فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

شبهای پیشاور2

جمع بین نمازها برخلاف سنت پیامبر است؟
پرسش: چرا بر خلاف سنّت پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)، شیعیان نمازهاى ظهر و عصر را با هم و نمازهاى مغرب و عشا را هم زمان مى خوانند؟
پاسخ:
نخست آن که نماز جزء فروع دین است و در مسائل فرعى بین علماى همه مذاهب اختلافات زیادى است، همانطور که پیشوایان و علماى اربعه اهل سنت با هم اختلاف زیادى در این مسائل دارند.
ثانیاً جمع خواندن نمازهاى ظهر و عصر یا مغرب و عشا، بر خلاف سنّت رسول الله(صلى الله علیه وآله) نمى باشد; چون ایشان گاهى این نمازها را جمع و گاهى جداگانه مى خوانده اند.
مثلا در صحیح مسلم در باب «الجمع بین الصلاتین فی الحضر» از ابن عباس نقل شده که گفت: «بدون خوف و ترس و در غیر سفر، رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نمازهاى ظهر و عصر را جمع و نمازهاى مغرب و عشا را جمع ادا مى کردند.»(
صحیح مسلم، ج2، شبهاى پیشاور، ص109 : «صلّى رسول الله(صلى الله علیه وآله) الظهر والعصر جمعاً والمغرب والعشاء جمعاً فی غیر خوف و لا سفر».)مجدّداً در همان صحیح مسلم و نیز امام حنبل در جزء اوّل مسند از ابن عباس نقل کرده اند: «با پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) هشت رکعت نماز ظهر و عصر و هفت رکعت نماز مغرب و عشا را به طور جمع ادا نمودیم.»(سبل السلام، ج2، ص43 ; معجم الکبیر، ج12، ص65 ; شبهاى پیشاور، ص109: «صلّیت مع النبیّ ثمانیاً جمعاً و سبعاً جمعاً».)
بالاخره چندین حدیث از ابن عباس درباره جمع خواندن نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشا نقل شده است.
براى مثال: «پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) در حال اقامت در مدینه، نه در حال مسافرت، هفت رکعت (نماز مغرب و عشا با هم) و هشت رکعت (نماز ظهر و عصر با هم) نماز گزارد.»(
صحیح مسلم، ج2، ص153 ; شبهاى پیشاور، ص109: «صلى رسول الله(صلى الله علیه وآله) فی الْمَدینةِ مُقِیماً غَیر مُسافر سَبعاً وَ ثَمانیاً».)

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 46

اللَّهُمَّ إِنِّی اءَعُوذُ بِکَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَ کَآبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِی الْاءَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ اللَّهُمَّ اءَنْتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ وَ اءَنْتَ الْخَلِیفَةُ فِی الْاءَهْلِ وَ لاَ یَجْمَعُهُمَا غَیْرُکَ لِاءَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لاَ یَکُونُ مُسْتَصْحَبا وَ الْمُسْتَصْحَبُ لاَ یَکُونُ مُسْتَخْلَفا.
اءَقُولُ :
وَ اِبتداء هَذا الْکلام مَروی عَن رَسول اللّه ص ‍ وَ قَدْ قَفاه اءَمیر المؤ منین ع باءبلغ کَلام وَ تَممهُ باءحْسَنِ تَمامِ مَنْ قَوْلَه وَ لا یَجْمَعَهُما غَیْرَک إ لى آخَر الفصل .

ترجمه

بارخدایا، به تو پناه مى برم از سختى سفر و از اندوه بازگشت. و به تو پناه مى برم، از اینکه به هنگام بازگشت بینم که به زن و فرزند یا داراییم آسیبى رسیده باشد. بار خدایا، در این سفر تو همراه من هستى و جانشین مرد مسافر در میان خاندانش نیز، تویى. کسى جز تو نتواند که این دو مهم را کفایت کند. زیرا آنکه جانشین مسافر است، در خانه، همسفر او نتواند بود و آنکه همسفر اوست، چگونه جانشین او در خانه تواند شد.
من مى گویم :
ابتداى این کلام از رسول الله(ص) روایت شده و امیرالمؤمنین با عباراتى در نهایت بلاغت آن را پى گرفته و به نیکوترین وجهى به پایان رسانیده است. سخن او از ((لا یجمعها)) است تا آخر.

