ پرداخته اند همانها تصمیم داشتند تا به هر طریق ممکن بر فضاحت و رسوایى این جنایت سرپوش گذاشته و این واقعیت تلخ را کتمان کنند.

چه ساده اندیشى است که ما بخواهیم بر شهادت حضرت فاطمه(علیها السلام) گواهى ضاربین او را طلب کنیم و یا انتظار داشته باشیم که مورخین و محدثینى که دفاع از مهاجمین و ضاربین حضرت فاطمه(علیها السلام) را بر خود فرض و لازم دانند، به زشتى رفتار و جنایت آنها اقرار کنند. اگر آنها گرفتار نظریه «عدالت مطلق کلیه صحابه» نبودند و در تعصب جانبدارى و دفاع بى دلیل از آنان دچار نبودند و آنها را در هاله اى از تقدس فرو نمى بردند و به قصد تنزیه و تبرئه آنها به حق پوشى و حق کشى نمى پرداختند و به تحریف و کتمان مبادرت نمى کردند، اینک متون تاریخ و حدیث آنها این گونه متناقض و تاریک نبود و جوامع اسلامى در دستیابى به حقایق دچار سرگردانى و تفرقه نمى شدند.

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 24

و من خطبه له علیه السلام [1] و هی کلمه جامعه له ، فیها تسویغ قتال المخالف ، و الدعوه الی طاعه الله ، و الترقی فیها لضمان الفوز [2] و لعمری ما علی من قتال من خالف الحق ، و خابط الغی ، [3] من ادهان و لا ایهان فاتقوا الله عباد الله ، و فروا الی الله من الله ، [4] وامضوا فی الذی نهجه لکم ، و قوموا بما عصبه بکم ، [5] فعلی ضامن لفلجکم آجلا ، ان لم تمنحوه عاجلا

ترجمه

[1] یکی از سخنانی است که امام ( ع ) ایراد فرموده و در آن اجازه جنگ با دشمنان خداوند آمده است سستی در مبارزه با گمراهان روا نیست : [2] به جان خودم سوگند در مبارزه با مخالفان حق و آنان که در گمراهی غوطه ورند [3] آنی مدارا و سستی نمی کنم پس ای بندگان خدا از خدا بترسید و از خدا به سوی خدا فرار کنید [ از غضبش به سوی رحمتش ] [4] و از راهی که به سوی شما گشوده بروید و به آنچه از وظائف برای شما تعیین کرده است قیام نمائید [5] اگر چنین کنید علی ضامن پیروزی شما است و اگر امروز به آن نرسید در آینده به آن خواهید رسید

برأ بن عازب

شهر «یثرب » (مدینه) دستخوش تحول و دگر گونى بزرگى شده بود و کم کم اشعه تا بناک آئین نو خاسته اسلام، از مرز مکه گذشته در مناطق دیگر نیز نور افشانى مى‏کرد.

بیش از یک سال از ورود نخستین مبلغ اسلام (مصعب بن عمیر) به شهر یثرب مى‏گذشت، در این مدت، تعداد قابل توجهى از مردم یثرب به اسلام گرویده بودند، و هر روز که مى‏گذشت عده بیشترى به اسلام گرایش پیدا مى‏کردند/

«مصعب بن عمیر» اصول و تعالیم اسلام را با یثربیان تعلیم نموده، زمینه را براى ورود پیامبر (ص) به آن شهر آماده کرده بود، به طورى که هر کس از مسلمانان مکه وارد یثرب مى‏شد، مردم با شور و شوق فراوان مى‏پرسیدند: پیامبر چه مى‏کند و کى به شهر ما خواهد آمد؟

موج گسترش آئین اسلام، در محیط یثرب، اختصاص به مردان یا بزرگسالان نداشت، بلکه به قدرى سریع و عمیق بود که در مدت کوتاهى، حتى زنان و کودکان نیز باقر آن، متن اصلى آئین اسلام آشنا شده بودند.

