فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید
فریاد علی(ع)

فریاد علی(ع)

صدای تو پس از ۱۴۰۰ سال هنوز می آید

اویس قرنى

او شیفته خدا و مردى وارسته بود، وارسته از همه دلبستگى هاى مادى، و بدور از همه آنچه مانع رؤیت جمال حق مى‏گردد.

او یکى از زهاد نامى صدر اسلام به شمار مى‏رفت که آوازه زهد و پرهیز گارى آنها، همه جا طنین افکنده

بود. (1)

زندگى او سراسر آمیخته با عشق و جذبه الهى بود، و این معنى براى مردمى که به این مرحله از شور و جذبه گام ننهاده، و بامسائل سیروسلوک آشنائى نداشتند مایه شگفتى مى‏شد، در مقابل، عده‏اى هم به علت نداشتن روح بزرگ، در باره او غلو نموده پیرامون زندگى و شخصیت او قصه‏ها و حکایت‏ها ساخته و داستان‏هاى افسانه‏اى پرداخته‏اند.

صوفیان و مدعیان عرفان!، او را یکى از اقطاب خود معرفى نموده، کرامتها به او نسبت داده‏اند !، بدین گونه، شخصیت و زندگى شگفت‏انگیز او، در هاله‏اى از ابهام فرورفته، و چهره واقعى او به شخصى مى‏ماند که فقط نیمرخ او در برابر نور چراغ قرار گیرد، و نیمرخ دیگر به علت تاریکى مشخص نباشد!

ما، زندگى او را از نیمرخى که نور دلیل و تحقیق بر آن تابیده، شروع کرده از زاویه‏اى که روشن است، به سیماى او نگاه مى‏کنیم:


او یکى از افراد قبیله «بنى مراد» - از تیره قرن، بود(2) و بدون آنکه پیامبر اسلام را ببیند، اسلام آورد، و هر گز موفق به دیدار پیامبر(ص) نشد، زیرا او مادرى داشت که تمام زندگى و خوشى‏هایش در وجود او خلاصه مى‏شد. اویس فوق العاده به مادرش علاقمند بود و چون مادر، نیاز شدیدى به پرستارى داشت، نتوانست مادر را رها نموده، و به مدینه مهاجرت کند. (3)

گرچه اویس توفیق دیدار پیامبر(ص) را نیافت، ولى بسیارى از یاران بزرگ آن حضرت را ملاقات کرد، از این رو، وى از «تابعین» محسوب مى‏شود، نه از «صحابه». (4)

پیامبر اسلام(ص) مى‏فرمود: «اویس بهترین و نیکوکارترین تابعین است».(5)

پیشگوئى پیامبر (ص)

مردان وارسته و پرهیز گار که با پروردگار خود پیوند معنوى خاصى دارند، و دل‏هاى آنان از نور معرفت روشن و از عشق الهى لبریز است، نماز خود نمائى و تظاهر به قدس خوددارى مى‏کنند، بسیارند مردان الهى و رهروان راه حقیقت که در معرفت و شناسائى حق، مراحل بسیار بلندى را پیموده و به در جات عالى معنوى رسیده‏اند، ولى سال‏ها در دل اجتماع با کمال گمنامى بسر برده‏اند و کسى از عظمت روحى ومراتب عالى معنوى و راز خلوص آنهاآگاه نشده است.

«اویس» از این دسته بود،او مانند گنج گرانبهائى که در اعماق زمین و زاویه خرابه‏ها، قرار گیرد، در محیط زندگى خود ناشناخته بود و با گمنامى و در کمال سادگى به سر مى‏برد، ولى از آنجا که هر گنجى،، ممکن است روزى کشف شود، اویس نیز همیشه ناشناخته نماند، بلکه پیامبر(ص) پرده از راز عظمت و شخصیت معنوى او برداشته اورا به مسلمانان معرفى نمود. بارهاپیامبر(ص)به دیدار اویس قرنى اظهار اشتیاق مى‏کرد و مى‏فرمود: هر کس او را ببیند سلام مرا به او برساند، گفتند: یا رسول الله! اویس قرنى کیست که این مقدار بیاد او هستى و شوق دیدار او را در دل دارى و یاران خود را سفارش مى‏کنى که سلام شمارا به اوبرسانند؟ پیامبر(ص)پاسخ داد:

او با وجود عظمت و شخصیتى که دارد در نظر شما یک فرد عادى است، اگر از میان شما غائب گردد، هر گز سراغ او را نمى‏گیرید و اگر در انجمن شما حاضر شود، به او اهمیت نمى‏دهید، او در پیشگاه الهى مقام بزرگى دارد، به طورى که در روزرستاخیز در سایه شفاعت او قبائلى مانند «ربیعه» و «مضر» وارد بهشت مى‏شوند.