شبهای پیشاور1

سادات منسوب به پیامبر(ص) هستند یا امیر المؤمنین(ع)؟
پرسش: چرا در بین شیعیان، سادات خود را منتسب به پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) و از اولاد ایشان مى دانند.
در حالى که شجره آن ها در نهایت به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) برمى گردد.
بنابراین سادات از بستگان امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى باشند، نه از ذرّیه و نسل رسول الله(صلى الله علیه وآله)؟
پاسخ: بر اساس شجره نامه اى که معمولا سادات شیعه دارند، نسب آن ها به یکى از ائمه معصومین مى رسد.
واضح است که چون بقیه امامان، فرزندان على و فاطمه(علیهما السلام)هستند، این شجره به راحتى به امام اول شیعیان و حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)متصل مى گردد.
اما این استدلال که «چون عقبه و نسل هر فرد از طرف اولاد مذکر است و اولاد اناث، آدمى را به اجداد و نسل هاى قبلى وصل نمى کند، از طرفى چون حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)نیز نسلى از اولاد ذکور نداشته است، لذا سادات از نوادگان ایشان نیستند»، یک اعتقاد نادرست و یک شبهه است.
براى پاسخ به این شبهه، ابتدا به نقلِ یک مناظره تاریخى بین امام موسى کاظم(علیه السلام) و هارون الرشید خواهیم پرداخت.
دلیل اوّل:
امام موسى کاظم(علیه السلام) مى فرماید: روزى در مجلس هارون الرشید ـ خلیفه عباسى ـ وارد شدم.
از من سؤالاتى را پرسید که یکى از آن ها همین سؤال بود، چنین پاسخ دادم: خداوند در قرآن مجید مى فرماید: } وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیى وَ عِیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ{;(
انعام (6): 84 و 85) از این آیات نتیجه مى شود: اولاد نوح و ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس، همگى از صالحین اند.

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 45

الْحَمْدُلِلَّهِ غَیْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ، وَ لا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ، وَ لا مَاءیُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ، وَ لا مُسْتَنْکَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ الَّذِی لا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ، وَ لا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ، وَ الدُّنْیَا دَارٌ مُنِیَ لَها الْفَناءُ، وَ لِاءَهْلِها مِنْهَا الْجَلاَءُ، وَ هِیَ حُلْوَةٌ خَضْرَهٌ، وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ، وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ، فَارْتَحِلُوا مِنْها بِاءَحْسَنِ ما بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ، وَ لا تَسْاءَلُوا فِیها فَوْقَ الْکَفَافِ، وَ لا تَطْلُبُوا مِنْهَا اءَکْثَرَ مِنَ الْبَلاَغِ.

ترجمه

خدا را سپاس ، در حالى که نه از رحمت او نومیدم، نه از نعمتش بى بهره ام و نه از آمرزش او ماءیوسم و نه از پرستش او سر بر تافته ام. خداوندى، که رحمت او همواره برجاست و نعمتش را زوال نباشد و دنیا سرایى است، که ناپایدارى مقدر اوست. مردمش از آنجا رخت برخواهند بست. هم شیرین و گواراست و هم سبز و خرّم  خواستاران خود را زود مى یابد و مى رباید. هرکه در او بنگرد، دلش را مى فریبد. پس هر توشه نیکو، که میسّر است، برگیرید و قدم به راه سفر نهید. در دنیا بیش از آنچه شما را بسنده است مخواهید و بیش از آنچه به شما داده است طلب مکنید.

خطبه شماره 44

قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ، وَ فَرَّ فِرارَ الْعَبِیدِ، فَما اءَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتَّى اءَسْکَتَهُ، وَ لا صَدَّقَ واصِفَهُ حَتَّى بَکَّتَهُ، وَ لَوْ اءَقامَ لَاءَخَذْنا مَیْسُورَهُ، وَ انْتَظَرْنا بِمالِهِ وُفُورَهُ.

ترجمه

خداوند مصقله را از خیر دور کناد. کردارش چون سروران آزاده بود و فرارش چون بردگان . ستاینده اش را، هنوز سخن آغاز نکرده ، خاموش ‍ ساخت و هنوز زبان به وصف او نگشوده بود که سرزنش نمود. اگر مانده بود و نمى رفت آنچه را که برایش میسر بود از او مى ستدم و براى باقى ، تا مالى به دستش افتد، مهلت مى دادم .