برأبن عازب» که در آن زمان 13 سال داشت یکى از کسانى بود که پیش از ورود پیامبر به یثرب، با خلاصه‏اى از تعالیم اسلام آشنا شده بود.

وى مى‏گوید: «پیش از آنکه پیامبر (ص) به شهر یثرب هجرت کند تعدادى از سوره‏هاى بزرگ قرآن را یاد گرفته بودم» .(1)

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 23

ان المال و البنین حرث الدنیا ، و العمل الصالح حرث الاخره ، [14] و قد یجمعها الله تعالی لاقوام ، فاحذروا من الله ما حذرکم من نفسه ، [1] و اخشوه خشیه لیست بتعذیر ، و اعملوا فی غیر ریاء و لا سمعه ، [2] فانه من یعمل لغیر الله یکله الله لمن عمل له [3] نسال الله منازل الشهداء ، و معایشه االسعداء و مرافقه الانبیاء [4] تادیب الاغنیاء [5] ایها الناس ، انه لا یستغنی الرجل و ان کان ذا مال عن عترته ، [6] و دفاعهم عنه بایدیهم و السنتهم ، و هم اعظم الناس حیطه من ورائه ، [7] و المهم لشعثه ، و اعطفهم علیه عند نازله اذا نزلت به [8] و لسان الصدق یجعله الله للمرء فی الناس خیر له من المال یرثه غیره [9] و منها : الا لا یعدلن احدکم عن القرابه یری بها الخصاصه [10] ان یسدها بالذی لا یزیده ان امسکه و لا ینقصه ان اهلکه ، [11] و من یقبض یده عن عشیرته ، فانما تقبض منه عنهم ید واحده ، [12] و تقبض منهم عنه اید کثیره ، و من تلن حاشیته یستدم من قومه الموده [13] قال السیدالشریف : اقول : الغفیره ها هنا الزیاده و الکثره من قولهم للجمع الکثیر الجم الغفیروالجماء الغفیر و یروی [[ عفوه من اهل او مال ] ] و العفوه : الخیار من الشی ء ، یقال : اکلت عفوه الطعام ، ای خیاره و ما احسن المعنی الذی اراده علیه السلام بقوله : [[ و من یقبض یده عن عشیرته ] ] الی تمام الکلام ، فان الممسک خیره عن [ نهج البلاغه م 5 ] عشیرته انما یمسک نفع ید واحده ، فاذا احتاج الی نصرتهم ، و اضطر الی مرافدتهم ، قعدوا عن نصره ، و تثاقلوا عن صوته ، فمنع ترافد الایدی الکثیره ، و تناهض الاقدام الجمه
ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!18

وصیت حضرت فاطمه(علیها السلام)

از جمله وصیتهاى حضرت فاطمه(علیها السلام) به على(علیه السلام) این بود که: بدنش را شبانه غسل داده و کفن کند و به خاک بسپارد و هیچیک از کسانى که بر او ستم کرده اند در نماز و تدفینش حاضر نباشند.

این موضوع را در میان منابع مختلف بررسى مى کنیم.

 

منابع اهل سنت:

در کتاب «صحیح بخارى» آمده است:

«... فوجدت فاطمة على ابى بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلمه حتى توفیت و عاشت بعد النبى(صلى الله علیه وآله وسلم) ستة اشهر، فلما توفیت دفنها زوجها علّى لیلا و لم یؤذن بها ابابکر و صلى علیها».(1)

... فاطمه(علیها السلام) بر ابابکر خشمگین و از او متنفر بود و با او سخن نگفت تا وفات نمود. او پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)شش ماه زنده ماند. هنگامى که وفات یافت على(علیه السلام) او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را مطلع نساخت و خود بر بدنش نماز گذارد».