او مرا نمى‏بیند، ولى به آئین من ایمان خواهد آورد، و در رکاب خلیفه و جانشین من على بن‏ابى طالب(ع) کشته خواهد شد»(6)/

پیشگوئى پیامبر(ص)به تحقق پیوست، زیرا اویس نه تنها اسلام آورد، بلکه از نظر تکامل روحى به رتبه بسیار یزرگى رسید به طورى که گاهى تمام شب را در حال رکوع یا در حال سجود بسر مى‏برد و غذا و لباس خود را در میان مستمندان تقسیم‏مى‏کرد وبه غذاى مختصرى اکتفا مى‏نمود و مى‏گفت: پروردگارا! اگر کسى از گرسنگى یا از برهنگى مرد، مرا درباره او مؤاخذه‏مکن»(7)/

بدین گونه اویس، زاهدى گوشه گیر و از افراد بى تفاوت نبود، بلکه زهد او در عشق به خدا و وارستگى از دلبستگى‏هاى مادى، دلسوزى به حال محرومان اجتماع، جلوه گر مى‏شد، او خود را در برابر خدا و اجتماع مسئول و متعهد مى‏دانست و دردفاع از حق، و رسیدگى به حال نیازمندان از هیچ کوششى دریغ نمى‏ورزید.

اویس در پاسخ شخصى که از حال او پرسید، گفت:

«سوگند بخدا مرگ، واندوه‏ها و رنج‏هاى آن، و بیم از روز رستاخیز، براى فرد با ایمان، جاى خوشحالى باقى نگذاشته، پرداخت حقوق (مالى) الهى براى ما، درهم و دینارى، نیندوخته است و طرفدارى از حق و حقیقت، یک نفر دوست، در میان مردم، براى ما بجا نگذاشته است زیرا وقتى آنها را به خوبیها دعوت نموده و از بدى‏ها نهى مى‏کنیم، از ما مى‏رنجند، و به ما بدمى گویند و به هزار عیب و گناه متهم مى‏کنند، وعده‏اى از مردم بى ایمان نیز در این کار با آنها همکارى مى‏نمایند، ولى هرگز اینان نمى‏توانند مانع مبارزه ما براى احقاق حق و نابودى باطل گردند» (8)/

تبلیغات گمراه کننده حکومت معاویه

بعد از رحلت پیامبر (ص)، دشمنان قدیمى اسلام به فعالیت شدید پرداخته براى رسیدن به مقاصد خود، رهبرى جامعه اسلامى را قبضه کردند و حکومت خود را بر جامعه اسلامى تحمیل نمودند.

یکى از این چهره‏هاى منفور، معاویه بن ابى سفیان بود، معاریه از نخستین روزى که به عنوان استاندار شام، وارد آن منطقه شد، در فکر رسیدن به خلافت بود، معاریه با موافقت عملى خلفاى وقت، به تدریج پایه‏هاى حکومت آینده خود را تحکیم‏کرد و مقدمات زمامدارى مطلق خود را در شام فراهم نمود.

معاویه، سر انجام پس از کشته شدن عثمان چون خواست، حکومت اسلامى را قبضه نماید با امیر مؤمنان على (ع) شخصیت بزرگ و شایسته جهان اسلام به مخالفت برخاست.

او به وسایل مختلفى مردم را رام مى‏کرد و اجازه نمى‏داد صداى مخالفى از هیچ نقطه‏اى به گوش برسد ودر این زمینه ، علاوه برخریدن شخصیت‏هاى بزرگ و رؤساى قبائل، به وسیله پول و مقام و ریاست، و تطمیع و تهدید برنامه دیگرى نیز اجرا نمود که خطر نا کتر از همه این نقشه‏ها بود، و آن عبارت از تبلیغات برضد خاندان رسالت، و مخصوصاً امیر مؤمنان (ع) بود او کوشش میکرد چهره واقعى و در خشان امیر(مؤمنان (ع) را در افکار عمومى وارونه جلوه داده، خود راه مدافع دلسوز اسلام وانمود کند.

متأسفانه معاویه در این کوشش موفقیت زیادى به دست آورد بطورى که توانست بذر عداوت على (ع)و خاندان پیامبر (ص)را در دل‏ها بیفشاند و مردم شام را با کینه امیرمؤمنان، بار آورد.