سلیم بن قیس

... و او را اولین تاریخ نگار شیعه نامیده اند. در حالی که بیش از دو سال به بعثت آخرین فرستاده الهی نمانده بود، نوزادی پا به عرصه گیتی نهاد. این کودک از خاندان هلال بن عامر بود که از نوادگان حضرت اسماعیل بن ابراهیم شمرده می شدند. از اینرو، نسب سلیم به پیامبر بزرگ الهی حضرت اسماعیل می رسد. پدرش «قیس » نام داشت. گرچه از نام و مشخصات مادر و اوصاف پدرش اطلاعی در دست نیست، اما بدیهی است آن دو در تربیت نور دیده خویش تلاشی در خور سپاس داشته اند. پدر و مادرش وی را «سلیم » نامیدند و «ابو صادق » کنیه دادند. آری، «سلیم بن قیس هلالی عامری کوفی » در زمره مردان بزرگی است که نامش با تشیع و تاریخ پرمخاطره آن عجین شده است. اینک به تماشای سیمای پرفروغ آن فرزانه می نشینیم. تنها منبع اصیل و معتبری که ما را در شناخت زندگی «سلیم بن قیس » راهنمایی می کند، کتاب مشهور و قابل اعتمادی است که خود نگاشته است. هر چند مطالب اصلی آن کتاب، درباره حوادث پرمخاطره پس از وفات رسول الله (ص) است; اما از خلال آن می توان به اوراقی از زندگانی وی دست یافت. به نظر می رسد. دوران کودکی و نوجوانی سلیم در زادگاهش کوفه سپری شد. کوفه آن زمان زادگاه و خاستگاه بندگانی پاک طینت بود که همواره به عشق اسلام بسان پروانه های عاشق، گرد شمع جهان افروز رسول الله (ص) می گردیدند. هنوز بیش از دوازده سال از تولد «ابو صادق کوفی » نگذشته بود که جهان اسلام در سوگ رسول بزرگ اسلام حضرت محمد امین (ص) جامه عزا پوشید. ساعاتی چند پس از آن حادثه دلخراش، شهر مدینه شاهد حوادثی تلخ بود. کودتای سیاسی، نظامی و فرهنگی سقیفه، علی (ع) و علویان را از ادامه سیره و سنت واقعی پیامبر اسلام باز داشت و جامعه آن روز مدینه، با نادیده انگاشتن ماجرای غدیرخم، از علی (ع) روی برگرداند و از علو باز ماند. گرچه «سلیم » در این دوران بحرانی در مدینه حضور نداشت، اما جزئیات اخبار و اطلاعات آن کودتا را از زبان رادمردانی چون علی (ع)، سلمان فارسی، ابوذر و مقداد شنید و ثبت کرد.

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 43

إ نَّ اسْتِعْدادِی لِحَرْبِ اءَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِیرٌ عِنْدَهُمْ إِغْلاقٌ لِلشَّامِ، وَ صَرْفٌ لِاءَهْلِهِ عَنْ خَیْرٍ إ نْ اءَرَادُوهُ، وَ لَکِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِیرٍ وَقْتا لا یُقِیمُ بَعْدَهُ إ لا مَخْدُوعا اءَوْ عَاصِیا، وَ الرَّاءْیُ عِنْدِی مَعَ الْاءَنَاةِ فَاءَرْوِدُوا، وَ لا اءَکْرَهُ لَکُمُ الْإِعْدَادَ، وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ اءَنْفَ هَذَا الْاءَمْرِ وَ عَیْنَهُ، وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ، فَلَمْ اءَرَ لِی فِیهِ إ لا الْقِتَالَ اءَوِ الْکُفْرَ بِما جَاءَ مُحَمَّدٌ ص، إ نَّهُ قَدْ کانَ عَلَى الْاءُمَّةِ وَ الٍ اءَحْدَثَ اءَحْدَاثا، وَ اءَوْجَدَ لِلنَّاسَ مَقالاً فَقالُوا ثُمَّ نَقَمُوا فَغَیَّرُوا.

ادامه مطلب ...

انذار عشیره اقربین‌ ۱

رسول اکرم «علی‌» را فرمود تا: یک صاع طعام تهیه کند و یک پای گوسفند هم برآن نهد و ظرفی هم از شیر آماده کند, آنگاه فرزندان «عبدالمطلب‌» را فراهم سازد تا با آنان سخن بگوید, علی غذا را آماده‌ساخت و بنی عبدالمطلب را که چهل مرد, یکی بیش یا کم می‌شدند, فراهم ساخت‌. همگی از آن طعام‌خوردند و نوشیدند و سیر شدند و خوراکیها همچنان برجای ماند. اما پیش از آنکه رسول خدا سخن‌بگوید, ابولهب او را به ساحری نسبت داد و جمعیت متفرق شدند.(۱)

ادامه مطلب ...

خطبه شماره 42

اءَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اءَخْوَفَ مَا اءَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ: اتِّباعُ الْهَوَى، وَ طُولُ الْاءَمَلِ، فَاءَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَ اءَمَّا طُولُ الْاءَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ، اءَلا وَ إنَّ الدُّنْیَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إلا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا، اءَلا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ اءَقْبَلَتْ، وَ لِکُلِّ مِنْهُمَا بَنُونَ، فَکُونُوا مِنْ اءَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لا تَکُونُوا مِنْ اءَبْنَاءِ الدُّنْیَا فَإِنَّ کُلَّ وَلَدٍ سَیُلْحَقُ بِاءَبِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسَابَ، وَ غَدا حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ.