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 22

و من خطبه له علیه السلام [3] حین بلغه خبر الناکثین ببیعته و فیها یذم عملهم و یلزمهم دم عثمان و یتهددهم بالحرب ذم الناکثین [4] الا و ان الشیطان قد ذمر حزبه ، و استجلب جلبه ، [5] لیعود الجور الی اوطانه ، و یرجع الباطل الی نصابه [6] و الله ما انکروا علی منکرا ، و لا جعلوا بینی و بینهم نصفا دم عثمان [7] و انهم لیطلبون حقا هم ترکوه ، و دما هم سفکوه : [8] فلئن کنت شریکهم فیه فان لهم لنصیبهم منه ، و لئن کانوا ولوه دونی ، [9] فما التبعه الا عندهم ، و ان اعظم حجتهم لعلی انفسهم ، یرتضعون اما قد فطمت ، [10] و یحیون بدعه قد امیتت یا خیبه الداعی من دعا [11] و الام اجیب و انی لراض بحجه الله علیهم و علمه فیهم التهدید بالحرب [1] فان ابوا اعطیتهم حد السیف و کفی به شافیا من الباطل ، و ناصرا للحق [2] و من العجب بعثهم الی ان ابرز للطعان و ان اصبر للجلاد [3] هبلتهم الهبول لقد کنت و ما اهدد بالحرب ، و لا ارهب بالضرب [4] و انی لعلی یقین من ربی ، و غیر شبهه من دینی

ترجمه

[3] آنگاه که خبر پیمان شکنان به او رسید این خطبه را ایراد فرمود : [4] آگاه باشید شیطان حزب و طرفداران خویش را بسیج کرده و سپاه خود را گرد آورده است [5] تا بار دیگر ستم را به جایش برگرداند و باطل را به جایگاه نخستینش بازفرستد . [6] بخدا سوگند آنها هیچ منکری از من سراغ ندارند انصاف را بین من و خود حاکم نساختند . [7] آنها حقی را مطالبه می کنند که خود آن را ترک گفته اند انتقام خونی را می خواهند که خود ریخته اند [8] اگر [ در ریختن این خون ] شریکشان بوده ام پس آنها نیز سهیمند و اگر تنها خودشان مرتکب شده اند [9] کیفر مخصوص آنها است . مهمترین دلیل آنان به زیان خودشان تمام می شود از پستانی شیر می خواهند که مدتها است خشکیده [10] بدعتی را زنده می کنند که زمانها است از بین رفته . چه دعوت کننده ای ؟ [11] و چه اجابت کنندگانی ؟ من به کتاب خدا و فرمانش درباره آنها راضیم . [1] اما اگر از آن سر باززنند لبه شمشیر تیز را در اختیار آنها قرار می دهم و این کار برای درمان باطل و یاری حق کفایت می کند [2] شگفتا از من خواسته اند که در برابر نیزه هاشان حاضر گردم و در مقابل شمشیر آنان شکیبائی ورزم [3] سوگواران در سوگشان بگریند من کسی نبودم که به نبرد تهدید شوم و یا از ضرب شمشیر بهراسم [4] من به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آئین خود گرفتار شک و تردید نیستم

اویس قرنى

او شیفته خدا و مردى وارسته بود، وارسته از همه دلبستگى هاى مادى، و بدور از همه آنچه مانع رؤیت جمال حق مى‏گردد.

او یکى از زهاد نامى صدر اسلام به شمار مى‏رفت که آوازه زهد و پرهیز گارى آنها، همه جا طنین افکنده

بود. (1)

زندگى او سراسر آمیخته با عشق و جذبه الهى بود، و این معنى براى مردمى که به این مرحله از شور و جذبه گام ننهاده، و بامسائل سیروسلوک آشنائى نداشتند مایه شگفتى مى‏شد، در مقابل، عده‏اى هم به علت نداشتن روح بزرگ، در باره او غلو نموده پیرامون زندگى و شخصیت او قصه‏ها و حکایت‏ها ساخته و داستان‏هاى افسانه‏اى پرداخته‏اند.