معاویه در اثر تبلیغات شیطانى خود، پنجه بر عقول و افکار مردم شام انداخته نیروى درک و تشخیصى را گرفت بگونه‏اى که مردم آن منطقه درک و تشخیصى از خود نداشتند، بلکه هر آنچه معاویه اجرا مى‏کرد، بدون چون و چرا مورد تأیید قرار مى‏دادند!/

در پر تو همین برنامه‏ها بود که معاویه توانست در جریان جنگ صفین مردم شام را به عنوان جهاد در راه خدا!. به جنگ امیرمؤمنان (ع)بکشاند، زیرا عده زیادى از آنها گول تبلیغات معاویه را خورده، على (ع) را دشمن خدا مى‏پنداشتند و جنگ با آن حضرت را واجب مى‏شمردند!!.

على (ع) براى بیدارى مردم شام، و کسانى که گول تبلیغات معاویه را خورده بودند، از هر فرصتى استفاده مى‏نمود، و کوشش مى‏کرد تا پرده‏هاى تبلیغات کناررفته، چهره واقعى معاویه و ماهیت پلید حکومت وى، در افکار عمومى روشن گردد.

در میان سپاه امیر مؤمنان، شخصیت هائى بودند که از طرف پیامبر(ص) مورد ستایش قرار گرفته و ایمان و طرفدارى آنها از حق، از ناحیه پیامبر(ص)تصدیق شده بود. وجود این عده سند خوبى براى اثبات حقانیت امیر مؤمنان (ع) وپوچى تبلیغات معاویه به شمار مى‏رفت.

پیروى این افراد از غلى(ع) تأثیر به سزائى در تقویت روحیه پیروان مکتب امیرمؤمنان، و تضعیف روحیه شامیان داشت /

یکى از این شخصیت‏هاى بزرگ، که شرکت آنها در سپاه امیرمؤمنان (ع) نقش موثرى ایفا کرد، اویس قرنى بود، زیرا مردم هنوز میزان محبوبیت اویس را در پیشگاه پیامبر اسلام (ص) فراموش نکرده بودند، هنوز گفته‏هاى درخشانى که پیامبر(ص)درباره اویس فرموده بود، - و در صفحات گذشته به آنها اشاره کردیم - در گوش مسلمانان، طنین افکن بود. بنابراین، طرفدارى اویس از امیرمؤمنان (ع)، سند زنده دیگرى بر حقانیت آن حضرت و بى اساس بودن ادعاهاى معاویه به شمار مى‏رفت. از این رو جاى شگفتى نبود که در جنگ صفین برخى از مردم شام پس از آنکه شنید ند اویس، در میان سپاه على (ع) است، از معاویه بریدند و به سپاه على (ع) پیوستند.

«ابونعیم اصفهانى» مى‏نویسد:

«در یکى از روزهاى جنگ صفین شخصى از میان سپاه شام بیرون آمده در برابر سپاه عراق با صداى بلند گفت: آیا اویس درمیان شمااست؟/

گفتند: بلى، منظورتان چیست؟

گفت: از پیامبر اسلام(ص) شنیدم که فرمود: اویس بهترین و نیکو کارترین «تابعین» است.

مرد شامى این را گفت و از سپاه شام جدا شده‏وبه سپاه عراق پیوست».(9)

پیمان مرگ

جریان پیوستن اویس قرنى به نیروهاى امیرمؤمنان(ع) در جنگ صفین، جالب و شنیدنى است، این جریان نشانه دیگرى، بر عظمت و فضیلت «اویس» و میزان جانبازى و فداکارى او، در راه پشتیبانى از امیرمؤمنان، محسوب مى‏شود.

استاد بزرگ شیعه، مرحوم شیخ -مفید»، دراین باره چنین مى‏نویسد:

امیرمؤمنان(ع)، در مسیر خود به سوى صفین، در نقطه‏اى بنام «ذى قار» (نزدیکى بصره) دستور استراحت داد و شروع به گرفتن بیعت از مسلمانان نمود و به یاران خود فرمود:

«هزار نفر از طریق کوفه خواهند رسید و همگى با من پیمان مرگ بسته، آمادگى خود را براى کشتن و کشته شدن در رکاب من اعلام خواهند کرد.»

طولى نکشید که گروهى از راه رسیدند و دست بیعت در دست امیرمؤمنان (ع) گذاشتند/

شماره این عده از نهصد و نود و نه نفر تجاوز نمى‏کرد، وکسى از آنها در راه نبود تا بتوان به حساب آورد.