اءَقُولُ :

الحذاء: السَریعة ، وَ مِنَالناس مَن یرویه جَذاء بِالجیم وَالذال، اءَىَّ: اِنْقَطَعْ درّها وَ خَیرها.
ادامه مطلب ...

خطبه شماره 41

ایها الناس إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْاءَمُ الصِّدْقِ وَ لا اءَعْلَمُ جُنَّةً اءَوْقَى مِنْهُ، وَ ما یغْدِرُ مَنْ عَلِمَ کَیفَ الْمَرْجِعُ، وَ لَقَدْ اءَصْبَحْنا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ اءَکْثَرُ اءَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْسا، وَ نَسَبَهُمْ اءَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إلى حُسْنِ الْحِیلَةِ، ما لَهُمْ؟ قاتَلَهُمُ اللَّهُ! قَدْ یَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَةِ وَ دُونَهُ مَانِعٌ مِنْ اءَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ فَیَدَعُهَا رَاءْیَ عَیْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَیْهَا، وَ یَنْتَهِزُ فُرْصَتَها مَنْ لا حَرِیجَةَ لَهُ فِی الدَّینِ.

ترجمه

وفا همزاد راستى است. هیچ سپرى نمى شناسم که بهتر از وفا آدمى را از گزند در امان دارد. و آنکه بداند، که پس از مرگ به کجا باز مى گردد، هرگز راه بیوفایی نپوید. ما در زمانى زندگى مى کنیم که بیشتر مردمش بیوفایى و غدر را گونه اى کیاست مى شمرند و نادانان نیز، چنین مردمى را زیرک و کارگشا مى خوانند. اینان چه سودى مى برند خدایشان نابود کناد، مردم کار افتاده و زیرکى هستند که مى دانند در هر کارى چه حیلت سازند، ولى امر و نهى خداوندى سد راه آنهاست. اینان با آنکه راه و رسم حیله گرى را مى دانند و بر انجام آن توانایند، گرد آن نمى گردند. تنها کسانى که از هیچ گناهى پروایشان نیست، همواره منتظر فرصت اند تا در کار مردم حیلتى به کار برند.

خطبه شماره 40

کَلِمَةُ حَقِّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ، نَعَمْ إِنَّهُ لا حُکْمَ إ لا لِلَّهِ وَ لَکِنْ هَؤُلاَءِ یَقُولُونَ: لا إمْرَةَ، وَ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ اءَمِیرٍ بَرٍّ اءَوْ فَاجِرٍ، یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ، وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْاءَجَلَ، وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرُّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ.
وَ فِی رِوَایَةٍ اءُخْرَى اءَنَّهُ ع لَمَّا سَمِعَ تَحْکِیمَهُمْ قَالَ:
حُکْمَ اللَّهِ اءَنْتَظِرُ فِیکُمْ وَ قَالَ: اءَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَیَعْمَلُ فِیهَا التَّقِیُّ، وَ اءَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ، إ لى اءَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ، وَ تُدْرِکَهُ مَنِیَّتُهُ.

ادامه مطلب ...

در پاسخ افسانه شهادت...!26

سخن آخر

باتوجه به احساسات و تعصبات موجود در میان مذاهب مختلف اسلامى، معتقدیم که:

اولا) طرح و تحلیل موضوعاتى از این قبیل نیاز به سعه صدر و آزاداندیشى محققانه و عالمانه دارد. این شرایط را باید ابتدا عالمان و اندیشمندان اسلامى در میان خود فراهم ساخته و سپس در جامعه خویش بسط و گسترش دهند. و براى همیشه تکلیف خویش را در روش برخورد با تاریخ و حوادث آن روشن سازند و بپذیرند که با تاریخ و درشتیها و تلخى هایش همان گونه که هست باید مواجه شد نه این که مطابق میل و سلیقه و تعصب در آن تصرف نمود، کارى که متأسفانه بسیارى از مورخین بدان مبادرت کرده و در دام آن گرفتار آمده اند.

ثانیاً) شخصیتهاى تاریخى و از جمله صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را باید در همان اندازه و شأن واقعى آنها شناخت و تحلیل کرد. فراتر نهادن آنها به قصد تنزیه و تطهیر، و یا فروتر کشیدن آنها به قصد توهین و تحقیر به هیچ روى عادلانه و عالمانه نیست.

اساسى ترین مانع در حصول به یک تحقیق و تحلیل علمى در حوزه تاریخ صدر اسلام که به شدت دست و پاگیر بسیارى از محققین تاریخ شده فرضیه «عدالت مطلق صحابه» است. کسانى که با این پیش فرض به مطالعه و نقل و تحقیق تاریخ پرداخته و مى پردازند، ناچار مى شوند:

ادامه مطلب ...