صوفیان و مدعیان عرفان!، او را یکى از اقطاب خود معرفى نموده، کرامتها به او نسبت داده‏اند !، بدین گونه، شخصیت و زندگى شگفت‏انگیز او، در هاله‏اى از ابهام فرورفته، و چهره واقعى او به شخصى مى‏ماند که فقط نیمرخ او در برابر نور چراغ قرار گیرد، و نیمرخ دیگر به علت تاریکى مشخص نباشد!

ما، زندگى او را از نیمرخى که نور دلیل و تحقیق بر آن تابیده، شروع کرده از زاویه‏اى که روشن است، به سیماى او نگاه مى‏کنیم:

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 21

و من خطبه له علیه السلام [11] و هی کلمه جامعه للعظه و الحکمه [12] فان الغایه امامکم ، و ان وراءکم الساعه تحدوکم تخففوا تلحقوا، [1] فانما ینتظر باولکم آخرکم [2] قال السید الشریف : اقول : ان هذا الکلام لو وزن بعد کلام الله سبحانه و بعد کلام رسول الله صلی الله علی و آله بکل کلام لمال به راجحا ، و برز علیه سابقا قوله علیه السلام : [[ تخففوا تلحقوا ] ] فما سمع کلام اقل منه مسموعا و لا اکثر منه محصولا ، و ما ابعد غورها من کلمه و انقع نطفتها من حکمه و قد نبهنا فی کتاب [[ الخصائص ] ] علی عظم قدرها و شرف جوهرها

ترجمه

[11] سبکبار شوید تا به قافله برسید [12] رستاخیز و قیامت در برابر شما است و مرگ همچنان شما را می راند سبکبار شوید تا به قافله برسید [1] پیشینیان شما در انتظار عقب ماندگان هستند . [2] مرحوم سیدرضی می گوید : این سخن امام پس از سخن خدا و پیغمبر ( ص ) با هر سخنی سنجیده شود بر آن برتری خواهد داشت و از آن پیشی خواهد گرفت و اما جمله تخففوا تلحقوا : [ سبکبار شوید تا به قافله برسید ] کلامی کوتاهتر و پر معنی تر از آن شنیده نشده چه کلمه ژرف و عمیقی ؟ چه جمله پر معنی و حکمت آمیزی است که تشنگی دانش را برطرف می کند ؟ ما عظمت و شرافت این جمله را در کتاب خود به نام الخصائص بیان کرده ایم

در پاسخ افسانه شهادت...!17

عیادت ابوبکر و عمر از حضرت فاطمه(علیها السلام)

در آخرین روزهاى زندگى حضرت فاطمه(علیها السلام) ابوبکر و عمر به فکر افتادند تا شاید با عیادت از حضرت فاطمه(علیها السلام) و عذر خواهى از او و با جلب رضایت حضرت فاطمه(علیها السلام) از تبعات منفى رفتارهاى گذشته بکاهند. آنها به هر طریق ممکن و با اصرار زیاد حضرت على(علیه السلام) را متقاعد ساختند تا این ملاقات صورت پذیرد.

از جمله منابع اهل سنت که به نقل مشروح جریان این ملاقات پرداخته اند مى توان کتب «کفایة الطالب» و «الامامة و السیاسة» و «اعلام النساء» را نام برد.

ادامه مطلب ...

خطبه شماره ۲۰

فَإ نَّکُمْ لَوْ عَایَنْتُمْ مَا قَدْ عَایَنَ مَنْ ماتَ مِنْکُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ، وَ سَمِعْتُمْ وَ اءَطَعْتُمْ، وَ لَکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ مَا قَدْ عَایَنُوا، وَ قَرِیبٌ ما یُطْرَحُ الْحِجَابُ، وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ إ نْ اءَبْصَرْتُمْ، وَ اءُسْمِعْتُمْ، إ نْ سَمِعْتُمْ، وَ هُدِیتُمْ إ نِ اهْتَدَیْتُمْ، بِحَقِّ اءَقُولُ لَکُمْ:
لَقَدْ جَاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ، وَ زُجِرْتُمْ بِمَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ، وَ مَا یُبَلِّغُ عَنِ اللَّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّمَاءِ إ لا الْبَشَرُ.