«ابن عباس» که پسر عمو و از یاران خاص امیر مؤمنان (ع) بود، ودر نیروهاى على(ع) شرکت داشت، مى‏گوید:

«در این هنگام، من سخت در تعجب فرو رفتم و دستخوش اضطراب و دلهره واقع شدم که چرا شماره آنها به هزار نفر نرسید، زیرا بیم آن داشتم که اگر این پیشگوئى تحقق نیابد، ممکن است مخالفان آن را دستاویز قرار داده خرده بگیرند/

ناگهان مرد مسلح و پشمینه پوشى از راه رسید و به حضور امیرمؤمنان (ع) شرفیاب شد وگفت:

- دستت رابده تا با توبیعت کنم.

- برچه اساسى بیعت مى‏کنى؟

- براساس پیروى از فرمان تو ومبارزه وفداکارى در رکاب تو، تا هنگامى که جان بسپارم یا اینکه پیروزى نصیب شما گردد /

- اسم تو چیست؟

- اویس

- اویس قرنى؟!

- بلى

- الله اکبر!، پیامبراسلام (ص) به من خبر داده که من شخصى از امت او را ملاقات مى‏کنم که نام او اویس قرنى است او از اعضاى حزب خدا و پیامبر(ص) است، او در راه خدا به شهادت خواهد رسید، و روز رستاخیز در سایه شفاعت او قبائلى مانند «ربیعه» و «مضر» وارد بهشت مى‏شوند.(10)

اویس تنها یکى از یاران معمولى امیرمومنان (ع) نبود، بلکه از حواریون آن حضرت به شمار مى‏رفت .(11)

آرى او آن قدر لیاقت و عظمت داشت که توانست مورد اعتماد شخصیت بزرگى مانند امیرمؤمنان واقع شده، رازدار آن حضرت گردد، پیشواى هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: روز رستاخیز منادى الهى ندا مى‏دهد که حواریون حضرت محمد(ص) که از پیروى او دست نکشیدند و بر سر پیمان خود باقى ماندند، کجاهستند؟ در این هنگام چهره‏هاى در خشانى مانند «سلمان» «ابوذر»، و «مقداد»، از جا بر مى‏خیزند و خود را معرفى مى‏نمایند.

بار دیگر منادى ندا مى‏کند: حواریون «على (ع)» کجا هستند؟/

گروهى از یاران برجسته امیرمؤمنان (ع) مانند «عمروبن حمق خزاعى»، «محمدبن ابى بکر»، «میثم تمار»، و «اویس قرنى» برخاسته از دیگران مشخص مى‏گردند...(12)

اویس در جنگ صفین، جز نیروهاى پیاده نظام امیرمؤمنان (ع) بود، او با کمال رشادت و دلاورى به جنگ با دشمنان اسلام مى‏پرداخت و از کشتن و کشته شدن بیمى بخود راه نمى‏داد. سرانجام در جبهه جنگ و در رکاب امیرمؤمنان (ع) شربت شهادت نوشید،(13)و آخرین برگ حیات خود را باسطور خونین نوشت که شهادت براى نیکان و پاکان پروازى به ابدیت‏

است!.

ناگفته پیدا است که بیعت شخصى مانند اویس با امیرمؤمنان(ع)، شرکت او در سپاه عراق، و شهادت وى در رکاب على (ع) سند زنده دیگرى بر حقانیت امیرمؤمنان محسوب مى‏شود و موضوعى است که در بررسى مزآیاو مناقب امیرمئمنان(ع) نمى‏توان آن را انکار نمود/

ولى این مسئله ؛ براى برخى از مورخان گذشته گران آمده، خواسته‏اند با جعل افسانه هائى مشابه آن، در باره یکى از خلفأ (خلیفه دوم) از اهمیت مطلب بکاهند، از آن جمله «ابونعیم اصفهانى» در کتاب خود، داستان هائى در این باره آورده، ملاقات عمر را با اویس، به صورت‏هاى گوناگونى نقل نموده است (14) ولى ساختگى بودن آن به قدرى واضح است که نیازى به رد آن احساس نمى‏شود و آثار جعل و تحریف کاملا در آن به چشم میخورد/