ترجمه خطبه شماره 20 :

هر آینه ، اگر مى دیدید آنچه را که مردگانتان پس از مرگ دیده اند، بیتابى مى نمودید و وحشت بر شما چیره مى شد. (و آنچه را ناشنیده مى گرفتید، مى شنیدید) و سر به فرمان خدا مى آوردید. ولى آنچه مردگانتان پس از مرگ دیده اند، اکنون از چشم شما پنهان است و بزودى پرده هاى بالا خواهد رفت . آن حقایق را به شما نیز نشان دادند، ولى دیدن نخواستید و به گوش شما رسانیدند، ولى شنیدن نخواستید. شما را راه نمودند، ولى ره یافتن نخواستید. براستى مى گویم که :
عبرتها و اندرزها بر شما آشکار بود و از آنچه مى باید دورى جویید شما را منع کردند و پس از ملائکه ، که رسولان آسمان اند، جز انسان فرمان خداوند را ابلاغ ننماید.

اسامه بن زید

«اسامه» و «زید» در تاریخ اسلام دو نام شناخته شده و دو چهره آشنا هستند، زندگى این پسر و پدر، از تاریخ اسلام و زندگانى پیامبر(ص) جدا شدنى نیست زیرا هر کدام سرچشمه حوادث بزرگى است که در تاریخ اسلام از اهمیت ویژه‏اى بر خوردارست.

زید در یکى از قبایل عرب بنام «کلب» چشم به دنیا گشود، او مثل هر کودک دیگرى در آغوش پدر و مادر، به روى زندگى لبخند مى‏زد و مى‏رفت که در آینده یک «تن» به شمار مردان قبیله بیفزاید بى آنکه - مثل هر فرد دیگر در آن زمان - سرچشمه موجى، جهشى یا نگرشى به سوى نور و روشنائى باشد، ولى تند باد حوادث مسیر زندگى او را دگر گون گرد و پس از فراز و نشیبهائى تلخ، زندگى او و فرزندش را با زندگانى پیامبر اسلام(ص) پیوند داد! خوبست در اینجا قدرى درنگ کنیم و گام به گام همراه این خاندان در مسیر حوادث پیش برویم و بازندگانى اسامه آشنا شویم:

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 19

مَا یُدْریکَ مَا عَلَیَّ مِمَّا لِی ؟ عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِینَ، حَائِکٌ ابْنُ حَائِکٍ، مُنَافِقٌ ابْنُ کَافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ اءَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلاَمُ اءُخْرى فَما فَدَاکَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُما مَالُکَ وَ لاَ حَسَبُکَ! وَ إ نَّ امْرَأً دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّیْفَ، وَ ساقَ إ لَیْهِمُ الْحَتْفَ، لَحَرِیُّ اءَنْ یَمْقُتَهُ الْاءَقْرَبُ، وَ لا یَأْمَنَهُ الْاءَبْعَدُ.
اءقُولُ: یُرِیدُ ع اءَنَّهُ اءُسِرَ فِی الْکُفْرِ مَرَةً، وَ فِی الا سْلامِ مَرَّةً. وَ اءَمَا قَوْلُهُ ع
((دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّیْفَ)) فَاءَرادَ بِهِ حَدیثا کانَ لِلا شْعَثِ مَعَ خالِدِ بْنِ الْوَلیدِ بِالیَمامَةِ، غَرَّ فِیهِ قَوْمَهُ، وَ مَکَرَ بِهِمْ حَتَى اءَوْقَعَ بِهِمْ خالِدْ، وَ کانَ قَوْمُهُ بَعْدَ ذلِکَ یُسَمُّونَهُ عُرْفَ النارِ، وَ هُوَ اسْمٌ لِلغادِرِ عِنْدَهُمْ.


ترجمه خطبه شماره 19:

تو چه دانى ، که چه چیز به سود من است و چه چیز به زیان من . لعنت خدا بر تو باد و لعنت لعنت کنندگان . اى که خود و پدرت همواره دروغى چند به هم مى بافته اید. اى منافق فرزند کافر. به خدا سوگند، که یک بار در زمان کافریت به اسارت افتاده اى و یک بار در زمان مسلمانیت ، و در هر بار نه توانگریت تو را از بند اسارت رهانید و نه جاه و منزلتت . مردى که شمشیرهاى کین را بر قوم خود رهنمون شود و مرگ را بر سر آنان راند، سزاوار است ، که خویشاوندانش دشمن دارند و بیگانگان از شر او ایمن ننشینند.
من مى گویم : ((عبارت مردى که شمشیر کین را بر قوم خود رهنمون شود)) اشارت است به ماجراى اشعث با خالد بن ولید در یمامه . اشعث قوم خود را بفریفت و بر آنها مکر کرد و خالد از آنان کشتار بسیار کرد. از آن پس ، قوم اشعث او را ((عرف النّار)) مى نامیدند و این نام را به کسى دهند که بر آنها غدر کرده باشد.

در پاسخ افسانه شهادت...!16

حضرت فاطمه(علیها السلام) در بستر

وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مظلومیت همسر، از دست رفتن حق و آن گاه هجوم به خانه اش، روح و جسم حضرت فاطمه(علیها السلام) را به شدت رنجور و آزرده ساخت.

تاریخ هیچگونه نشانه و سخنى از بیمارى خاص قبل از این حوادث در مورد او نیاورده است. امّا همان گونه که دیدیم او را در حالى که حامله به جنینى بود در میان دیوار و در خانه فشردند. و در نزاع و کشاکش دستگیرى همسرش او را مورد اصابت سیلى و تازیانه و ضرب لگد قرار دادند تا آن که با پهلویى شکسته جنین درون رحمش سقط شد و رنجور و نالان در بستر بیمارى افتاد.

در یکى از همین روزها زنان مهاجر و انصار به عیادت او آمدند. از جمله قدیمى ترین منابع اهل سنت که سخنان حضرت فاطمه(علیها السلام) با آنان را نقل کرده کتاب «بلاغات النساء» از «احمد بن ابى طاهر طیفور ـ متوفاى 280 هـ  .ق ـ» است. او مى نویسد که حضرت فاطمه(علیها السلام)خطاب به آنان چنین فرمود:

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 18

تَرِدُ عَلى اءَحَدِهِمُ الْقَضِیَّةُ فِی حُکْمٍ مِنَ الْاءَحْکَامِ فَیَحْکُمُ فِیهَا بِرَاءْیِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْکَ الْقَضِیَّةُ بِعَیْنِهَا عَلَى غَیْرِهِ فَیَحْکُمُ فِیها بِخِلاَفِهِ، ثُمَّ یَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِکَ عِنْدَ إ مَامِهِمُ الَّذِی اسْتَقْضَاهُمْ فَیُصَوِّبُ آراءَهُمْ جَمِیعا، وَ إ لَهُهُمْ واحِدٌ، وَ نَبِیُّهُمْ وَاحِدٌ، وَ کِتَابُهُمْ وَاحِدٌ، اءَ فَاءَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعالى بِالاِخْتِلاَفِ فَاءَطَاعُوهُ؟ اءَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ؟ اءَمْ اءَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِینا نَاقِصا فَاسْتَعانَ بِهِمْ عَلَى إ تْمَامِهِ؟ اءَمْ کَانُوا شُرَکَاءَ لَهُ فَلَهُمْ اءَنْ یَقُولُوا وَ عَلَیْهِ اءَنْ یَرْضَى ؟ اءَمْ اءَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحانَهُ دِینا تَامّا فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه عَنْ تَبْلِیغِهِ وَ اءَدَائِهِ؟ وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: م ا فَرَّطْن ا فِی الْکِت ابِ مِنْ شَی ءٍ وَ قالَ: فِیهِ تِبْیَانٌ لِکُلِّ شَی ءٍ وَ ذَکَرَ اءَنَّ الْکِتَابَ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضا، وَ اءَنَّهُ لَا اخْتِلافَ فِیهِ، فَقالَ سُبْحانَهُ وَ لَوْ ک انَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّ هِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلا فا کَثِیرا وَ إ نَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ اءَنِیقٌ، وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لا تَفْنى عَجَائِبُهُ، وَ لا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ، وَ لا تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إ لا بِهِ.


ترجمه خطبه شماره 18:

در حکمى از احکام ، به نزد یکى از ایشان مسئله اى مى آید، به راءى خود حکمى مى دهد. سپس ، آن مسئله را عینا نزد دیگرى مى برند، به خلاف راءى پیشین راءیى مى دهد. سپس قاضیان آن مسئله را به نزد امامى که آنها را به شغل قضا برگماشته مى برند و او آراء همه ایشان را صواب مى شمارد. خدایشان یکى است و پیامبرشان یکى است و کتابشان یکى . آیا خداى سبحان آنان را به اختلاف فرمان داده و اکنون از او فرمان مى برند یا آنان را از اختلاف نهى کرده و اکنون عصیان مى ورزند؟ آیا خداوند دینى ناقص فرستاده و از آنها براى کامل کردنش یارى خواسته یا در آوردن دین ، با خدا شریک بوده اند و اکنون بر آنهاست که راءى دهند و بر خداست که به راءیشان راضى شود؟ یا خداى سبحان ، دینى کامل فرستاده ولى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) در ابلاغ آن قصور ورزیده ؟ و حال آنکه مى گوید:
((ما در این کتاب چیزى را فرو نگذاشته ایم ،)). یا: ((در آن بیان هر چیزى است )) و نیز بعضى از قرآن بعض دیگر را تصدیق مى کند و در آن هیچ اختلافى نیست ، که ، ((اگر نه از سوى خدا آمده بود در آن اختلاف بسیار مى یافتند)). قرآن ظاهرش زیباست و باطنش ژرف است . عجایبش انتها نپذیرد و غرایبش پایان نگیرد. و تاریکى جز بدان از میان نرود.

ابى بن کعب

«سران این امت گمراه گردیده، آخرت شان تباه شد ولى من دلم به حال آن‏هانمى سوزد، بلکه به حال مسلمانانى مى‏سوزد که به دست‏آنان گمرا شدند!»

«اگر تا روز جمعه زنده ماندم پرده‏ها را کنار زده حقایق را بیان خواهم کرد؛ خواه مرا بکشند، خواه زنده بمانم!» .روز جمعه فرا رسید و گوش‏ها منتظر شنیدن حقایق بودند ولى افسوس که او دیگر زنده نبود. ابى بن کعب

در میان یاران پیامبر (ص)، چهره‏هاى مختلفى دیده مى‏شد.

سیاه، سفید، اشراف زاده، برده، جوان، پیر، برخى قبلا بت پرست بوده و برخى دیگر پیرو آئین مسیحیت یا آئین یهود بودند.

ولى تعداد کسانى که پیش از اسلام، از دانشمندان و علماى ادیان سابق به شمار مى‏رفتند، کم بود، یکى از این افراد ابى بن کعب نامیده مى‏شد.

(ابى بن کعب»، پیش از آن که اسلام بیاورد، از«احبار» و دانشمندان یهود به شمار مى‏رفت به (تورات» و«عهد عتیق» وکتب مذهبى یهودیان، کاملاً احاطه داشت و از بشاراتى که در تورات در باره پیامبر اسلام (ص) وارد شد بود، آگاه بود. از این رو هنگامى که نخستین مبلغ اسلام «مصعب بن عمیر» به شهر «یثرب» (=مدینه) وارد شد و مردم را به آئین اسلام دعوت کرد، ابى با بینش و بصیرت‏کامل،اسلام را پذیرفت، بى آنکه تا آن هنگام خود پیامبر (ص) را دیده باشد!

ادامه مطلب ...