دروغ پردازان تاریخ، براى آنکه شهادت اویس را در جنگ صفین انکار کنند تاریخ مرگ او را چند سال جلوتر کشید. ادعا نموده‏اند که وى در زمان خلافت عمر در بازگشت از جنگ آذربایجان، بیمار شد و باهمان بیمارى از دنیا رفت، و وقتى او را به خاک سپردند، اثرى از قبر و صاحب قبر نیافتند!(15)/

ولى با بررسى دقیق این افسانه‏ها به خوبى روشن مى‏شود که اینها ساخته و پرداخته مورخان مزدور و دروغ پرداز است که خواسته‏اند از این رهگذر، به اربابان خود خدمت نموده، از روى تعصب و غرض ورزى، پرده بروى حقایق بکشند حتى «ابن جوزى» که روابط خوبى با شیعیان نداشته در کتاب خود به نام «تذکرهالموضوعات) (که کتابى است پیرامون روایات جعلى و ساختگى که از پیامبر(ص)نقل شده)داستان ملاقات خلیفه دوم رابا اویس (که در برابر بیعت اویس با امیرمؤمنان، و شهادت وى در صفین ساخته و پرداخته شده)، بى اساس شمرده و از روایات جعلى معروفى مى‏نماید!(16)

اکنون تصدیق مى‏کنید که اگر گفتیم زندگى و شخصت در خشان اویس، در هاله‏اى از ابهام قرار گرفته است سخن به گزاف نگفته‏ایم؟.آیا مطالبى که با استناد به منابع تاریخى، باز گفتیم و حقایق که ارنیمرخ روشن شخصیت او به دست آوردیم، دلیل عظمت و اصالت شخصیت او نیست؟!.


1- زهاد مزبور هشت نفر بودند که به نام «زهادثمانیه» معروفند. دانشمندان شیعه به همه آنها خوشبین نیستند و زهد بعضى از آنهارا تظاهر و ریاکارى مى دانند که به خاطر جلب توجه عوام، اعمال خوشایندى انجام مى‏دادند، ولى همه‏دانشمندان، به عظمت شخصیت، و معنویت کم نظیر اویس معترفند («رجال کشى» صفحه 91 - 90)/
2- قاموس الرجال جلد 2 صفحه 134 - واژه قرن را بعضى از دانشمندان به فتح رأ ضبط نموده‏اند، و بعضى دیگر به سکون آن /
3- «حلیه الاولیأ» جلد 2 صفحه 87.
4- صحابه آن دسته از مسلمانان بودند که به حضور پیامبر رسیده و از محضر آن حضرت استفاده نموده بودند، ولى تا بعین کسانى بودند که پیامبر(ص) را ندیده بودند، بلکه یاران حضرت را دیده از طریق آنها از پیامبر(ص) حدیث نقل مى کردند.
5- «حلیه الاولیأ» جلد 2 صفحه 86 - «رجال کشى» صفحه 93/
6 -ان غاب عنکم لم تفتقد وه وان ظهر لکم لم تکثرثوابه، یدخل الجنه فى شفاعته مثل ربیعه و مضر («سفینه البحار»جلد 1 صفحه 53)/
7- اللهم من مات جوعاً فلاتؤاخذنى به، ومن مات عریاناً فلاتواخذنى به (حلیه ألاولیأ» جلد 2 صفحه 87)/
8- «سفینه البجار» جلد 1 صفحه 53 - این مطلب، با اندکى تفاوت در کتاب «حلیه ألاولیأ جلد 2 صفحه 83 نیز نقل شده است.
9-«حلیه ألاولیأ» جلد 2 صفحه 86 - «رجال کشى» صفحه 91 /
10- «ارشاد مفید» چاپ تهران صفحه 149 - طبرسى نیز این جریان را در اعلام الورى صفحه 73 نقل نموده است. در رجال کشى نیز این قضیه با اندکى تفاوت نقل شده وتعداد افرادى که با امیر مؤمنان (ع)بیعت نمودند، صد نفر ضبط گردیده است. (رجال کشى» صفحه 92 - 91)/
11- حواریون آن دسته از یاران پیامبران و امامان بودند که کاملا مورد اعتماد ورازدار آنهابودند/
12-«تنقیح المقال جلد 1 صفحه 157 - 156 -«رجال کشى» صفحه 15 /
13-«رجال کشى» ص 93،
14-«حلیه الاولیأ» جلد 2 صفحه 86 - 82 /
15-«حلیه الاولیأ جلد 2 صفحه 83 /
16-«قاموس الرجال» جلد 2 صفحه 133 /

شخصیت‏هاى اسلامى شیعه، سبحانى - پیشوایى، ص 83 - 97

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد